به گزارش تحریریه، «باشگاه گفتوگوی والدای» (Valdai Discussion Club) در گزارشی با عنوان «آیا ایران همه چیز را در سوریه از دست داده است؟ احتمالاً نه، به 10 دلیل» آورده است:
اولین پاسخ به این سؤال که آیا ایران در سوریه همه چیز را از دست داده است، احتمالاً بله است. ایران قطعاً یکی از بازندگان تحولات اخیر در سوریه به شمار میرود. پس از تضعیف حماس و حزبالله، تغییر رژیم در سوریه، که متحد مهمی برای ایران در منطقه بود، در سه حوزه سیاست خارجی تهران را بهطور جدی تحت تأثیر قرار میدهد:
نخست، سوریه بهعنوان یک حامی مهم و حلقه ارتباطی لجستیکی در «محور مقاومت»، از جمله رابطه ایران با حزبالله، عمل میکرد. این کارکرد با تغییر رژیم در دمشق مختل خواهد شد. در نتیجه، مفهوم محور مقاومت که یکی از ستونهای اصلی سیاست خارجی ایران در منطقه محسوب میشود، بهنسبت تضعیف خواهد شد.
دوم، تضعیف محور مقاومت تأثیر منفی بر استراتژی «بازدارندگی فعال» ایران خواهد داشت که بر استفاده از شرکا و گروههای متحد منطقهای علیه اسرائیل استوار است. قابل پیشبینی است که در آینده، ایران دیگر نتواند از جغرافیا و تواناییهای سوریه در استراتژی بازدارندگی فعال خود بهره ببرد.
سوم، در نتیجه تضعیف حماس و حزبالله، تغییر رژیم در سوریه، و خروج آن از دایره متحدان منطقهای تهران، مفهوم «عمق استراتژیک» ایران در منطقه نیز بهنسبت تضعیف خواهد شد. این مفهوم که یکی از دستاوردهای سیاست خارجی ایران در سالهای اخیر محسوب میشود، به نفوذ منطقهای مؤثر ایران اشاره دارد.
با توجه به نقش مهم سوریه در این سه مسئله، ایران با حفظ بشار اسد بر حضور سیاسی و نظامی خود در سوریه تأکید داشت. اما پس از سقوط اسد و رویکرد اعلامشده تحریرالشام، سوریه نهتنها احتمالاً نقشی در محور مقاومت، بازدارندگی فعال، و عمق استراتژیک ایران ایفا نخواهد کرد، بلکه ممکن است به دشمنی برای ایران و حتی حزبالله (متحد مطمئن ایران) تبدیل شود.
رویکرد ضدشیعی و ضدایرانی تحریرالشام بر کسی پوشیده نیست. حمله به سفارت ایران در دمشق (احتمالاً تنها سفارتی که در دمشق مورد حمله قرار گرفت) گواه این خصومت است. در این فضای منفی بود که ایران نیروهای خود را از سوریه خارج کرد و به تأکید فرمانده سپاه پاسداران، سرلشکر سلامی، ایران دیگر نیرویی در سوریه ندارد.
بر اساس این شواهد و دلایل، بسیاری از تحلیلگران در غرب همچون الیوت ای. کوهن، لیوبا لولکو و دیمیتری ساداکوف، ناتاشا هال و جوست هیلتِرمن و نیکلاس کریستف، ایران را بازنده اصلی تحولات اخیر در سوریه میدانند .
اما آیا این قضاوتها صحیح هستند و آیا ایران همه چیز را در سوریه از دست داده است؟
پاسخ نهایی به این پرسش منفی است، به چند دلیل:
اول، تفاوت بین مواضع رسمی و غیررسمی. معمولاً افراد، گروهها و احزاب زمانی که خارج از قدرت هستند، شعارهای آرمانگرایانه و گاهی رادیکال بسیاری می دهند، اما پس از رسیدن به قدرت و مواجهه با واقعیتها و دیالکتیکها، بسیاری از این شعارها تعدیل میشوند. این مسئله در مورد نیروهایی که در سوریه به قدرت رسیدهاند، از جمله تحریرالشام، نیز صادق است. بنابراین، میتوان انتظار داشت که رویکرد ضدایرانی آنها در طول زمان تعدیل شود و زمینه برای روابط با ایران فراهم گردد. نمونه مشابه این وضعیت طالبان در افغانستان است: در میان این گروه، بسیاری از اعضا و شعارهای ضدشیعی و ضدایرانی وجود داشتند، اما پس از به قدرت رسیدن و مواجهه با واقعیتها، مجبور به تعدیل مواضع خود شدند. دولت آینده سوریه قطعاً یکپارچه نخواهد بود، و حتی اگر ایران نتواند با رادیکالهای آن توافق کند، احتمالاً طیفهای میانهرویی وجود خواهند داشت که تهران از طریق آنها میتواند راهی برای ارتباط با دمشق پیدا کند. بنابراین، اگرچه ایران نمیتواند نفوذی مشابه دوران اسد در سوریه داشته باشد، اما این به معنای قطع کامل روابط با دولت آینده دمشق نیست.
دوم، شکاف در مورد اختلاف نظرها. اصل تجزیهناپذیری قدرت در خاورمیانه قطعاً در سوریه هم صدق میکند. با وجود اظهارات دموکراتیک جولانی، نمیتوان انتظار دولتی دموکراتیک تحت کنترل تحریرالشام داشت. کردها، ارتش آزاد، گروههای قومی و مذهبی، ملیگراها، سکولارها و دیگران سهم خود از قدرت را مطالبه خواهند کرد و اختلافات بین آنها و تحریرالشام و همچنین درون تحریرالشام بر سر تقسیم قدرت، بدون شک بروز خواهد کرد. این اختلافات پنجرهای برای نفوذ قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای از جمله ایران خواهند بود.
سوم، روابط تاریخی. ایران روابط تاریخی با سوریه و گروههای مختلف قومی و مذهبی این کشور داشته و دارد. بنابراین، تغییر دولت در دمشق به این معنا نیست که روابط ایران با تمامی سوریه یکباره قطع خواهد شد. بیشک، با توجه به حضور سنگین تحریرالشام، گروههایی که تمایل به روابط با ایران دارند، از جمله علویها، محتاط خواهند بود، اما در آینده، اگر فرصتی ایجاد شود، ایران میتواند از روابط تاریخی خود با این گروهها به نفع خود بهرهبرداری کند. به ویژه اگر فشار دولت جدید بر علویها (و دیگران) زیاد باشد، آنها تمایل خواهند داشت که به خارج از سوریه و شاید به ایران نگاه کنند تا این فشار را متعادل و تعدیل کنند.
چهارم، عملگرایی و نفوذ نامتقارن. سیاست خارجی ایران فقط ایدئولوژیک نیست، بلکه عملگرایانه نیز هست. انتخاب راهبرد منطقه خاکستری برای مقابله با اسرائیل و توانایی برقراری روابط نزدیک با حماس سنی مذهب، نشانههای عملگرایی ایران است. در رویکرد عملگرایانه، اگرچه هدف ثابت است، اما منابع، ابزارها و میدان بازی برای دستیابی به هدف، سیال و متغیر هستند. نفوذ نامتقارن منطقهای ایران به این شیوه اعمال میشود. در این نوع نفوذ، منابع، ابزارها یا میدان بازی اساساً ناپایدار هستند، ممکن است به طور دائم یا موقت تخریب شوند یا اثربخشی خود را از دست بدهند، اما امکان احیای نفوذ از طریق روشهای دیگر وجود دارد. ویژگیهای چندقومیتی و چندمذهبی و همچنین اختلافات در خاورمیانه، از جمله در سوریه، میتوانند به کارگیری عملگرایی و نفوذ نامتقارن ایران و ادامه عمق استراتژیک آن را تسهیل کنند.
پنجم، استمرار محور مقاومت. اگرچه ایران تلاش کرده است که در خط مقدم محور مقاومت باشد و از آن بهعنوان منبع قدرت نرم و سخت در سیاست خارجی خود استفاده کند، اما میتوان با محمدجواد ظریف، وزیر خارجه پیشین ایران و معاون فعلی امور استراتژیک، موافق بود که «مقاومت نه توسط ایران ایجاد شده و نه ادامه آن به ایران وابسته است. دلیل مقاومت، اشغال و آپارتاید اسرائیل است. مقاومت علیه اشغالگری قبل از انقلاب (ایران) وجود داشت و ایران از این حرکت مردمی حمایت میکند.» با این فرض، اگرچه محور مقاومت به دلیل تضعیف حماس، حزبالله و سقوط اسد تضعیف شده است، اما ایده تضعیف کامل آن صحیح نیست و تا زمانی که محور مقاومت وجود داشته باشد، اثربخشی آن در سیاست خارجی ایران ادامه خواهد داشت.
ششم، تجربه تاریخی. برخی تحولات در منطقه در سالهای اخیر رخ دادهاند که در ابتدا به نظر میرسید به زیان ایران باشند، اما با گذشت زمان یا به نفع ایران تمام شدند یا آسیب مورد انتظار را وارد نکردند. از جمله این تحولات میتوان به حمله و اشغال عراق توسط آمریکا اشاره کرد که یکی از اهداف آن قطعاً مهار و تضعیف ایران در منطقه بود. اما نه تنها این هدف محقق نشد، بلکه عملیات آمریکا به گسترش نفوذ ایران در عراق و منطقه منجر شد. اگرچه جنگ آمریکا در افغانستان و پس از آن، به قدرت رسیدن طالبان میتوانست برای ایران زیانبار باشد، اما در نهایت این امر تحقق نیافت. در جنگ یمن نیز، اگرچه یکی از اهداف عملیات نظامی سعودی، ایجاد یمن جدید و کاهش نفوذ ایران بود، اما نتیجه این عملیات افزایش نفوذ ایران بود.
هفتم، مسئله فلسطین. به دلیل پیوندهای تاریخی، سیاسی، قومی و مذهبی بین سوریه و فلسطین، غیرقابل تصور است که دولت جدید در دمشق فلسطین را نادیده بگیرد. اگرچه ممکن است برخی در این دولت به دنبال عادیسازی روابط با اسرائیل حتی از طریق توافقهای ابراهیم باشند، اما قطعاً برخی نیز به دفاع از آرمان فلسطین ادامه خواهند داد. اگرچه ممکن است در مورد مسئله فلسطین بین ایران و سوریه اختلافاتی وجود داشته باشد، اما آرمان فلسطین، حتی به شکل دو دولت-دو ملت، میتواند در آینده نقطه اشتراک باشد. روابط (ظاهراً نزدیک) بین تحریرالشام و برخی نیروهای فلسطینی از جمله حماس نیز میتواند نقاط اشتراک بین ایران و سوریه آینده باشد.
هشتم، دشمنی با اسرائیل. مانند مسئله قبل (فلسطین)، دولت جدید در سوریه نمیتواند بهیکباره دشمنی تاریخی با اسرائیل را نادیده بگیرد، بهویژه که مسئله بین دو کشور بحث سرزمینی هم شده است. بنابراین، اگرچه ممکن است سطح رویارویی مستقیم و دشمنی کاهش یابد، برخی مسائل، از جمله موضوع سرزمینی، بهراحتی حلوفصل نخواهند شد. گروههای ملیگرا در دولت آینده یا در سوریه آینده بر تمامیت ارضی سوریه اصرار خواهند داشت. اشتباه اسرائیل در روزهای اخیر در ورود به خاک سوریه و بمباران این کشور میتواند احساسات ملیگرایانه را در کشور تقویت کرده و دشمنی با اسرائیل را تشدید کند. برنامه نتانیاهو برای افزایش جمعیت شهرکنشینان در بلندیهای جولان اشغالی بهویژه تحریکآمیز خواهد بود. احساس دشمنی با اسرائیل میتواند به نقطه اشتراکی با ایران تبدیل شود. با در نظر گرفتن این فرض، نتانیاهو دولت آینده سوریه را درباره احتمال روابط با ایران هشدار داده است.
نهم، رقابت بین قدرتهای منطقهای و بینالمللی. در شرایط عدم قطعیت کنونی در سوریه، رقابت بین قدرتهای منطقهای و بزرگ برای کسب سهم در آینده این کشور شدت خواهد گرفت. در این میان، ائتلافسازی برای تضمین سهم ادامه دارد و ایران ممکن است بتواند از این فرصت برای نفوذ در سوریه استفاده کند. بهعنوان مثال، هر یک از جناحهای دولت آینده سوریه با یکی از قدرتهای منطقهای و بینالمللی در ارتباط خواهند بود. اگرچه ظاهراً تحریرالشام ترکیه را بهعنوان حامی خود دارد، اما این گرایش احتمالاً مخالفانی، از جمله در میان کردها، خواهد داشت. موضع آمریکا، اروپا، روسیه، عربستان سعودی و غیره هنوز مشخص نیست. اگرچه این عدم قطعیت مدت زیادی دوام نخواهد داشت، رقابت بین قدرتهای منطقهای و بینالمللی در سوریه قطعاً ادامه خواهد داشت و این وضعیت میتواند فضاهایی برای نفوذ ایران ایجاد کند.
دهم، حرکت در مسیر سنتی. اگرچه خاورمیانه غیرقابل پیشبینی به نظر میرسد و تحولات سریع آن مانند سقوط مبارک (مصر)، صالح (یمن)، قذافی (لیبی)، غنی (افغانستان) یا بشار اسد، ممکن است غافلگیرکننده باشند؛ واقعیت این است که روندها در این منطقه و کشورهای آن معمولاً مسیر سنتی و تاریخی خود را دنبال میکنند و بهآسانی تغییر نمیکنند. برخلاف انتظارات، با سرنگونی این رهبران، روندها بهطور اساسی تغییر نکردند و حتی بیثباتیای که با برکناری آنها ایجاد شد، در مسیر سنتی و تاریخی خود ادامه یافت. حتی بهار عربی، با تمام انتظاراتی که از آن وجود داشت، نتوانست تغییرات بنیادینی در بسیاری از کشورها (و کل منطقه) ایجاد کند. احتمالاً وضعیت در مورد سوریه نیز مشابه خواهد بود. یعنی اگرچه تغییرات تاکتیکی قطعاً دیده خواهد شد، کشور احتمالاً در مسیر سنتی خود ادامه خواهد داد. در این زمینه، ایران بهعنوان یک نیروی تاریخی در خاورمیانه میتواند راه خود را برای نفوذ پیدا کند.
اگرچه بسیاری از مسیرها از تهران به دمشق اکنون بسته به نظر میرسند، ایران قطعاً بهراحتی از داراییهای خود در سوریه چشمپوشی نخواهد کرد و تلاش خواهد کرد آنها را احیا کند.
با توجه به شرایط کنونی، دستیابی به این هدف بسیار دشوار خواهد بود و مهمتر از آن، در حال حاضر ایران ابتکار عمل را در دست ندارد. اما ده دلیل ذکر شده در بالا به تهران کمک خواهند کرد تا بخشی از نفوذ سنتی خود در سوریه را بازیابد.
سیاست ایران قطعاً اصلاحاتی را پشت سر خواهد گذاشت و همانطور که تواز سوی رهبر عالی انقلاب آیتالله علی خامنهای تأکید شده است، از تحولات سوریه برای بهبود سیاست خارجی ایران درس گرفته خواهد شد. یکی از این درسها، که احتمالاً در سیاست آینده ایران در خاورمیانه دیده خواهد شد، اجتناب از اتکای یکجانبه به یک شریک، ابزار یا منبع و بازگشت به عملگرایی است. بنابراین، انتظار میرود این سیاست چندجانبهتر شود و ایران روابط گستردهتری با گروههای مختلف مذهبی و قومی در سوریه و خاورمیانه برقرار کند.
با تغییرات در سوریه، حماس و حزبالله، احتمالاً ایران به استراتژی منطقه خاکستری بازخواهد گشت و تمایل آن برای مقابله مستقیم با اسرائیل کاهش خواهد یافت. در این راستا، هم در سوریه و هم در کل منطقه، استراتژی نفوذ نامتقارن ادامه خواهد داشت و تهران ابزارها و منابع خود را برای دستیابی به اهدافش تغییر خواهد داد، حال آنکه اهداف استراتژیک خود را حفظ میکند.
باید توجه داشت که در ژئوپلیتیک آشفته خاورمیانه، در اغلب موارد هزینهها بیشتر از دستاوردها است. دستاوردها نیز ذاتاً پایدار و قابل پیشبینی نیستند. ایالات متحده ۵ تریلیون دلار برای جنگهای عراق و افغانستان هزینه کرد، اما به نتایج مشخصی دست نیافت. روسیه نیز منابع زیادی در سوریه صرف کرده است و به نظر میرسد یا در حال ترک این کشور باشد یا در صورت توافق با تحریرالشام، حضورش در سوریه محدود خواهد شد.
در این میان، ایران بهعنوان یک بازیگر تاریخی با روابط عمیق در خاورمیانه، منطقه را بهتر از آمریکا و روسیه میشناسد و میتواند نفوذ خود را بازسازی کند. بنابراین، به نظر میرسد هدف نتانیاهو – «قول دادم، ما چهره خاورمیانه را تغییر میدهیم» – قابل تحقق نیست.
پایان/
نظر شما