رویکرد نظامی اسرائیل در حمله به اهداف مهم ایران

فرمانده ارشد ارتش اسرائیل در پژوهشی نوع واکنش اسرائیل به حملات موشکی ایران را به تفصیل مورد ارزیابی قرار داده و توصیه هایی را به سران رژیم صهیونیستی ارائه کرده است.

به گزارش تحریریه، سرتیپ «مئیر فینکل» رئیس بخش پژوهش در مرکز «ددو» در اراضی بیشتر از یک سال قبل و حتی قبل از عملیات 7 اکتبر 2023 وقایع امروزه در غزه و لبنان را پیش بینی کرده بود و در یک پژوهش مبسوط و علمی به نوع واکنش رژیم صهیونیستی به حملات موشکی ایران

رویکرد نظامی ضربه به اهداف ارزشمند ایرانی در جنگ چند جبهه ای
سرتیپ (احتیاط) دکتر مئیر فینکل، رئیس بخش پژوهش در مرکز ددو.
تاریخ انتشار: 11 خرداد 1402

چکیده
در چارچوب جنگ آینده در لبنان، که در آن ارتش اسرائیل بر شکست حزب الله تمرکز خواهد کرد، این احتمال وجود دارد که ایران به صورت مستقیم و کینتیکی اقدام کند – شلیک موشک های بالستیک و پهپادها به سوی اسرائیل، به منظور منحرف کردن ارتش اسرائیل از شکست متحد خود. در چنین وضعیتی، ممکن است ارتش اسرائیل مجبور شود مستقیماً علیه ایران اقدام کند. این مقاله پیشنهاد می کند که رویکرد اصلی برای این منظور باید حمله به اهداف ارزشی (اهداف حکومتی) باشد، به منظور مجبور کردن ایران به توقف شلیک به سوی اسرائیل و حفظ فضای عملیات نظامی در لبنان علیه حزب الله. این رویکرد همچنین از فرسایش غیرضروری توانایی های ارتش اسرائیل جلوگیری می کند و در عین حال نمادی از قدرت نظامی اسرائیل در دیدگاه سایر بازیگران منطقه و فراتر از آن خواهد بود

مرکز ددو بازوی پژوهشی ستاد کل ارتش رژیم صهیونیستی است که مأموریت آن توسعه هنر عملیاتی و تفکر سیستمی در نیروهای مسلح رژیم به منظور جذب آنها در داخل ارتش و کمک به نهادهای مختلف ارتش – به ویژه فرماندهی های عمده – در اجرای آنها است .

مقدمه

بحث در مورد چگونگی پیروزی بر دشمن، همواره ارتش اسرائیل را مشغول کرده است. در سال های اخیر، بحث درباره میزان اهمیت عناصر مختلف و رویکردهای جنگی متفاوت، از جمله ضربه سیستماتیک با آتش (ترکیب اطلاعات و آتش)، مانور و دفاع، تشدید شده است. این بحث عمدتاً پیرامون دستیابی به پیروزی در حلقه اول بوده و کمتر در زمینه حلقه سوم مطرح شده است. هدف این مقاله روشن کردن دو نکته مهم برای نیازهای ساخت قدرت ارتش اسرائیل و به کارگیری آن، با تأکید بر حلقه سوم، به عنوان پایه ای برای بحث اصولی است .

اولاً، در تاریخ نظامی اسرائیل می توان سه رویکرد اصلی برای به کارگیری قدرت (و ساخت آن) در زمینه های حلقه اول را شناسایی کرد: مانور و انتقال جنگ به قلمرو دشمن(معروف به "رویکرد مانور")، حمله به اهداف در مقیاس گسترده (معروف به "رویکرد فرسایش").

این دو رویکرد در سالهای اخیر به تفصیل مورد بحث قرار گرفته اند، با ادعای ترجیح پنهان یا آشکار دومی بر اولی ) نگاه کنید به روز مطالعاتی در مرکز تحقیقات امنیت ملی در سال 2019 – مانور زمینی به عنوان ابزاری حیاتی در امنیت ملی). رویکرد سوم، که از سری عملیات ها در غزه در دهه و نیم اخیر ظاهر شده است، رویکردی است که در آن دفاع قوی با عناصر تهاجمی محدود ترکیب می شود و وقتی اهداف درگیری محدود هستند، کافی تلقی می شود. خطر این است که این رویکرد به سایر جبهه ها نیز "سرایت" کند .

این مفاهیم یکی پس از دیگری در فرآیندهای طولانی که همیشه با بیانیه های مفهومی روشن همراه نبوده اند، جایگزین شده اند. در خلال این تغییرات پارادایمی، گاهی رویکرد چهارمی نیز ظاهر شده است که حمله به" اهداف ارزشی" – حمله به اهداف حکومتی و اهداف دوگانه – غیرنظامی با استفاده نظامی، تلقی می شود که به عنوان تکمیل رویکرد مرکزی آن زمان دیده می شود. بخش اول مقاله رویکردها را توصیف می کند تا امکان بحثی روشن و متمرکز در مورد آنها را فراهم کند، به عنوان پایه ای برای تصمیم گیری در مورد ساخت قدرت برای حلقه اول .

ثانیاً، در زمینه حلقه سوم، تلاش برای به کارگیری رویکرد حمله به اهدافی که در زمینه حلقه اول توسعه یافته است – حمله در مقیاس گسترده – به عنوان رویکرد مرکزی برای حلقه سوم در حین جنگ گسترده در شمال، چالش های منابعی و عملیاتی را در پی دارد. بخش دوم مقاله پیشنهاد می کند که توسعه رویکرد جنگ مبتنی بر اهداف ارزشی (زیرساخت های حکومتی) به عنوان عنصر مرکزی در زمینه حلقه سوم، همراه با عنصر دفاع، زمانی که جنگ در لبنان به نبرد مستقیم با ایران نیز گسترش می یابد، مناسب خواهد بود .

این مقاله ادامه مقاله ای است که به توصیف جنگ سوم در لبنان می پردازد، که در آن بر حزب الله تمرکز کردم و استدلال کردم که حتی در سناریوی جنگ چند جبهه ای، که شامل جنگ در لبنان، شلیک از غزه، آشوب در کرانه باختری و شلیک ایرانی به اسرائیل است، تمرکز بر دشمن نزدیک و گسترده – حزب الله – مناسب است.

پیروزی قاطع بر حزب الله بر سایر دشمنان اسرائیل، و در این مورد بر ایران، بیشتر تأثیر خواهد گذاشت تا ضربه ای غیرقاطع هم به حزب الله و هم به ایران(فینکل، 2022). این مقاله بر سؤال بعدی تمرکز خواهد کرد: با فرض جنگی جامع علیه حزب الله، چه اقدام مستقیمی علیه ایران مناسب خواهد بود، در صورتی که این کشور به صورت مستقیم علیه اسرائیل عمل کند؟

برخی ممکن است استدلال کنند که احتمال چنین سناریویی پایین است، زیرا حزب الله به عنوان جبهه ای نزدیک به اسرائیل ساخته شده است تا نیاز ایران به جنگ مستقیم با اسرائیل را از بین ببرد، و بنابراین ایران حتی اگر حزب الله در آستانه شکست باشد، به صورت مستقیم مداخله نخواهد کرد. قضاوت درباره احتمال آن دشوار است، اما فرض من این است که حتی اگر منافع سرد جلوگیری از مداخله مستقیم باشد، جنبه های دیگری مانند تعهد بر اساس مذهب، شخصی، یا نیاز به نمایش قدرت در برابر دوستان ایران، می تواند به آن سوق دهد .

همچنین اشاره می کنم که این مقاله بر سناریوی دیگری که در آن هدف اسرائیل ضربه زدن به تأسیسات هسته ای ایران است، تمرکز ندارد، اگرچه نمی توان رد کرد که اسرائیل از وضعیت مداخله مستقیم ایران در جنگ اسرائیل با حزب الله برای حمله به این تأسیسات استفاده کند. حتی در اینجا، اگر ایرانیان به حمله اسرائیل به سایت های هستهای پاسخ دهند، در مرحله دوم مناسب خواهد بود که بر اساس رویکرد اهداف ارزشی عمل کنیم .

تغییر رویکردها در ارتش اسرائیل در زمینه حلقه اول

سه رویکرد اصلی در عملیات در حلقه اول عبارتند از: رویکرد انتقال جنگ به قلمرو دشمن از طریق مانور؛ رویکرد نابودی دشمن با استفاده از ترکیب اطلاعات و آتش از راه دور؛ و رویکرد دفاع چندبعدی. رویکرد چهارم، رویکرد اهداف ارزشمند است .

به ظاهر، سه رویکرد اول اجزای یک مفهوم جامع برای پیروزی در حلقه اول هستند، همانطور که رئیس ستاد کل، کوخاوی، آن را تعریف کرده است (کوخاوی، 2020 ، صص 7 – 10). در عمل، دو مؤلفه اول نمایانگر رویکردهای رقابتی هستند که در طول سالها به یکدیگر تکمیل می شوند. سومین رویکرد، همانطور که استدلال خواهم کرد، از ابتدای دهه دوم قرن بیست و یکم، زمانی که سامانه گنبد آهنین وارد عمل شد، از یک مؤلفه مکمل به یک رویکرد مستقل در عملیات محدود در غزه تبدیل شد .

رویکرد انتقال جنگ به قلمرو دشمن از طریق مانور از زمان تأسیس کشور تا اواخر دهه 90 ، رویکرد استراتژیک اصلی برای دستیابی به اهداف سیاسی بود که اسرائیل نیاز داشت به آنها برسد. خطر تهاجم عربی ایجاب می کرد که پیش از هر چیز تهدید (چه در زمین و چه از هوا) از کشور کوچک به هر طریق ممکن، در ابتدای جنگ، قبل از ایجاد تصمیم در میدان نبرد، برداشته شود. پاسخ نظامی اصلی به این رویکرد، مانوری بود که نه تنها از کشور کوچک دفاع می کرد، بلکه تهدید زمینی را نیز از کشور دور می کرد. در سطح استراتژیک، این رویکرد اهمیت دیگری نیز داشت: در مقابل توان پایداری بالای دشمنان و کمبود عمق استراتژیک برای اسرائیل، نیاز به نیروی ضربتی تهاجمی بود که ماشین جنگی دشمن را نابود کند (تصمیم در میدان نبرد) و به سرعت به توقف جنگ و بازگشت به روال عادی منجر شود. به این ترتیب، اسرائیل از ورود به جنگ های فرسایشی که در آنها ضعف داشت، جلوگیری می کرد. علاوه بر این، توانایی پایان سریع جنگ نیز ناشی از این فرض بود که بهتر است "واقعیت ها را در زمین تثبیت کرد"، هر چه زودتر در جنگ، قبل از اینکه قدرت های بزرگ به دلیل ملاحظات خودشان، ارتش اسرائیل را متوقف کنند.

این رویکرد پس از جنگ دوم لبنان به سه دلیل اصلی به چالش کشیده شد: توسعه دشمن غیردولتی و حساسیت پایین (ظاهراً) آن به اشغال سرزمین؛ هنجارهای بین المللی که عملیات شامل اشغال سرزمین، به ویژه زمانی که جمعیت دارد، را محدود می کنند؛ و هزینه های رویکرد، هم در منابع و هم در تلفات در جنگ های شهری که در آنها سخت بود مزیت نیروی مانور را به نمایش گذاشت.

رویکرد فرسایش از طریق ترکیب اطلاعات و آتش از راه دور دو مرحله را طی کرد. به دنبال درس های جنگ یوم کیپور، رویکردی توسعه یافت که تلاش می کرد نسبت های فرسایش نبردهای زرهی را کاهش دهد. ایده این بود که میدان نبرد عمیقی را همزمان با نبرد در جبهه ایجاد کنیم. توانایی نابودی سیستماتیک از راه دور زره‌پوش (فینکل، 2020 ، صص 255 - 272 ) توسعه یافت و به عنوان رویکردی مکمل برای تقویت رویکرد انتقال جنگ به قلمرو دشمن و نابودی آن از طریق مانور عمل کرد .

مرحله دوم از سال 2006 آغاز شد، زمانی که ارتش اسرائیل بر جنگ در مناطق شهری تمرکز کرد. توسعه در زمینه نرخ های حمله – صنعتی سازی ضربه به زیرساخت ها و فعالان دشمن – در سالهای اخیر به نام رمز"ضربات آتش" (کوخاوی، 2020 ، ص 8 ) شناخته شد. در سری عملیات های محدود در غزه، این توانایی به یک رویکرد مستقل تبدیل شد که بازدهی استراتژیک خاص خود را به ارمغان می آورد، اگرچه در حال جایگزینی با رویکرد دیگری است که بلافاصله توصیف خواهد شد. این رویکرد، که امکان عمل بدون مانور و تلفات مربوط به آن را فراهم می کند، بهینه تلقی می شود زیرا آزادی عمل را به سطح سیاسی می دهد. امروزه، این رویکرد جزء اصلی در برنامه های جنگی ارتش اسرائیل در برابر حزب الله است .

رویکرد دفاع چندبعدی به عنوان رویکردی مستقل در دهه و نیم اخیر توسعه یافت. نشانه های اولیه آن در درس های جنگ خلیج فارس اول، با آشکار شدن تهدید موشکهای بالستیک به جبهه داخلی بود. در آن زمان، دفاع در برابر تهدیدات هوایی که هدف آن جلوگیری از آسیب به جبهه داخلی اسرائیل و زندگی روزمره آن بود، توسعه یافت. عناصر اصلی در پاسخ در چارچوب این رویکرد، فرماندهی جبهه داخلی و ایجاد سیستم دفاع فعال بود. در آن زمان، توانایی دفاع در برابر موشک های بالستیک، جزء اصلی در مقابله با تهدید از حلقه دوم بود.

به نظر من، این رویکرد از یک عامل مکمل به رویکردی مستقل در سری عملیات های غزه، از عملیات "ستون ابر" در سال 2011 ، زمانی که سامانه گنبد آهنین برای اولین بار به کار گرفته شد، تبدیل شد. این رویکرد از طریق عملیات "صخره سخت" در سال 2014 تا "نگهبان دیوارها" در سال 2021 توسعه یافت. می توان آن را به این صورت خلاصه کرد: به حداقل رساندن خسارت به جبهه داخلی و آسیب محدود به دشمن، اما کافی برای "بستن" درگیری در اسرع وقت. ویژگی های عملیاتی آن شامل دفاع چندبعدی با تأکید بر دفاع در برابر موشک های سطح به سطح و دفاع در برابر نفوذ دشمن از طریق تونل ها، همراه با استفاده محدود از آتش هوایی است .

گواهی بر مرکزیت دفاع در دهه اخیر، موقعیتی است که در مفهوم پیروزی رئیس ستاد کل، کوخاوی، به آن داده شده است – موقعیتی برابر با مانور و ضربات آتش، اگرچه به عنوان بخشی از یک مفهوم جامع و نه به عنوان یک رویکرد. اما به نظر من، این یک رویکرد مستقل است. در عملیات های محدود، این رویکرد آزادی عمل قابل توجهی به سطح سیاسی می دهد و نیاز به مراجعه به دو رویکرد قبلی را از بین می برد. باید مراقب بود که این رویکرد در جنگ سوم لبنان غالب نشود، زیرا به دلایل متعددی که در مقاله قبلی‌ام (فینکل، 2022 ) توضیح داده شد، نباید چنین باشد. از نظر تاریخی، هر رویکرد جدیدی به عنوان رویکردی تکمیلی به قبلی شروع شد و سپس مستقل شد – هم در به کارگیری نیرو و هم در ساخت آن. این امر منجر به چندین پدیده شده است :

*رویکردها با گذشت زمان به طور نزدیک توسط سطح سیاسی به دلیل بازدهی استراتژیکی که می توان از آنها به دست آورد، شناخته شدند .

* سیستم ساخت قدرت نظامی و ملی به طور سیستماتیک در برابر آنها سازماندهی شد و به تولید نیروی محرکه بلندمدت برای آنها ادامه داد .

* رویکردها در آغاز با مقاومت های معمول سازمان های نظامی که ذاتاً محافظه کار هستند، مواجه شدند. توسعه آنها نیازمند فشار فرماندهان ارشد در طول زمان بود .

اینها رویکردهای متمایز هستند، اما یک رویکرد دیگر نیز وجود دارد، پنهان، رویکرد اهداف ارزشمند .

رویکرد پنهان از دید – حمله به اهداف ارزشمند

حمله به اهداف ارزشمند – نظریه در جهان

ایده های عملیات هوایی که مستقیماً به کشور دشمن ضربه می زند—صنعت، زیرساخت های حمل ونقل، ارتباطات، مراکز دولتی و "اراده جنگ مردم"—با دور زدن میدان نبرد زمینی، برای اولین بار در دهه های دوم و سوم قرن بیستم توسط نظریه پرداز نظامی ایتالیایی، جولیوس دوهه و همتایان بریتانیایی و آمریکایی او مطرح شد. دوهه پیشنهاد کرد که حمله گسترده به پنج مؤلفه ذکرشده در بالا می تواند جنگ را بدون نیاز به نبردهای زمینی پرهزینه که مشخصه جنگ جهانی اول بود، به پایان برساند. تلاش ها برای اجرای رویکرد دوهه در جنگ جهانی دوم، در مقیاس های مختلف، شکست خورد؛ چه زمانی که توسط آلمانی ها در بمباران لندن (بلیتز)، توسط بریتانیایی ها و آمریکایی ها در بمباران آلمان، و توسط آمریکایی ها در بمباران ژاپن تا زمان انداختن بمب های اتمی امتحان شد (و حتی در اینجا، ارتباط بین انداختن بمب ها و تسلیم ژاپن پیچیده تر از نتایج بمباران ها به تنهایی است.)

پس از جنگ جهانی دوم و با ورود بمب های اتمی به زرادخانه های آمریکایی و شوروی، بحث نظری درباره حمله هوایی زمینه جدیدی پیدا کرد. "اهداف ارزشمند" مفهومی است که جزئی از نظریه نظامی هسته ای است که در ایالات متحده توسط نظریه پردازانی مانند شلینگ (1981) و اعضای پنتاگون تحت رهبری وزیر دفاع رابرت مکنامارا در دهه 60 توسعه یافت. مفهوم حمله به اهداف ارزشمند (Countervalue) به حمله هسته ای به شهرها و تأسیسات صنعتی اشاره داشت، در مقابل مفهوم حمله به اهداف "قدرت " (Counterforce) که به حمله هسته ای به تأسیسات پرتاب موشک های هسته ای، پایگاه های بمب افکن های هسته ای و مانند آن اشاره داشت. مسئله اصلی این بود که کدام نوع اهداف بیشتر شوروی را از آغاز جنگ هسته ای بازمی دارد .

تعادل بین این دو مؤلفه در طول دهه 60 دچار چندین تغییر شد، و من به همه آنها نمی پردازم. فقط اشاره می کنم که وقتی رئیس جمهور کندی و وزیر دفاع مکنامارا خواستند منابع سرمایه گذاری شده در توسعه و خرید موشک های بالستیک و بمب افکن های استراتژیک بیشتر را کاهش دهند— تعدادی که نیروی هوایی آمریکا می خواست در چارچوب رویکرد حمله به اهداف قدرت افزایش دهد (زیرا زرادخانه هسته ای شوروی به طور مداوم رشد می کرد)— مکنامارا تصمیم گرفت رویکرد حمله به اهداف ارزشمند را اتخاذ کند، که با تعداد کمتری از کلاهک های هسته ای امکانپذیر بود و طبق محاسبات برای نابودی تقریباً یک سوم جمعیت اتحاد جماهیر شوروی از طریق حمله به شهرها کافی بود (Correll, 2018).

شایان ذکر است که نظریه بازدارندگی و کنترل تشدید نیز در چارچوب همان تلاش فکری در زمینه جنگ هسته ای توسعه یافتند، و دو مفهوم در ارتش اسرائیل "بومی سازی" شدند، اما در زمینه های جنگ متعارف.

پیشنهاد این مقاله این است که همچنین اهداف ارزشمند/قدرت را برای نیازهای اسرائیل بومی سازی کنیم، برای وضعیت جنگ متعارف در برابر ایران، به طوری که در ادامه توضیح داده خواهد شد .

حمله به اهداف ارزشمند – کاربرد اسرائیلی

ادعا شده است که رویکرد حمله متمرکز بر ارزش، از نوع اسرائیلی، در کنار هر سه رویکرد : مانور، ضربه (ترکیب اطلاعات و آتش)، و دفاع، در تمام ساله ای وجود دولت اسرائیل وجود داشته است. با این حال، هرگز به صورت متمایز و مرکزی آزمایش نشده است، بلکه تنها به عنوان یک رویکرد تکمیلی. می توان دو جنبه از کاربرد این رویکرد را شناسایی کرد :

1 . حمله به اهداف حکومتی در طول جنگ ها . یک مثال، حمله به ستاد کل سوریه در دمشق در جنگ یوم کیپور است (ستاد کل به عنوان یک هدف استراتژیک و نه به منظور نیاز نظامی برای اختلال فرماندهی و کنترل سوری مورد حمله قرار گرفت). این حمله به عنوان نشانه ای برای سوری ها انجام شد که جبهه داخلی اسرائیل "خارج از محدوده" است، پس از حمله سوری با موشک های فراگ در اکتبر 1973 به پایگاه رمات داوید ( یک موشک خطا رفت و به مرکز کیبوتص گبات برخورد کرد(، فرودگاه محانیایم و مقر فرماندهی منطقه شمال در صفد .

در جنگ خلیج فارس در سال 1991 ، در کنار برنامه ریزی برای حمله به موشک های اسکاد در غرب عراق )اهداف قدرت)، حمله به شهر بغداد نیز مورد بحث قرار گرفت (גולן، 2010 ). در جنگ دوم لبنان در سال 2006 ، حمله به ضاحیه یک حمله به هدف ارزشمند بود، و همچنین آنچه که "اهداف عظم" در عملیات در غزه نامیده می شود (רוחקס דומבה، 2019 )

2 . ضربه متمرکز به رهبران سازمان های تروریستی، به ویژه در غزه . نیاز اسرائیل به اجرای این رویکرد برای پاسخ به مشکلات منحصربه فرد اسرائیل از یک سو و گاهی به دلیل بی ثمری تلاش ها در رویکردهای دیگر از سوی دیگر بود. توسعه اسرائیلی حذف متمرکز رهبران، به عنوان یک دسته بندی مستقل، به خانواده اهداف ارزشمند کلاسیک زیرساخت های باارزش استراتژیک اضافه شد. هم حمله به اهداف شخصی و هم حمله به اهداف دوگانه و زیرساخت های ملی تلاشی برای دستیابی به دستاوردهایی در میدان نبرد هستند که مستقیماً با سطح استراتژیک مرتبط می شوند، درحالیکه میدان نبرد تاکتیکی را دور میزنند. این ایده ها با مفهوم عملیات مبتنی بر اثر Operations) (Effect Basedمرتبط هستند که از ارتش آمریکا به ارتش اسرائیل آورده شده و در ابتدای دهه اول قرن بیست ویکم توسعه مفهومی یافت (פינקל، 2020 ، صص 287 ־ 316 ) .

تغییر رویکردها را می توان به صورت گرافیکی در نمودار زیر توصیف کرد :

رویکرد نظامی اسرائیل در حمله به اهداف مهم ایران


نمودار تغییر رویکردها در طول سال ها را در زمینه پاسخ به حلقه اول توصیف می کند. اگرچه اسناد مفهومی نظامی مانند اسناد استراتژی ارتش اسرائیل و مفهوم پیروزی، به ظاهر موقعیت برابری به دفاع، حمله گسترده با آتش و مانور می دهند، در عمل، ترجیح آشکار در به کارگیری و ساخت قدرت از اواخر دهه 90 برای عملیات با آتش بوده است، و از زمان ورود سامانه گنبد آهنین به عمل در سال 2011 ، ترجیح آشکار برای دفاع است، درحالیکه آتش یک مؤلفه در حال کاهش است و مانور غیرمرتبط تلقی می شود. فلش های قرمز رویدادهای منحصربه فردی را نشان می دهند که می توان آنها را تحت رویکرد حمله به اهداف "ارزشمند " قرار داد :

1 . حمله به ستاد کل سوریه در سال 1973.
2 .
تمایل رئیس ستاد کل، حالوتس، برای حمله به اهداف دوگانه در لبنان، حمله به ضاحیه در بیروت و عملیات در بعلبک—همه در سال 2006.
3 .
حمله به اهداف "عظم" در عملیات در غزه .

تشخیص چالش در زمینه حلقه سوم

در طول سال ها، تمرکز اسرائیل در زمینه ایران، مقابله با برنامه هسته ای ایران بوده است، با هدف آسیب رساندن و خنثی کردن این برنامه، چه از طریق دیپلماتیک و حتی آمادگی برای اقدام نظامی. سطح آمادگی در طول سالها بسیار متفاوت بوده است. علاوه بر این، اسرائیل به فعالیت های مختلفی در برابر ایران زیر آستانه جنگ مشغول بوده است. بنابراین، اسرائیل نسبتاً کم به وضعیت جنگ گسترده با ایران و ارتش آن، همزمان با جنگ در جبهه های دیگر، که در آنها نیز نمود عملی مقابله نظامی مستقیم با توانایی های نزدیک ایران (در رأس آنها حزب الله) است، پرداخته است .

ایران یک کشور عظیم است (حتی بدون نمایندگانش)، که توانایی بازیابی و مقاومت خود را هم در جنگ طولانی با عراق و هم در برابر تحریم های گسترده آمریکایی در طول سالها نشان داده است. ایران همچنین توانایی های نظامی خود را به گونه ای ساخته است که امکان بقا و جنگ درازمدت را فراهم می کند. با توجه به این موضوع، جنگ با ایران می تواند به یک جنگ فرسایشی در فواصل دور تبدیل شود. در این وضعیت، گزینه های موجود برای دولت اسرائیل در حوزه تصمیم گیری نیست و بر پایه دفاع و حمله با آتش است که به دلیل فاصله، در حجم و مدت زمانی که می توان آن را انجام داد، نسبت به توانایی های حمله در حلقه اول محدود است .

به عبارت دیگر، حمله سیستماتیک گسترده و اجرای رویکرد شکست از طریق آتش از راه دور علیه یک کشور عظیم که توانایی بازیابی تاریخی آن نشان‌دهنده عمق استراتژیک قابل توجهی بیشتر از اسرائیل است، می تواند وضعیت فرسایشی طولانی مدتی ایجاد کند که برای جلوگیری از آن با رویکردهای موجود، دولت اسرائیل باید نیروی عظیمی (فوق العاده) در اندازه ایجاد کند، که فقط برای این منظور نگهداری شود، و اندازه آن لزوماً پاسخ را تضمین نمی کند. این به این دلیل است که ایران در ایجاد افزونگی برای آرایه های نظامی خود در داخل و بین آنها دارای مزیت ذاتی است (برای مثال، افزونگی آرایه پدافند هوایی که به طور مداوم در داخل خود توسعه می یابد، همزمان با توسعه آرایه پهپادهای دوربرد). از این نظر، جنگ در حلقه سوم از نظر استراتژیک-عملیاتی دارای ویژگی های کاملاً متفاوتی نسبت به جنگ در حلقه اول خواهد بود، به دلیل چالش فاصله، اندازه و توانایی بازیابی ایران .

بین جنگ مبتنی بر حمله به اهداف ارزشمند و حمله به اهداف قدرت

مشکل تشخیص داده شده در اینجا این است که امروزه، هنگامی که ارتش اسرائیل می خواهد توانایی اقدام مستقیم علیه ایران را در چارچوب یک جنگ چندجبهه ای )که به گفته من، باید عمدتاً در لبنان باشد( توسعه دهد، ممکن است ارتش اسرائیل رویکرد ضربه با آتش (ترکیب اطلاعات و آتش) را در برابر اهداف قدرت )نظامی) که جزء اصلی در مفهوم پیروزی در حلقه اول است، به این صحنه منتقل کند .

مشکل این است که اجرای چنین رویکردی در برابر اندازه کشور ایران و فاصله آن از اسرائیل، مستلزم سرمایه گذاری های عظیمی است که اگرچه ممکن است، اما تأثیراتی بر توسعه توانایی های دیگر برای حلقه اول خواهد داشت. علاوه بر این، این سؤال مطرح می شود که آیا این رویکرد به توقف جنگ منجر خواهد شد و آیا برای ایجاد توازن استراتژیک مثبت در روز بعد کافی خواهد بود، حتی با فرض اینکه مقابله چندجبهه ای باشد و به آسیب گسترده به اسرائیل منجر شود.

عنصر آرایه دفاعی در نسل های مختلف آن یک عنصر مهم و معتبر است، اما عنصر تهاجمی باید بر رویکرد دیگری تکیه کند، که طبق آن باید برای نیازهای جنگ در حلقه سوم در چارچوب جنگ، رویکرد حمله به اهداف "ارزشمند " را به عنوان رویکرد اصلی، همراه با رویکرد دفاع، اتخاذ کرد. در اینجا نیز نیاز به سرمایه گذاری منابع قابل توجهی وجود دارد، اما شانس موفقیت استراتژیک آن بیشتر است.

چگونه پیشنهاد می شود که چنین جنگ آینده ای(در صحنه حلقه سوم، در حین جنگ برای شکست حزب الله( به نظر برسد و چه چیزی به عنوان دستاورد موفق تعریف می شود؟

حمله به اهداف ارزشمند نمایش قدرت اسرائیل در حین جنگ شدید در لبنان خواهد بود. به عنوان مثال، حمله به ساختمان های حکومتی در تهران و تخریب آنها. ترکیب تخریب چنین ساختمان هایی و هواپیماهایی که بر فراز آسمان ایران پرواز می کنند، به نظر من به عنوان پاسخ مناسبی به شلیک موشک های بالستیک به اسرائیل کافی است؛ به این ترتیب، اسرائیل عدم تقارن ناشی از اندازه سرزمین و جمعیت ایران را کاهش می دهد .

شایان ذکر است که این توانایی باید کوتاه در زمان عملیات، مستقل و دارای قابلیت تکرار باشد .

*دفاع قوی – کاهش آسیب به اسرائیل و توانایی مقابله با جنبه های زیرساختی که اسرائیل ممکن است به آنها کشیده شود .

* حمله به اهداف قدرت ( به عنوان یک الزام – برای مثال، آرایه های پدافند هوایی)که به حمله به اهداف ارزشمند خدمت می کنند.

همانطور که در بالا گفته شد، حتی اگر درگیری با حمله اسرائیل به تأسیسات هسته ای و واکنش ایرانی ها با شلیک به اسرائیل آغاز شود، پیشنهاد می شود که اسرائیل با رویکرد اهداف ارزشمند عمل کند .

ادعای مهم دیگری این است که اگرچه اسرائیل در حال حاضر توانایی حمله نسبتاً گسترده ای در ایران دارد، سود اضافی حمله به اهداف، فراتر از اهداف "ارزشمند" حکومتی، مانند حمله به زیرساخت های ملی دوگانه یا زیرساخت های نظامی (اهداف قدرت)، کم خواهد بود، به دلایلی که در بالا درباره ماهیت کشور ایران توضیح داده شد. به عبارت دیگر، می توان بیش از حداقل ضروری پیشنهادشده در اینجا حمله کرد، اما با این وجود، انجام این کار توصیه نمی شود .

حمله به اهداف ارزشمند قرار است چندین هدف را در سناریوی توصیف شده خدمت کند. هدف اول و مهمترین آن، مجبور کردن ایران به توقف شلیک به اسرائیل است. به عبارت دیگر، محدود کردن نوع حمایتی که ایران در حین جنگ به حزب الله ارائه می دهد، با درک اینکه نمی توان همه جنبه های حمایت از سازمان را قطع کرد. هدف دوم حفظ فضای عملیات ارتش اسرائیل در لبنان علیه حزب الله است. در پس‌زمینه این موضوع، درک این است که حملات ایرانی علیه اهداف اسرائیلی (نظامی و غیرنظامی) ناگزیر توجه تصمیم گیرندگان و بخشی از منابع ارتش اسرائیل را که در این سناریو بهتر است بر شکست حزب الله متمرکز بمانند، منحرف می کند. علاوه بر این، آسیب به اهداف ارزشمند در ایران می تواند به تصویر منطقه ای اسرائیل به عنوان یک قدرت نظامی کمک کند و به این ترتیب ارزش آن را در نظر دوستانش تقویت کرده و دشمنانش را بازدارنده کند .

در عین حال، رویکرد پیشنهادی نیز ریسک هایی را در بر دارد. ریسک اصلی این است که ایران اقدام اسرائیل را به اشتباه به عنوان تلاشی برای آسیب به ثبات رژیم یا به عنوان توهین غربی غیرقابل چشم پوشی تفسیر کند. در چنین شرایطی، نه تنها حمله به اهداف ارزشمند منجر به مهار نخواهد شد، بلکه ایران را به گسترش فعالیت تهاجمی خود علیه اسرائیل سوق خواهد داد. راهی ممکن برای جلوگیری از سوءتفاهم ایرانی، زمانبندی پیام های همراه با فعالیت اسرائیل است که منطق پشت آنها را توضیح می دهد. ریسک دیگری که با این رویکرد مرتبط است، این است که آسیب به اهداف غیرنظامی در ایران، مشروعیت اسرائیل را تضعیف کرده و بنابراین آزادی عمل نظامی آن را کاهش می دهد .

چرا جنگ متمرکز بر ارزش در حلقه سوم در زمینه حلقه اول نیز مهم است؟

مشکلات اسرائیل تنها ایران نیست، بلکه مشکلات حاد و جدی کمتر در حلقه اول نیز وجود دارد. در حال حاضر و در آینده قابل پیش بینی، دولت اسرائیل نمی تواند در حلقه اول از رویکرد جنگ متمرکز بر ارزش به عنوان رویکرد اصلی استفاده کند. این موضوع به دلایل زیادی ناشی می شود. کافی است دو مورد از آنها را روشن کنیم :

* انتظار استراتژیک – نیازهای دولت اسرائیل در حلقه اول، اجرای قابل توجه ترتیبات امنیتی است که از توازن قوا که به وضوح به نفع اسرائیل است، ناشی می شود و تنها پس از آسیب قابل توجه به توانایی نظامی دشمن قابل دستیابی است .

* مسئله مشروعیت – حمله به اهداف ارزشمند در کشورهای شکست خورده غیرمشروع تلقی می شود .

اما مشکلات حلقه سوم نیز در حلقه اول صدق نمی کنند، و دولت اسرائیل نمی تواند یک نیروی امنیتی قابل توجه شامل توانایی مانور گسترده، ضربه (ترکیب اطلاعات و آتش) و دفاع در برابر موشک های سطح به سطح در مقیاس های کافی برای دستیابی به دستاورد استراتژیک قابل توجه را حفظ کند، اگر بر افزایش توانایی حمله در حلقه سوم فراتر از توانایی موجود فعلی تمرکز کند .

دقیقاً این درک می تواند تفاوت ها بین ساخت قدرت برای حلقه های مختلف را تقویت کرده و حتی بیشتر آن را متمرکز کند. رویکرد جنگ متمرکز بر ارزش در حلقه سوم می تواند در اقتصاد ساخت قدرت دولت اسرائیل جای گیرد و انتظار استراتژیک منحصربه فرد مورد نیاز از حمله به ایران در چارچوب جنگ چندجبهه ای که تمرکز آن در لبنان است را به دست آورد، درحالیکه خطر ورود به فرسایش استراتژیک را کاهش داده و امکان اجرای توافقات بین المللی محدودکننده را فراهم می کند

توصیه ها

اولاً، برجسته کردن چهار رویکرد به خودی خود مهم است تا به رهبری نظامی و سیاسی امکان دهد به صورت هوشمندانه درباره سرمایه گذاری منابع ملی و نظامی برای حفظ توانایی های پایه ای این رویکردها، در مقایسه با خروجی های استراتژیک مورد نیاز، بحث کنند. هر چهار رویکرد برای سناریوهای مختلف درگیری که دولت اسرائیل با آنها مواجه است، ضروری هستند و رها کردن یکی از این رویکردها می تواند به عدم توازن در سیستم عملیاتی منجر شود .

ثانیاً، پیشنهاد می شود که در حلقه سوم، همزمان با جنگ در لبنان یا پس از حمله به تأسیسات هسته ای، رویکردهای اصلی شامل حمله به اهداف ارزشمند و رویکرد دفاعی باشند. اجرای این رویکردها این امکان را فراهم می کند که به طور همزمان هم توانایی شکست در حلقه اول و هم توانایی حمله معنادار در حلقه سوم حفظ شود. علاوه بر این، پیشنهاد می شود که اگرچه در حال حاضر توانایی حمله گسترده به ایران وجود دارد (برای مثال به زیرساختهای ملی دوگانه)، مزیت آن در مقایسه با حمله به اهداف "ارزشمند" اندک است. استثنا در این مورد حمله به تأسیسات هسته ای است که ارزشی مستقل دارد. این موضوع نیازمند بحث داخلی در ارتش اسرائیل و سپس بحث نظامی-سیاسی است. ضروری است که این کار به سرعت انجام شود تا تصمیمات هوشمندانه ای در مورد ساخت قدرت برای حلقه سوم اتخاذ شود .

خلاصه

مقاله دو ادعا را مطرح کرده است. اول، دو رویکرد "کلاسیک" برای بهکارگیری نیرو—مانور و فرسایش (و نمودهای عملیاتی آنها: مانور زمینی و ضربه با آتش)—و همچنین رویکرد دفاع چندبعدی که به عنوان یک رویکرد مستقل در عملیات محدود در غزه توسعه یافته است، همگی در گفتمان نظامی حاضر هستند. شناخت وجود رویکرد سوم مهم است، زیرا باید از انتقال آن از غزه به لبنان پرهیز کرد. از دیدگاه درگیری با ایران در چارچوب جنگ چندجبهه ای که به ارتش اسرائیل محول شده تا حزب الله را شکست دهد، یک رویکرد چهارم پیشنهاد می شود : رویکرد اهداف ارزشمند . این رویکرد در جنگ سرد در آمریکا در زمینه حمله هسته ای توسعه یافته و نمودهای پراکندهای در جنگ های اسرائیل دارد .

ادعای دوم این است که رویکرد اهداف ارزشمند در چارچوب یک جنگ چندجبهه ای در برابر ایران (با جداسازی موضوع تأسیسات هسته ای) دستاورد کافی ارائه می دهد؛ این دستاورد عبارت است از اثبات توانایی ارتش اسرائیل در حمله به اهداف حکومتی در تهران در حین شکست دادن بازوی پیشروی ایران در منطقه— حزب الله. اگر حزب الله شکست بخورد، نیازی به انجام اقدامات بیشتر در ایران نیست. اگر اسرائیل تلاش بیشتری برای حمله گسترده به ایران (فراتر از توانایی فعلی اش که اکنون نیز گسترده است) کند، خطر انحراف در ساخت قدرت وجود دارد که در زمان آزمون به دشواری در شکست حزب الله منجر می شود .

نباید اجازه داد که جنگ سوم در لبنان به وضعیتی ختم شود که در آن حزب الله نیز شکست نخورده باشد، زیرا با توجه به توانایی ایران در تحمل حتی حملات گسترده، چنین وضعیتی برای اسرائیل بد خواهد بود. تمرکز ساخت قدرت بر شکست حزب الله و اجرای رویکرد حمله به اهداف ارزشمند در ایران، همانطور که گفته شد، این امکان را فراهم می کند که ایران را مجبور به توقف شلیک به اسرائیل کنیم و آزادی عمل نظامی لازم برای شکست حزب الله را حفظ کنیم .

نویسنده، از ژنرال دکتر یعقوب بنجو، رئیس بخش برنامه ریزی استراتژیک، سرهنگ دوم ع'، رئیس بخش برنامه ریزی عملیات در نیروی هوایی، سرهنگ الف و سرهنگ دوم ن' از واحد تحقیقات اطلاعات نظامی، برای نظرات ارزشمندشان تشکر می کند .

پاورقی ها

[1] دشواری درک رفتار ایران را می توان در طول "جنگ شهرها" در فوریه-آوریل 1988 در چارچوب جنگ ایران و عراق مشاهده کرد. حمله به تهران با موشک های دوربرد عراقی (در مجموع 189 موشک در دو مرحله( که به مناطق مسکونی هدف گیری شده بود، ایرانی ها را شگفت زده کرد و باعث تخلیه شهر از ساکنانش (شهری با 8 میلیون نفر جمعیت) شد. با این حال، حمله به تهران باعث نشد که ایران حملاتش به بغداد و دیگر شهرها را متوقف کند (מלובני، 2009 ، صص 392 ־ 395 ). در ژوئیه 1988 ، خمینی تصمیم به پایان جنگ گرفت، به احتمال زیاد به دلیل شکست های نبرد زمینی .

فهرست منابع :
* گولان، شمعون (ژانویه 2010 ) . جنگ خلیج فارس 1991 – مباحث درباره برنامه های عملیاتی . آمیت- تحاد / بخش تاریخ .
* کوخاوی، آویو (ژوئن 2020 ) . " مقدمه رئیس ستاد کل ". بین کتوبیم، شماره 28 - 30 ، صفحات 7 - 10.
* ملوبنی، پسح (2009). جنگهای بابل جدید . سیستم ها .
*فینکل، مئیر (2020). ستاد کل – چگونه می آموزد، برنامه ریزی می کند و سازماندهی می شود . سیستم ها .
*فینکل، مئیر (6 دسامبر 2022 ) . " انتظارات: پیروزی در جنگ بعدی لبنان چیست و هزینه آن چقدر است ". بین کتوبیم، محتوای آنلاین .
*روحکس دومبا، عمی ( 29 مارس 2019 ) . " آشنایی با اهداف قدرت ". دفاع اسرائیل .
*شلینگ، توماس (1981). تسلیحات و نفوذ . سیستم ها .
*سیستم موسسه (21 نوامبر 2019 ). " خلاصه روز مطالعاتی ' مانور زمینی بهعنوان ابزاری حیاتی در امنیت ملی '". موسسه مطالعات امنیت ملی .

* Correll, John (2018). The Making of MAD. Air and Space Forces.
پایان/

۱۱ مهر ۱۴۰۳ - ۱۲:۰۰
کد خبر: 30719

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 2 + 3 =