به گزارش تحریریه، تارنمای پایگاه خبری تحلیلی «میدل ایست آی» آورده است: در ۱۰ دسامبر 2024 تنها چند روز پس از سقوط دولت بشار اسد در سوریه، اسرائیل گستردهترین عملیات هوایی نظامی خود را علیه یک کشور همسایه آغاز کرد. این عملیات که «پیکان بشان» نامگذاری شده بود، شامل ۳۵۰ فروند هواپیمای جنگی نیروی هوایی اسرائیل بود که ۳۲۰ هدف استراتژیک در سراسر سوریه را، از دمشق تا طرطوس، مورد حمله قرار دادند.
اهداف این حملات شامل پایگاههای هوایی، جنگندههای میگ-۲۹، سامانههای موشکی اسکاد، هواپیماهای بدون سرنشین، تأسیسات راداری و کشتیهای نیروی دریایی، و دیگر زیرساختهای حیاتی بودند.
این عملیات بیش از ۷۰ درصد از داراییهای نظامی استراتژیک سوریه را نابود کرد و این کشور را در برابر تکهتکه شدن و نفوذ خارجی آسیبپذیر کرد.
این حمله تهاجمی در خلاء رخ نداد، بلکه در ادامه سالها تفاهم ضمنی میان اسرائیل و رژیم اسد انجام شد. در طول این سال ها اسرائیل منافع خود را در بلندیهای اشغالی جولان مدیریت کرد و اسد را بهعنوان همسایهای دردسرساز اما قابل پیشبینی میدید. آرامش در جبهه جولان که بیش از نیم قرن گذشته ادامه داشت، گواهی بر این وضعیت متزلزل بود.
با سقوط اسد، بهنظر میرسد اسرائیل مصمم است که اطمینان حاصل کند هیچ رژیم جانشین، ائتلاف شورشی یا بازیگر خارجی نمیتواند موقعیتش را در منطقه به چالش بکشد.
حملات اسرائیل یک نقطه عطف قابل توجه برای سوریه است، کشوری که اکنون در تلاش است پس از سقوط اسد خود را بازسازی کند.
شکافهای داخلی سوریه
مقیاس و تمرکز این عملیات نظامی سؤالات جدی را درباره نیات اسرائیل و تأثیر بلندمدت آن بر حاکمیت و تمامیت ارضی سوریه ایجاد میکند. تحلیلگران این وضعیت را با آشفتگیهای عراق پس از تهاجم تحت رهبری آمریکا و وضعیت آشفته لیبی پس از سقوط قذافی مقایسه کردهاند.
اشغال سرزمینهای بیشتر سوریه توسط اسرائیل در نزدیکی بلندیهای جولان هم بر این ابهامات افزوده است. جولان، منطقهای با اهمیت استراتژیک و نمادین است که در سال ۱۹۸۱ توسط اسرائیل اشغال و به آن ضمیمه شد؛ اقدامی که از سوی سازمان ملل غیرقانونی اعلام گردید. از زمان سقوط اسد، اسرائیل کنترل خود بر این منطقه را گسترش داده و حتی یک منطقه حائل تحت نظارت سازمان ملل را هم تصرف کرده است.
علیرغم تأیید چندباره سازمان ملل درباره حاکمیت سوریه بر بلندیهای جولان، این اشغالگری با هیچ گونه محکومیتی از سوی کشورهای غربی مواجه نشده است.
«بنیامین نتانیاهو» نخستوزیر اسرائیل، بهصراحت اعلام کرده است که «جولان برای ابد بخشی از کشور اسرائیل خواهد بود». این موضع نشاندهنده استراتژی اسرائیل است مبنی بر تضمین دستاوردهای ارضی در حالی که از بیثباتی سوریه برای تثبیت سلطه منطقهای خود بهرهبرداری میکند.
اشغالگری و اقدامات نظامی اسرائیل احتمالاً شکافهای داخلی در سوریه را عمیقتر خواهد کرد و جناحهایی را که بر بازسازی این کشور تمرکز دارند در مقابل آنهایی قرار می دهد که آزادی سرزمینهای اشغالی را در اولویت میدانند. این شرایط پویا شبیه به تنش طولانی لبنان تحت اشغال اسرائیل است، جایی که شکافهای داخلی مانع ثبات و حکومتداری شدند.
اگر جناحهای سوری که بر بازسازی تمرکز دارند در اولویت قرار گیرند، آنها خطر از دست دادن مشروعیت را تا زمانی که اراضی سوریه در اشغال باقی بماند، به جان میخرند.
در مقابل، اولویت دادن به مبارزه با اسرائیل میتواند به شکستهایی زودهنگام و هرج و مرج بیشتر منجر شود و منابع حیاتی را از تلاشهای بازسازی کشور منحرف کند. در هر دو حالت، این اسرائیل است که سود میبرد: یک سوریه تکهتکه شده کمتر یک تهدید برای امنیت و جاهطلبیهای ارضی اسرائیل به شمار می رود.
برای سوریها، این شکافها یک تناقض تلخ را نشان میدهد. بهبود اوضاع کشور آنها مستلزم اولویت دادن به ثبات و بازسازی است، اما انجام این کار در شرایط اشغال، خطر بیگانه کردن بخشهای قابل توجهی از شهروندانی را به همراه دارد که مقاومت را یک وظیفه ملی میدانند.
این شکافها حفظ مشروعیت و انسجام را برای هر دولت انتقالی دشوار میکند.
خلأ امنیتی
نابودی تواناییهای نظامی سوریه یادآور انحلال ارتش عراق در زمان تهاجم آمریکا است، که یک خلأ امنیتی را ایجاد و زمینه را برای مداخله خارجی و ظهور بازیگران غیردولتی فراهم کرد. اکنون شورشیان سوری و مقامات حکومت انتقالی با چالش بزرگی روبرو هستند: بازسازی یک ارتش کارآمد در حالی که نیازهای یک جمعیت تکهتکه شده را برآورده میکنند.
علاوه بر این، اقدامات اسرائیل تلاشها برای بازپسگیری سرزمینهایی را که تحت کنترل گروههای دیگر از جمله گروه کُردی مورد حمایت آمریکا همچون «یگانهای مدافع خلق» (YPG) قرار دارد، تضعیف میکند. با تضعیف ظرفیت نظامی سوریه، اسرائیل بیثباتی طولانیمدت این کشور را تضمین میکند و از هرگونه تلاش هماهنگ برای به چالش کشیدن اشغالگری خود یا مقابله با نفوذش جلوگیری خواهد کرد.
علاوه بر این، حملات اسرائیل فراتر از داشته های نظامی سوریه را هم هدف قرار می دهد. آرشیوهای اطلاعاتی نیز نابود شدند که حاوی دادههایی بودند که میتوانستند روابط اسد با شبکهها و دولتهای جهانی، از جمله خود اسرائیل، را روشن کنند.
پس از سقوط اسد، گزارشهایی از توافقات مخفیانه میان دولت او و اسرائیل، که گفته میشود از طریق واسطههای روسی مدیریت شدهاند، مطرح شده است. این افشاگریها تلاشها برای بازسازی اعتماد میان سوریها و ایجاد دولتی جدید که از سایه میراث بحثبرانگیز اسد رها باشد، را پیچیده میکند.
این تضعیف نظامی زمینهای مساعد را برای ظهور شبهنظامیان موازی ایجاد میکند، که برخی از آنها احتمالاً بر مقاومت در برابر اسرائیل متمرکز خواهند بود، نه بر بازسازی سوریه.
این شرایط آینهای از هرج و مرج لیبی است، که در آن گروههای مسلح رقیب، با حمایت قدرتهای خارجی برای اهداف استراتژیک خود، فعالیت میکنند.
حمایت اسرائیل از جداییطلبی کُردها بخشی از استراتژی گستردهتر برای تضعیف رقبای منطقهای است. استراتژی اسرائیل با اهداف منطقهای گستردهتر آن، از جمله حمایت از عناصر کُردی در سوریه، هماهنگ است.
مقامات اسرائیلی آشکارا علاقه خود را به ایجاد روابط با YPG، گروهی مرتبط با حزب کارگران کردستان (PKK)، که بهعنوان یک سازمان تروریستی از سوی ترکیه، آمریکا، اتحادیه اروپا، ناتو و دیگران شناخته میشود، ابراز کردهاند. این حمایت خطر گرفتار کردن بیشتر سوریه در منازعات منطقهای، بهویژه با ترکیه، و تعمیق شکافهای داخلی آن را به همراه دارد.
YPG، که پیشتر با بازیگرانی متنوع از جمله دولت اسد، ایران، روسیه و آمریکا همکاری کرده بود، میتواند به ابزار دیگری در استراتژی اسرائیل علیه سوریه تبدیل شود. این مشارکت بالقوه، خطر افزایش تنشها میان گروههای قومی سوریه را به همراه دارد که تلاشهای بازسازی را پیچیده و سوریهایی را که از مداخلات خارجی آگاه هستند، بیزار میکند.
حمایت اسرائیل از جداییطلبی کُردها بخشی از یک استراتژی گستردهتر برای تکهتکه کردن و تضعیف رقبای منطقهای خود است. با تسریع تکهتکه شدن سوریه، اسرائیل توجهها را از اقدامات خود در فلسطین و لبنان منحرف کرده و اطمینان حاصل میکند که هیچ دولت متحدی در سوریه ظهور نخواهد کرد که جاهطلبیهای ارضیاش را به چالش بکشد.
این رویکرد شبیه به تاکتیکهای اسرائیل در لبنان در طول جنگ داخلی است، جایی که اسرائیل با ایجاد اتحاد با جناحهای محلی، منافع خود را تأمین میکرد. این استراتژی همچنین میتواند مداخله خارجی در سوریه را برای مقاومت در برابر دخالت و اشغالگری اسرائیل تقویت کند. ایران میتواند یکی از این بازیگران باشد.
بیثباتی منطقهای
ترکیه، بهعنوان یکی از بازیگران کلیدی منطقه، یگانهای مدافع خلق (YPG) را تهدیدی وجودی میداند. هرگونه همکاری میان اسرائیل و YPG روابط اسرائیل و ترکیه را تحت فشار قرار داده و ممکن است به یک درگیری منطقهای گستردهتر منجر شود.
چنین تنشهایی میتواند سوریه را بیشتر بیثبات کند، زیرا قدرتهای خارجی از هرجومرج برای پیشبرد اهداف خود بهرهبرداری میکنند.
مسیر کنونی سوریه شباهتهای ناخوشایندی با سایر کشورهای خاورمیانه که بر اثر مداخلات خارجی و شکافهای داخلی از هم گسیخته شدهاند، دارد.
در عراق، انحلال ارتش ملی خلأ قدرتی ایجاد کرد که به ظهور گروههای شورشی و بیثباتی طولانیمدت انجامید.
در لیبی، سقوط قذافی به ایجاد کشوری تکهتکه انجامید که در آن جناحهای مسلح با حمایت قدرتهای خارجی رقیب برای کنترل به رقابت پرداختند.
در لبنان، اشغال اسرائیل شکافهای داخلی را عمیقتر کرد و مانع خروج کشور از جنگ داخلی شد.
اکنون سوریه با خطر ترکیب این عناصر روبرو است: یک دولت مرکزی ضعیف، شبهنظامیان رقیب و مداخلات خارجی که بیثباتی را تداوم میبخشند.
اشغالگری و مداخلات اسرائیل خطر تبدیل سوریه به یک کشور تکهتکه شده را به همراه دارد که درگیر کشمکشهای داخلی، نهادهای ضعیف و برنامههای خارجی است. این مسیر نهتنها آینده سوریه، بلکه ثبات منطقه گستردهتر را تهدید میکند و در نهایت به ضرر خود اسرائیل تمام خواهد شد.
برای جلوگیری از بیثباتی بیشتر، بازیگران بینالمللی باید برای تغییر مسیر سیاستهای اسرائیل در سوریه فشار بیاورند.
حمایت از حاکمیت سوریه و ایجاد مسیری واقعی بازسازی، برای تضمین وحدت و ثبات این کشور حیاتی است. بدون چنین تلاشهایی، سوریه در معرض تبدیل شدن به یک کشور شکستخورده دیگر در منطقهای قرار می گیرد که پیش از این از درگیری ها و شکافها آسیب دیده است.
اقدامات اسرائیل ممکن است مزایای امنیتی کوتاهمدتی برایش داشته باشد، اما جمعیتی که هنوز سقوط رژیم اسد را جشن میگیرند، ناامید میکند.
بهجای ایجاد سوریهای پایدار و امن، ممکن است نتیجه بلندمدت این شرایط، بیثباتی پایدار و تشدید درگیریهای منطقهای باشد.
پایان/
نظر شما