هنوز بحث و جدل درباره حملات یکشنبه گذشته حزب الله و اسرائیل و روایت دو طرف داغ است. برخی منکر اصابت پهپادها به مقر یگان ۸۲۰۰ در نزدیکی تل آویو شده و از ابهام و نبود نشانه و اثری دال بر آن میگویند. عدهای هم معتقد هستند که هدف مورد نظر دقیقا مورد اصابت قرار گرفته است اما اسرائیل آن را لاپوشانی و سانسور میکند.
این جدال بعید است به جمع بندی مشترکی ختم شود و بعضا ریشه در برخی پیشفرضها و سوگیریها له یا علیه هر کدام از دو طرف دارد. به نظر میرسد که هدف از حمله حزب الله نه تنها تلافی ترور فواد شکر بلکه برهم زدن معادله جدیدی است که اسرائیل تلاش دارد با این ترورها در قلب بیروت و تهران رقم بزند.
از این رو، چه بسا مهمترین معیار و سنجه، ارزیابی میزان تاثیرگذاری حمله در محاسبات تل آویو و تغییر جهت در آن است. به همین خاطر باید مدتی صبر کرد و دید که آیا این محاسبات تغییری کرده است یا خیر.
در این میان چه بسا اسرائیل با ترور نافرجام دیروز یک مقام فلسطینی در صیدا خواسته باشد این پیام را مخابره کند که تغییری در محاسبات خود نخواهد داد.
واقعیت هم این است که بعید است که محاسبات اسرائیل در نتیجه «عملیات اربعین» تغییر کند؛ همچنان که بعد از عملیات «وعده صادق» ایران به تلافی حمله به سفارت در دمشق نیز تغییری نکرد و تل آویو یک قدم جلوتر آمده و این بار در تهران دست به حمله و ترور زد.
قبلا نیز گفته شد که برانگیختن جنگ منطقهای بخشی از راهبرد اسرائیل در شرایط کنونی نیست، بلکه تلاش میکند در سطح و دامنه تنش کمتر از جنگ با کاربست تلفیقی از ابزارهای امنیتی، اطلاعاتی و نظامی و افزایش کنترل شده سطح تنش در منطقه به دستاوردهای قابل توجهی برای احیای بازدارندگی خود دست یابد. برخلاف تصور رایج، نتانیاهو در هیئت حاکمه اسرائیل تا به امروز بزرگترین مخالف جنگ با لبنان بوده و هست. جالب اینجاست که در حالی ارتش اسرائیل به چنین جنگی علیه حزب الله و پایان دادن به جنگ غزه متمایل است که تمرکز نتانیاهو همچنان بر غزه و در کنار آن خلق معادلات بازدارنده جدیدی در منطقه است.
اسرائیل در همان دامنه کمتر از جنگ در حوزه و بستری (امنیتی و اطلاعاتی) بازی میکند که در آن نسبت به طرفهای مقابل از توانمندیهای بیشتری در کنار کمکهای اطلاعاتی و فنی آمریکا و کشورهای دیگری برخوردار است و در کنار آن نیز در حالی که خود نیز بیمناک از وقوع جنگ منطقهای است، اما بیشترین بهرهبرداری را از بیم و نگرانی طرفهای مقابل نسبت به وقوع جنگ و تبعات آن میکند.
اما بیم و خودداری اسرائیل از جنگ منطقهای نیز بدان معنا نیست که دشمنان آن دستشان برای هر نوع پاسخ و حمله در هر سطحی باز است و منجر به جنگ نمیشود. ظرافتها و دقایقی در این معادله نهفته است که اینجا مجال بسط آن نیست.
در عین حال اما اجتناب اسرائیل از جنگ در منطقه به نظر میرسد برونداد یک دگردیسی تاریخی در دکترین نظامی کلان آن است و این مساله تقریبا بیسابقه و در حالی است که در گذشته به استثنای جنگ ۱۹۷۳ همواره جنگهای تهاجمی و برق آسا به راه میانداخت؛ نمونه بارز آن جنگ شش روزه ۱۹۶۷ است. اما در شرایط کنونی در حالی که تهدیدها نوعا فراتر از آن دوران است، جنگهای تهاجمی شدید جای خود را به حملات تدافعی محدود داده است.
اما در عین این که بعید است عملیات حزب الله تاثیر مطلوب خود را در تغییر محاسبات اسرائیل داشته باشد، در مقابل حمله پیشدستانه آن نیز یک حمله تدافعی برای دفع حملات حزب الله بود. این در حالی است که در طول تاریخ اسرائیل سابقه نداشته است که مستمرا به مدت ۱۱ ماه در یک جبهه روزانه هدف حمله قرار گیرد و بخشی از آن در شمال تخلیه شود، اما صرفا به حملات نظامی محدود و متقابل بسنده کند. در حالی که در گذشته در مقابل شلیک یک راکت و حتی قبل از وقوع حملاتی پیش بینی شده یک جنگ تهاجمی گسترده به راه میانداخت.
در کل گویا جنگ تهاجمی به دلایلی جای خود را در دکترین نظامی اسرائیل به حملات تدافعی محدود و به هنگام ضرورت راهبردی به جنگ تدافعی داده است. اما در مقابل دشواریهای پدیدار شده برای کاربرد تهاجمی قدرت سخت در منطقه، هم اسرائیل و هم آمریکا به عنوان بزرگترین متحد آن بیشتر به اعمال ادوات نوین قدرت در حوزههایی که پاشنه آشیل مخالفان است، روی آوردهاند که مهمترین ابزار نیز محاصره اقتصادی و حصار ژئوپلیتیکی با ائتلافسازی منطقهای است. ناگفته هم نماند که تحریمهای آمریکا علیه ایران در اصل ریشه در همین منازعه با اسرائیل دارد که تا این منازعه پابرجاست و مناسبات آمریکا و اسرائیل همچنان به این شکل ادامه یابد، به شکل موثر برداشته نخواهند شد.
پایان/
نظر شما