به گزارش تحریریه، «جاناتان پانیکوف» مدیر ابتکار امنیت خاورمیانه در شورای آتلانتیک و افسر ارشد سابق اطلاعات ملی برای خاور نزدیک در شورای اطلاعات ملی ایالات متحده نوشت: به ندرت پیش میآید که در چرخه سالانه کنفرانسهایی که توسط سیاستگذاران، کارشناسان اندیشکدهها، دانشگاهیان و رهبران تجاری برگزار میشود، شاهد وقوع بخشی از تاریخ باشید. اما آخر هفته گذشته در «مجمع دوحه» – که شورای آتلانتیک یکی از تقریباً ۴۰ شریک آن بود – چنین شرایطی پیش آمد.
بسیاری از ما که در این نشست حضور داشتیم، در نزدیکی یا در راهروی کنار بودیم، زمانی که وزرای امور خارجه روسیه، ترکیه و ایران به سرعت در روز شنبه ملاقات کردند، درست وقتی که ارتش سوریه در حال واگذاری سرزمینش به گروههای مخالف بود و چند ساعت پیش از آنکه بشار اسد، دیکتاتور سوریه، دمشق را ترک کند و تسلیم شود. روز یکشنبه شاهد بودیم که وزیر امور خارجه ترکیه، «هاکان فیدان» با ظاهری پیروزمندانه وارد سالن اصلی شد تا برای شرکتکنندگان سخنرانی کند – هرچند او در برنامه اصلی سخنرانی نبود. این در حالی بود که عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران، سخنرانی برنامهریزی شده بعدازظهر خود را لغو کرد و به همراه دیگر اعضای هیئت رسمی ایران به سرعت به کشورش بازگشت.
عراقچی در حالی به تهران بازگشت که کشورش در جایگاه منطقهای و جهانی ضعیفتری نسبت به هر زمان دیگری از زمان انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ قرار گرفت. تلخی موضوع با یادآوری سرعت تغییر و رویدادها در خاورمیانه همراه بود.
شش ماه پیش، بسیاری ایران را در قویترین وضعیت منطقهای خود در چند دهه اخیر میدیدند. روابط با عربستان سعودی پس از نزدیکی سال گذشته بهبود یافته بود. در ماه آوریل، تهران گمان میکرد با حمله مستقیم موشکی و پهپادی به اسرائیل – در پاسخ به ترور محمدرضا زاهدی، فرمانده ارشد سپاه پاسداران – توان بازدارندگی خود را تقویت کرده است. روابط امنیتی ایران با روسیه راهبردیتر شده بود و فروش نفت به چین، که با بیتوجهی پکن به تحریمهای آمریکا و دیگر کشورها همراه بود، همچنان درآمد ایجاد میکرد.
همچنین، شبکه شرکا و نیروهای نیابتی ایران که در حال اوجگیری بود نیز تحت تأثیر قرار گرفته است. حوثیها در یمن همچنان حملونقل جهانی را تضعیف و تجارت بینالمللی را مختل میکردند. محکومیت حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به اسرائیل کنار گذاشته شده بود و توجه بینالمللی تقریباً بهطور کامل بر عملیات نظامی اسرائیل در غزه متمرکز بود. و حزبالله، گرانبهاترین بخش شبکه ایران، همچنان به صورت روزانه از لبنان به اسرائیل موشک شلیک میکرد و انبار عظیم تسلیحات این گروه قویتر و کشندهتر از همیشه بود.
اکنون رژیم اسد دیگر وجود ندارد. توانایی ایران برای فعالیت مستقیم (و از طریق نیروهای نیابتی) در مرز اسرائیل نیز از بین رفته است.
از شش ماه گذشته، جایگاه منطقهای ایران کاملاً تغییر کرده است. ایالات متحده و متحدانش برای دفاع از اسرائیل در برابر حملات ایران و حوثیها به کمک آن شتافتهاند، در حالی که اسرائیل نشان داده است توان نظامیاش بسیار پیشرفتهتر از ایران است. شاید ایران از روسیه درخواست بازپرداخت برای سیستمهای پدافند هوایی S-300 کرده باشد که نتوانستند از حملات اسرائیل به سایتهای نظامی ایران (و احتمالاً تأسیسات هستهای آن) در اکتبر جلوگیری کنند. حماس و حزبالله به شدت تضعیف شدهاند؛ رهبری آنها – نه فقط در رأس بلکه در چندین سطح پایینتر – کشته یا به شدت زخمی شدهاند و بخش عمدهای از ذخایر تسلیحاتی آنها نابود شده است.
در سوریه، همه چیز از دست رفته است – تمام آنچه که ایران برای آن تلاش کرد و طی دوازده سال گذشته هزینههای هنگفتی برای حفظ آن پرداخت کرده بود. رژیم اسد سقوط کرده است. توانایی ایران برای فعالیت مستقیم (و از طریق نیروهای نیابتی) در مرز اسرائیل نیز از بین رفته است. همچنین پل زمینی که ایران از طریق آن حزبالله را مسلح میکرد و به عنوان بازدارندهای حیاتی علیه اسرائیل عمل میکرد، حداقل در کوتاهمدت نابود شده است. (اسرائیل به احتمال زیاد تمام تلاش خود را خواهد کرد تا این شرایط را هر چه بیشتر طولانی شود.)
این تصور که همه این تحولات بخشی از برنامه اسرائیل بوده، سادهلوحانه است. واقعیت این است که حملات اسرائیل به حزبالله برای کاهش تهدید روزانه این گروه علیه اسرائیل طراحی شده بود. حزبالله امروز چنان تضعیف شده که وعده حسن نصرالله، رهبر ترورشده این گروه، مبنی بر ادامه حملات به اسرائیل تا برقراری آتشبس در غزه را کنار گذاشته است. نیروهای مسلح لبنان – در صورت آموزش، تأمین و مشاوره مناسب – میتوانند در سالهای آینده به رقیبی جدی برای حزبالله تبدیل شوند و مانع از نقشآفرینی همیشگی این گروه به عنوان یک عامل مخرب در لبنان شوند؛ همانطور که در توافق آتشبس ۲۷ نوامبر پیشبینی شده بود.
اما پیامد غیرمنتظره حملات اسرائیل این بود که باعث شد رهبران مخالف سوریه جسورتر شوند و به این نتیجه برسند که رژیم اسد، که از قبل ضعیف بود، نمیتواند بر نیروهای ایرانی یا حزبالله برای کمک به خود تکیه کند. این رهبران گروه های مخالف درست فکر میکردند.
به همین ترتیب، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، اردن و بیشتر کشورهای عربی دیگر در ماه مه ۲۰۲۳ تصمیم گرفتند پس از یازده سال، اسد را به اتحادیه عرب بازگردانند. بسیاری در منطقه این اقدام را پاسخی عملگرایانه به این حس میدانستند که اسد جایی نمیرود. آیا آن تصمیم بخشی از چشمانداز راهبردی برای دور کردن ایران از سوریه و در نهایت رها کردن اسد بود؟ تقریباً قطعاً نه. با این حال، برخی گزارشها نشان میدهند که بهبود روابط با دولتهای عربی ممکن است پیامد غیرمنتظرهای در تسریع سقوط اسد داشته باشد.
با این حال، پیامدهای غیرمنتظره دوطرفه هستند. با توجه به تغییرات گستردهای که در شش ماه گذشته برای ایران رخ داده است، ممکن است داستان کاملاً متفاوتی در شش ماه یا یک سال آینده رقم بخورد. شاید در مجمع دوحه سال آینده شاهد باشیم که وزیر امور خارجه ایران بنا بر دلیلی کاملاً متفاوت پی در پی در نشستها شرکت میکند: زیرا ایران به سمت ساخت بمب هستهای شتاب دارد و آن را تنها راه برای افزایش بازدارندگی و تضمین بقای حکومت در وضعیت فعلی ضعیف خود میداند و ناچار است اقدامات پرخطرتری برای بقا انجام دهد. یا شاید وزیر دفاع ایالات متحده در حال دفاع از تصمیم این کشور برای همراهی با اسرائیل در حمله به برنامه هستهای ایران برای جلوگیری از رسیدن به چنین نتیجهای باشد.
هیچیک از این دو سناریو محتملترین نیستند، اما احتمال وقوع هر یک از آنها، یا هر دو، امروز نسبت به ژوئن گذشته بیشتر است. در خاورمیانه، تحولات بزرگ اغلب بیش از آنکه ناشی از راهبرد باشند، نتیجه پیامدهای غیرمنتظره هستند.
پایان/
نظر شما