به گزارش تحریریه، «تیموفی بورداچف» مدیر برنامه Valdai Club در یادداشتی نوشت، آمریکا در حال تکرار اشتباهات اتحاد جماهیر شوروی در خاورمیانه است.
چند هفته است که رویارویی ایران و اسرائیل ادامه دارد. با این حال، هیچ یک از طرفهای درگیر که به صورت مستقیم یا واقعی ولی غیرمستقیم در سیاست خاورمیانه دخیل هستند، تمایلی ندارند که وقایع در آنجا به یک درگیری نظامی بزرگتر تبدیل شود.
به عبارت دیگر، اوضاع در این منطقه مهم به صورت تدریجی تلاش دارد تا نوعی تعادل داخلی را پیدا کند. این روند مشابه با همه جای دنیاست زیرا کشورهای مختلف هم به دنبال راهی برای سازماندهی روابط خود با یکدیگر هستند. با اینحالین فرق که اکنون نظم بین المللی قدیمی فروپاشیده و نظم جدید هنوز ظهور نکرده است.
اینکه آیا آنها موفق خواهند شد هنوز کاملاً نامشخص است. این احتمال وجود دارد که برخی عوامل داخلی بتواند اسرائیلی ها را به یک تجاوز واقعی تمام عیار علیه تهران تحریک کند. ایران پس از آن مجبور خواهد شد با تمام توان پاسخ دهد.
اما به سختی می توان متصور شد که چگونه هر کاری که اسرائیل انجام می دهد – به جز حمله اتمی – می تواند ایران را مجبور کند که استراتژی محتاطانه خود را کنار بگذارد. و این بدان معناست که بحران کنونی در نهایت منجر به دور جدیدی از فعالیت های دیپلماتیک محدودتر خواهد شد. و به تدریج، روابط بینالملل در خاورمیانه به حالت عادی جدیدی مبدل میشود که در آن منافع مختلف یکدیگر را متعادل میکنند، زیرا اولویت هر کشوری بقا است و این خواسته از هرگونه اقدام بیمورد جلوگیری میکند.
مهمترین سوالی که سرنوشت خاورمیانه به آن بستگی دارد، این است که همه کشورهای بزرگ منطقه تا چه اندازه در اقدامات خود مستقل خواهند بود. ما در مورد اوکراین میتوانیم ببینیم که فاجعه واقعی زمانی آغاز شد که یک دولت حمایت از منافع خود را کنار می گذارد و به ابزاری صرف در دستان یک نیروی قدرتمندتر تبدیل می شود. اتفاقی مشابه در نهایت ممکن است برای کل اروپای غربی بیفتد. اما کشوری که به فکر خود و آینده خود باشد، هرگز تصمیمی نخواهد گرفت که عواقب آن به نابودی آن منجر شود. همه بازیگران مثل اوکراین نیستند.
تاکنون وضعیت استقلال بازیگران پیشرو در خاورمیانه امیدوارکننده بوده است. حتی اسرائیل که به طور سنتی از طریق طیف گسترده ای از تماس های سیاسی و اقتصادی با ایالات متحده مرتبط بوده است نماینده صرف منافع آمریکا در نظر گرفته نمی شود.
می توان گفت اسرائیل توسط ماجراجویان و رادیکال های خطرناکی رهبری می شود، اما آنها دست نشانده های دست و پا بسته آمریکا نیستند. این برخلاف حکومت در کیف است که نمایندگان آن صرفا مجری تصمیمات آمریکا هستند.
علاوه بر این، نمیتوانیم بگوییم که فردی از خارج، اقدامات کشورهای پیشرو عربی یا ایران را کنترل میکند و همه آنها بر تصمیم گیری های خود حاکم هستند. این مشکل بزرگی برای آمریکاییها ایجاد میکند - بحرانهایی که اکنون در خاورمیانه در حال ظهور هستند، مظهر برنامههای ایالات متحده نیستند، بلکه کشورهای منطقه زندگی خودشان را دنبال می کنند. و این جدی ترین چالش برای ادعای هژمونی آمریکاست.
تغییر اساسی فوق به این دلیل است که آمریکا بیشتر توانایی اش را برای کنترل زیردستان خود از دست داده است. به همین دلیل است که دو قدرت بزرگ دیگر در تلاش نیستند کشورهای خاورمیانه را کورکورانه به دنبال منافع خود بکشانند.
چین به طور فزاینده ای درگیر سیاست های منطقه ای شده است. اخیراً توافقنامه ای در پکن توسط جناح های مختلف جنبش ملی فلسطین امضا شد. سال گذشته هم چینیها توافقی را برای بازگرداندن روابط دیپلماتیک بین ایران و عربستان سعودی میانجیگری کردند. شرکت های چینی نیز در حال اجرا یا برنامه ریزی چندین پروژه سرمایه گذاری بزرگ در منطقه هستند. اما همه اینها هنوز به این معنا نیست که پکن مایل یا قادر به تحمیل اراده خود است.
این موضوع در مورد سیاست روسیه بیشتر صدق می کند. بحث این نیست که کشوری در خاورمیانه را مجری صرف نیاتش کند و از این حیث، با رفتار اتحاد جماهیر شوروی در آنجا کاملاً متفاوت است. سیاست شوروی در منطقه تابع یک هدف بود یعنی رویارویی جهانی با آمریکا و متحدانش .
اقدامات روسیه نیز اکنون این عامل را جدی می گیرد، اما نه به عنوان یک هدف، بلکه به عنوان بخشی از یک استراتژی بسیار گسترده با هدف شکل دادن به نظم بین المللی عادلانه تر.
اتحاد جماهیر شوروی به چنین چیزهایی علاقه ای نداشت و به طور کلی به نهاد سیاسی جهانی فکر نمی کرد که در آن هر کشور حقوق و تعهدات خود را دارد. از این نظر، استراتژی و اقدامات عملی آن در منطقه بسیار شبیه به کاری بود که اکنون آمریکایی ها انجام می دهند. همین بود که شوروی با مشکل مواجه شد.
ایالات متحده همچنان قوی ترین قدرت اقتصادی و سیاسی روی کره زمین است و این را نباید فراموش کرد. همچنین منابع تبلیغاتی عظیمی دارد که با آن میتوان بر فضای اطلاعاتی تأثیر گذاشت. همه اینها به طور خودکار در هر شرایطی به واشنگتن مزیت بزرگی می دهد. اما هزینه های فزاینده ای نیز وجود دارد که به دوش شهروندان عادی آن منتقل می شود. سیاست شوروی در قبال کشورهای در حال توسعه آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین هم در دوره ای در این دام افتاد. ایالات متحده همچنان تهدید کننده ترین قدرت در جهان است.
واکنش کنونی آمریکا به بحران بین اسرائیل و همسایگانش که از اکتبر ۲۰۲۳ ادامه دارد، گویا است. ما میتوانیم ببینیم که واشنگتن به جای مدیریت اوضاع، به آنچه در حال رخ دادن است واکنش نشان میدهد. به یاد داشته باشید، اتحاد جماهیر شوروی نیز تا زمانی که توانایی اقتصادی آن برای حمایت مستقیم از متحدانش از بین رفت، کاملاً با اعتماد به نفس رفتار می کرد.
تصمیماتی که اتحاد جماهیر شوروی در مورد سیاست خود در خاورمیانه اتخاذ کرد، عوامل سیاسی داخلی خود و ترکیب چند قومیتی خود اتحاد جماهیر شوروی را در نظر نگرفت. این امر انعطاف پذیری تصمیمات سیاست خارجی را محدود کرد.
برای آمریکایی ها عامل مذهبی و قومی چندان مهم نیست. برای آنها، همانند اتحاد جماهیر شوروی، منافع انتزاعی دولت در اولویت است. یعنی منافع کسانی که در حال حاضر دولت و تصمیمات آن را کنترل می کنند. در نتیجه، سیاست بهطور فزایندهای بر آنچه واشنگتن از کشورهای منطقه میخواهد، استوار است، نه آنچه که خودشان میخواهند. نتیجه، تعجب آور نیست، یک بن بست است.
بنابراین، ما نباید نسبت به اعتباری که زمانی اتحاد جماهیر شوروی در خاورمیانه داشت، نوستالژی داشته باشیم. به همین ترتیب، تمایل به بازی در امور منطقه ای کمکی به ایالات متحده نمی کند زیرا اکنون در واقع اشتباهات شوروی را تکرار می کند. منطقه تنها در صورتی سود خواهد برد که آمریکایی ها کنار گذاشته شوند.
پایان//
نظر شما