با نگاهی به تحولات نظامی در سوریه، مدل جابجایی در سوریه شباهت زیادی به روی کار آمدن مجدد طالبان در افغانستان دارد. در افغانستان در سال ۱۴۰۰ آمریکا طی توافقی با ترکیه و قطر فضای لازم را برای احاطه نظامی طالبان بر ولایات افغانستان فراهم آورد و این ولایت ها با کمترین مقاومت و درگیری نظامی تحویل طالبان شدند. البته ترکیه و قطر با ایران، پاکستان، چین و روسیه نیز برای عدم مداخله هماهنگی لازم را انجام داده بودند.
در خصوص سقوط بشار اسد در طی ۱۰ روز ، آنچه مشخص است شکلگیری توافقی مابین ترکیه، قطر، عربستان، آمریکا و رژیم صهیونیستی صورت پذیرفته بود. چنانچه مدل اشغال سوریه که شهر به شهر و استان به استان از شمال سوریه تا دمشق بدون هیچ مقاومتی تحویل گروه های شبه نظامی وابسته به ترکیه با مدیریت تحریرالشام و جولانی داده می شد، نشان-دهنده وجود توافقی مابین طرف های منطقه ای و بین المللی برای جابجایی قدرت در سوریه بوده است.
نکته اساسی بر این امر حکایت می کند که مدل سقوط افغانستان در سال ۱۴۰۰ به دست طالبان و سقوط سوریه در ۱۴۰۳ به دست گروه های شبه نظامی مانند تحریرالشام و ،... شباهت های مشخصی داشته اند؛ چنانچه در هر دو مورد نقش ترکیه و قطر به عنوان میداندار اصلی کاملا مشخص و تعیین کنننده است. در هر دو رخداد، قبل از اجرا شدن مرحله نهایی جابجایی دولت های مستقر، ترکیه و قطر با ذیربطان و ذینفعان، همسایگان و حتی همپیمانان مفصلا صحبت کرده و زمینه لازم را برای جانشینی حکومت فراهم کرده اند. در خصوص سوریه می توان بصورت نسبی اشاره کرد که این ایجاد تفاهم حول تغییر در حکومت بشار با همه ذیربطان حتی ایران و روسیه نیز صورت پذیرفته بود، چنانچه اگر به سخنان "هاکان فیدان" وزیرخارجه ترکیه (رییس سابق سازمان اطلاعات ترکیه mit) با تلویزیون«انتیوی» توجه کنید، دقیقا به برقراری این مذاکره و مفاهمه اشاره می کند: "...، مهمترین موضوع، مذاکره با روس ها و ایرانی ها بود تا اطمینان حاصل کنیم که آنها از طریق نظامی وارد معادله نمی شوند. با آنها نشست هایی داشتیم و آنها این موضوع را درک کردند، ...، هدف ترکیه این بود که بر مذاکرات با دو بازیگر قدرتمند و مهم تمرکز کرده و از به حداقل رسیدن قربانیان اطمینان حاصل کند." یا در ادامه می گوید؛"...،آنها (روس ها و ایرانی ها) به سرعت متوجه شدند که بازی تمام شده است و اسد دیگر کسی نیست که روی او سرمایه گذاری کنند و این کار بی فایده است."
یا اگر به سخنان آقای عراقچی در دیدارها و سفرهای منطقهای دقت کنیم همگی عمدتا حول پذیرفتن موضوع تغییر بوده و حمایت ها هم در حد دیپلماتیک بوده است. به این عبارات توجه کنید؛ "اگر بشار اسد درخواست کمک نظامی نماید بررسی خواهیم کرد یا دولت بشار می بایست با مخالفین مشروع برای آینده سیاسی کشور مذاکره نماید و ...".
البته امکان دارد این مفاهمۀ همه گیر، هم با زبان دیپلماتیک صورت پذیرفته باشد و هم با زبان تهدید اقتصادی و امنیتی، که در هر صورت می توان نتیجه این هماهنگی و مفاهمه را در عدم ارسال نیرو و تجهیزات حشدالشعبی از عراق و تعلل در حمایت همه جانبه نظامی ایران از بشار مشاهده نمود. به هر روی با این رویکرد برشمرده شده، بعد از جابجایی صورت گرفته، فضا برای شکل گیری یک حکومت اخوانی در سوریه با محوریت ترکیه و قطر کاملا مهیا شده است. اما باید توجه داشت که این رویکرد عدم منازعه مابین محور عربستان و امارات و ترکیه و قطر ، تابع یک هدف مشترک آنهم تضعیف یا حذف حلقات جبهه مقاومت بوده است که احتمالا هدف مشترک بعدی دارای اهمیت برای ترکیه و عربستان ، یمن باشد.
این نکته را باید در نظر داشت که در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا سه قدرت؛ ایران، ترکیه و عربستان در طی ۲ دهه گذشته در حال وزن کشی و تغییر ساختار منطقه بوده اند. که بواسطه رخداد طوفان الاقصی اتحادی نانوشته مابین ترکیه، عربستان، رژیم صهیونیستی و آمریکا برای مهار و زمینگیر کردن ایران و جبهه مقاومت اتفاق افتاد. اما به مترصد اینکه قدرت ایران و مقاومت در ساختار منطقه کاهش قطعی نماید رقابت های ترکیه و عربستان مجددا افزایش پیدا خواهد کرد چنانچه در طی همین دو دهه گذشته نیز در برخی کشورها این تعارض ها و رقابت ها وجود داشته است.
به جدول رقابت های منطقه ای توجه کنید (علامت مثبت بعد از پرانتز ()+ نشان برتری نسبی کشورهای رقیب است):
پایان/
نظر شما