به گزارش تحریریه، «ایوان تیموفیف» کارشناس Valdai Club Programme در تحلیلی آورده است: سه مرکز بزرگ نظامی-سیاسی - چین، روسیه و ایالات متحده - به طور همزمان با شرایط سختی در حوزه سیاست خارجی روبرو شده اند، این در حالی است که هر سه کشور بیست سال پیش در یک محیط بسیار آرام تری قرار داشتند. با اینحال سرنوشت نظم جهانی آینده هنوز به توانایی ترویکا در کنترل رقابت و نتایج چنین رقابتی بستگی دارد.
به حداقل رساندن تعداد دشمنان در کنار چند برابر کردن تعداد دوستان خود، یک اصل اساسی دیپلماسی است که برای قرن ها وجود داشته است. سادگی این اصل پیچیدگی اجرای عملی آن را کمرنگ می کند. در روابط بینالملل، هزینه دوستی ممکن است بسیار بالا باشد و آزادی مانور را محدود کند، در حالی که خصومت آشکار، تضادهای موجود را به حد نهایی می رساند و موجب تمایل به نفع یکی از طرف ها می شود.
توصیه به یک دیپلمات برای گسترش اتحادها و محدود کردن تقابل ها مانند توصیه به یک بازیگر بورس است که سهام را در صورت ارزان بودن بخرد و در شرایط گرانی قیمت ها بفروشد. بدیهی است که به حداقل رساندن تعداد رقبا به شما امکان می دهد منابع را ذخیره و آنها را روی وظایف توسعه داخلی متمرکز کنید و بر چندین جبهه تمرکز نداشته باشید. همچنین بدیهی است که رقابت ممکن است بر امتیاز دادن به خواسته طرف مقابل ترجیح داده شود، بهویژه وقتی صحبت از موضوعات بنیادین در میان باشد. شرایط با این واقعیت پیچیده تر می شود که کشورها می توانند در برخی زمینه ها رقابت کنند در حالی که در برخی موارد دیگر شریک باقی بمانند. سپس تنظیم تعادل همکاری و رقابت دشوارتر می شود. انتقال روابط بینالملل به اشکال شدید رقابت کاملاً ممکن است. تاریخ مملو از چنین اپیزودهایی است. در چنین شرایطی، کار اصلی نه حفظ دوستی ها که آمادگی برای جنگ آتی است، که امکان دارد طرفین آن را اجتناب ناپذیر بدانند، جنگ به ویله نیابت ها و وارد شدن به رویارویی در یک لحظه مناسب.
نکته اصلی این است کسی که تعادل بهینه متحدان و رقبا را درک کرده باشد، می تواند منابع را حفظ کند و هرزمان که رویارویی اجتناب ناپذیر شد، می تواند در مقابل آن ایستادگی کند، پیروز بیرون بیاید و از نتایج پیروزی استفاده کند.
وضعیت کنونی روابط بینالملل نشاندهنده گرایش مداوم به سمت چند برابر شدن وظایف بازدارندگی در میان سه مرکز کلیدی قدرت نظامی جهانی یعنی ایالات متحده، چین و روسیه است. هر یک از آنها تعداد زیادی دشمن دارند. علاوه بر این، افزایش تعداد مخالفان و همچنین درجه رویارویی، ریشه در وضعیت نسبتاً مطلوب دهه ۱۹۹۰ و اوایل دهه ۲۰۰۰ دارد که در آن زمان واشنگتن، پکن و مسکو از شرایط خارجی بسیار مطلوب تری برخوردار بودند: تعداد رقبا ناچیز، و میزان همکاری بی سابقه بود.
تا آغاز قرن بیست و یکم، ایالات متحده عملاً هیچ رقیبی در میان قدرتهای بزرگ نداشت. روابط با روسیه توسط شبکه ای از معاهدات کنترل تسلیحات تعریف شد. گرچه مشکلاتی وجود داشت اما حتی تصور ظاهری از رویارویی از دوران جنگ سرد بسیار دشوار بود. مشکل کلیدی امنیتی برای ایالات متحده اسلام گرایی افراطی در پوشش تروریستی آن بود. روسیه به طور فعال به ایالات متحده در مبارزه با تروریسم بین المللی کمک کرد و چین هم چندان مداخله ای نکرد. کره شمالی و ایران «محور شرارت» را تشکیل دادند که واشنگتن تلاش کرد با تحریم ها، جاه طلبی های هسته ای آنها را مهار کند. اگرچه مسکو و پکن به آمریکاییها کمک نمیکردند، حداقل سعی میکردند از طریق شورای امنیت سازمان ملل، فرمول بهینه برای حل مشکلات هستهای را پیدا کنند.
حدود بیست سال بعد، وضعیت برای ایالات متحده کاملاً تغییر کرده است. چین بهعنوان یک رقیب قدرتمند به تمام معنا تلقی میشود. ما از یک رقابت نظامی-سیاسی، اقتصادی و حتی ایدئولوژیک صحبت می کنیم. مقایسه چین با اتحاد جماهیر شوروی در دوران جنگ سرد دشوار است. اما در هر سه این ابعاد، جایگزینی برای سیاست آمریکا است. اگرچه ایالات متحده مایل است رقابت با چین را تحت کنترل نگه دارد، وظیفه مهار چین به ویژه با توجه به روابط نزدیک بین دو اقتصاد، برای دهه های آینده به یک اولویت تبدیل خواهد شد.
روسیه از یک شریک ضعیف و بسیار محتاط به یک دشمن سرسخت و سازش ناپذیر تبدیل شده است، زیرا منافع آن در فضای پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی مورد حمله قرار گرفته و اقتصاد و مجتمع نظامی-صنعتی آن در حال بازسازی است. دشمنی با آن مستلزم افزایش چند برابری سرمایهگذاری در حمایت از اوکراین، افزایش حضور در اروپا و نوسازی پتانسیل هستهای با توجه به موفقیتهای روسیه در ایجاد سامانههای موشکی جدید است.
رژیم کنترل تسلیحات تکه پاره شده است. واشنگتن برای کنترل تنش تلاش می کند اما ممکن است خود را در جنگ با روسیه با خطر بعید اما رو به رشد تقابل هسته ای ببیند. کره شمالی هم سلاح های هسته ای و هم موشک هایی دارد که قادر به پرتاب آنها هستند. اکنون شکست کره شمالی دشوارتر خواهد بود. دشمنی آمریکا با روسیه و رقابت آن با چین فرصتی را برای پیونگ یانگ فراهم کرده است تا از انزوا خارج شود. در مورد ایران نیز همینطور. تشدید تنش در روابط آمریکا با روسیه و چین به نفع تهران در مسیر غلبه بر انزوا و محاصره تمام شده است. «محور شرارت» که ایالات متحده به طور فعال با آن مقابله می کرد، تقویت شده است و در تعامل با روسیه و تا حدی چین، به تقویت خود ادامه خواهد داد. خود روسیه و چین نیز در حال نزدیک تر شدن به یکدیگر هستند. اتحاد نظامی راه طولانی دارد و مسکو و پکن برای آن تلاش نمی کنند اما تعامل آنها اکنون بیشتر شده است و ایالات متحده دیگر نمی تواند از روسیه برای ایجاد تعادل در برابر چین استفاده کند.
دیپلماسی چین از اواخر دهه ۱۹۷۰ یک سیاست خارجی بسیار محتاطانه ایجاد کرده است. پکن به طور مداوم به اصل حداقل سازی دشمنان و به حداکثر رساندن دوستان پایبند بوده است. چین از بسیاری جهات به هدف خود دست یافته و توانسته است شرایط مطلوب سیاست خارجی را برای رشد اقتصادی عظیم، افزایش رفاه شهروندان و نوسازی ارتش ایجاد کند. مشکل این است که چنین رشدی حتی با در نظر گرفتن نبود جاه طلبی، باعث نگرانی فزاینده در ایالات متحده شده است. در نتیجه، پکن با این واقعیت مواجه شد که واشنگتن تصمیم دارد فعالانه چین را مهار کند، در حالی که امکانات چنین مهاری در زرادخانه سیاست خارجی آمریکا باقی مانده بود. شاید رهبری جمهوری خلق چین ترجیح دهد به بهره مندی از مزایای صلح جهانی ادامه دهد و در شرایط حداقل رقابت زندگی کند. اما نتایج مدرنیزاسیون موفق اکنون به موضوعی تبدیل شده که ایالات متحده آن را یک چالش امنیتی می داند. این بدان معناست که چین باید در سایه سیاست مهار آمریکا، که شامل ایجاد اتحادهای ضدچینی است، زندگی کند. در اینجا، دیپلماسی آمریکایی سعی خواهد کرد قمار خود از جمله در هند را انجام دهد. هند کشوری بزرگ و قدرتمند برای ایفای نقش منفعلانه است. چین نیز به نوبه خود در حال ایجاد روابط ویژه با متحدان اروپایی ایالات متحده در ناتو است. در اینجا پکن می تواند تجربه روسیه از روابط "ویژه" با اتحادیه اروپا را سرلوحه خود قرار دهد.
سرانجام، روسیه در آغاز قرن حاضر عملاً رقیب جدی نداشت. این کشور با سقوط اتحاد جماهیر شوروی و اصلاحات بحث برانگیز به شدت تضعیف شد. روابط سیاسی با غرب از اواخر دهه ۱۹۹۰ به تدریج رو به وخامت گذاشت، اما به سطح بحرانی نرسید و با سطح بالای همکاری اقتصادی جبران شد. در آسیا، روابط با متحدان ایالات متحده، ژاپن و کره جنوبی، در سطح بالایی قرار داشت. امروز، تقریباً کل غرب در حال مبارزه با روسیه در اوکراین است، به کی یف اسلحه و مهمات می دهد، و اوکراین را با منابع مالی، اطلاعاتی، متخصصان نظامی و غیره تقویت می کند. روابط اقتصادی برای مدت طولانی به دلیل تحریم ها تضعیف شده است. در این شرایط توکیو و به خصوص سئول مواضع محتاطانه تری اتخاذ کرده اند، اما همچنان مجبور هستند از خط آمریکا پیروی کنند.
نتیجه این است که هر سه قدرت به دلایل مختلف در شرایطی خود را می بینند که وظایف مهار، گسترش تقابل و نیاز به حل مسائل امنیتی آن ها بر استفاده از زور یا تهدید به استفاده از آن مبتنی شده است. روابط اقتصادی گذشته تضادهای سیاسی را مهار نکرد و در ظاهر تازه در آغاز تشدید آن هستیم. به هر حال، تقابل واقعی بین دو رقیب کلیدی - ایالات متحده آمریکا و چین - هنوز در راه است. می توان برای مدت طولانی در مورد علت اصلی افزایش بازدارندگی یا اشتباهات دیپلمات ها یا عوامل عینی که باعث رقابت می شوند، بحث کرد. نتیجه این نکته مهم است: سه مرکز بزرگ نظامی-سیاسی به طور همزمان با شرایط رو به وخامتی در حوزه سیاست خارجی مواجه هستند، حال آنکه بیست سال پیش هر سه کشور در محیطی بسیار آرام تر قرار داشتند. سرنوشت نظم جهانی آینده هنوز به توانایی روسیه، چین و آمریکا در کنترل رقابت و نتایج رقابت بین آن ها بستگی دارد.
پایان/
نظر شما