به گزارش تحریریه، روزنامه آمریکای لس آنجلس تایمز در تحلیل خود به پاسخ این پرسش پرداخت که «آیا ایالات متحده و ایران، که بیش از ۴۵ سال دشمن یکدیگر بودهاند، در آستانه دستیابی به یک توافق هستهای جدید هستند؟»
در این گزارش تحلیلی آمده است:
پس از دو دور دیپلماسی غیرمستقیم میان مقامات بلندپایه این دو قدرت، هنوز برای پاسخ دادن با اطمینان به این پرسش خیلی زود است. نکته کاملا آشکار این است که واشنگتن و تهران دستکم تلاش میکنند نمایان سازند که آیا امکان دستیابی به توافقی دوجانبه و قابل قبول وجود دارد یا نه؛ توافقی که نگرانیهای مشروع هر دو طرف را رفع و از بروز یک درگیری نظامی احتمالی جلوگیری کند؛ درگیریای که رهبران در هر کشور خواهان آن نیستند.
این نکته ممکن است تعجبآور به نظر برسد. ترامپ در هفتههای اخیر بارها ایران را به بمباران تهدید کرده است؛ آخرین بار در ۱۷ آوریل، زمانی که در دفتر بیضی به خبرنگاران گفت اگر ایران توافق نکند، «خیلی برایش بد خواهد شد». برای درک پیام ترامپ نیازی به مدرک روابط بینالملل نیست.
با این حال، ترامپ همان کسی است که تصمیم گرفت بهجای آنکه برنامههای اسرائیل برای نابودی نظامی برنامه هستهای تهران را تأیید کند، به دیپلماسی فرصت بدهد. رئیسجمهور آمریکا تهدید میکند و با چماق بزرگ ظاهر میشود، اما اغلب از بهکارگیری آن پرهیز میکند، بخشی از این بدان علت است که آغاز جنگها بسیار آسانتر از پایان دادن به آنهاست. بیتردید آخرین چیزی که ترامپ میخواهد، درگیر کردن آمریکا در یک جنگ تمامعیار دیگر در خاورمیانه است؛ بهویژه وقتی خود او جنگهای پیشین آمریکا در منطقه را پرهزینه و احمقانه توصیف کرده است. اگر او فکر میکند جنگ عراق اشتباه بود — که واقعاً هم همینطور بود — آنگاه آغاز جنگی علیه کشوری که جمعیتی بیش از دو برابر عراق دارد و نظامی که امروز از دولت صدام حسین در سال ۲۰۰۳ قویتر است، خطایی فاحش درمنطق او خواهد بود.
به همین دلیل است که ترامپ شانس دیپلماسی را امتحان میکند. تا اینجای کار، روند دیپلماتیک به اندازهای که میشد انتظار داشت، خوب پیش رفته است. «استیو ویتکاف» نماینده آمریکا، و «عباس عراقچی» وزیر خارجه ایران، اظهارات مشابهی درباره پیشرفت مذاکرات بیان و توافق کردهاند که بار دیگر، روز شنبه دیدار کنند. اما پیشرفت کنونی میتواند بهراحتی به شکست بدل شود. هیچ تضمینی وجود ندارد که روند دیپلماسی کنونی به موفقیت برسد.
مسیر دستیابی به یک توافق هستهای، مسیری طولانی و دشوار است که با سه عامل کلیدی، سختتر نیز شده است.
به نظر میرسد دولت ترامپ درباره هدف نهایی این مذاکرات دچار اختلاف است. از دید ترامپ، هدف روشن است: ایران نباید سلاح هستهای داشته باشد. اما او اغلب بسته به اینکه آخرین بار با چه کسی صحبت کرده، نظرش را تغییر میدهد. چند روز پس از آنکه هدف نسبتاً محدود «نداشتن سلاح» را مطرح کرد، ترامپ گفت که «ایران باید از مفهوم سلاح هستهای صرفنظر کند»؛ عبارتی که به این معناست که تأسیسات غنیسازی تهران باید برای همیشه بسته شوند.
ویتکاف پیشنهاد کرد که یک برنامه نظارت و راستیآزمایی سختگیرانه برای اطمینان از عدم تسلیحاتی شدن دانش هستهای ایران ایجاد شود. طنز ماجرا این است که این دقیقاً همان توافقی است که اگر ترامپ در سال ۲۰۱۸ از برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) خارج نشده بود، میتوانست از دولت اوباما به ارث ببرد،
در همین حین، «مایک والتز» مشاور امنیت ملی، و «مارکو روبیو» وزیر امور خارجه آمریکا طوری سخن میگویند که انگار ایران باید همه چیز را کنار بگذارد؛ درست مثل معمر قذافی، دیکتاتور پیشین لیبی، که در سالهای ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ سلاحهای کشتار جمعی خود را به بازرسان آمریکایی تحویل داد.
بهطور خلاصه، جناحهای مختلفی در دولت ترامپ بر سر سیاست ایران با یکدیگر درگیر هستند، و این بحث باید پیش از آنکه مذاکرات محتوایی با ایرانیها صورت گیرد، حلوفصل شود. اگر والتز و روبیو پیروز این نزاع داخلی شوند، مذاکرات شانسی برای موفقیت نخواهند داشت.
دیپلماسی، بسته به میزان انعطافپذیری طرفین در میز مذاکره، موفق یا ناموفق خواهد شد. خواستههای ایالات متحده باید معقول باشند، نه حداکثری. همین مسئله درباره ایران نیز صادق است. بنا بر گزارشهای رسانهای، مقامات ایرانی از ترامپ میخواهند تضمین بدهد که او یا رئیسجمهور آینده آمریکا از هیچ توافقی که به دست میآید، خارج نخواهد شد. با توجه به سابقهی خروج واشنگتن از برجام تنها سه سال پس از امضای آن، و بازگرداندن تحریمها علیه ایران، نمیتوان از آیتالله خامنهای بابت چنین درخواستی ایراد گرفت.
مشکل اینجاست که هیچ رئیسجمهور آمریکایی نمیتواند چنین تضمینی بدهد. دولت ترامپ همان پاسخی را به ایران خواهد داد که دولت بایدن هنگام مذاکرات خود با ایران در سالهای ۲۰۲۱ و ۲۰۲۲ بیان کرد: هیچ رئیسجمهوری نمیتواند بهطور قانونی تصمیمات دولت آینده آمریکا را متعهد کند. حتی یک معاهدهای که با تصویب سنا به ثبت برسد — که پایدارترین نوع توافق بینالمللی در سیاست خارجی آمریکاست — هم تضمینی برای اجرای بلندمدت ندارد.
رئیسجمهورهای آمریکا پیشتر نیز از معاهدات بینالمللی خارج شدهاند — ترامپ در نخستین دورهی ریاست جمهوریاش از پیمان نیروهای هستهای میانبرد (INF) و پیمان آسمانهای باز خارج شد — و بدون شک در آینده نیز چنین خواهند کرد. اگر ایران در این زمینه کوتاه نیاید یا اگر دو طرف نتوانند به ترتیبات دیگری دست پیدا کنند که دستکم نوعی پاسخگویی در مرحله اجرای توافق را تضمین کند، آنگاه این احتمال وجود دارد که دیپلماسی شکست بخورد.
نکته قطعی بعدی این است که هرچه پیشرفت بیشتری در مسیر توافق هستهای میان آمریکا و ایران حاصل شود، صدای منتقدان راهحل دیپلماتیک بلندتر خواهد شد.
«بنیامین نتانیاهو» نخستوزیر اسرائیل، که در دوره نخست ترامپ او را متقاعد کرد تا از برجام خارج شود، اکنون بهطور علنی اعلام کرده که تنها توافقی را خواهد پذیرفت که توانایی غنیسازی اورانیوم را بهکلی از تهران سلب کند. اما اگر ایرانیها در سال ۲۰۰۴، زمانی که برنامه هستهایشان بسیار ابتداییتر از امروز بود، با چنین شرطی موافقت نکردند، انتظار پذیرش آن در شرایط کنونی منطقی نیست. نتانیاهو عمداً شرایطی را مطرح میکند که ایران بیدرنگ رد خواهد کرد، به این امید که بتواند ترامپ را متقاعد کند از دیپلماسی دست بکشد و به گزینه نظامی روی بیاورد. ترامپ باید برای این سناریو آماده باشد و برخلاف دوره اولش، آمادگی ایستادگی در برابر توصیههای غلط را داشته باشد.
اگرچه ترامپ هرگز بهطور علنی به این موضوع اعتراف نخواهد کرد، اما مذاکرات فعلی او با ایران تلاشی است برای جبران اشتباهی که خودش مرتکب شد، زمانی که برجام را از بین برد و دولت بایدن هم اقدامی برای اصلاح آن نکرد. زمان نشان خواهد داد که آیا ترامپ واقعاً میتواند این شرایط را اصلاح کند یا نه.
پایان/
نظر شما