به گزارش تحریریه، روزنامه «گاردین» نوشت اینکه گفته می شود بایدن فقط در بحران های جهانی سرگردان بوده است، قانع کننده نیست. اگر با دقت نگاه شود، سیاست خارجی او به اندازه ترامپ رادیکال بوده است.
«آدام توز» استاد دانشگاه کلمبیا آورده است: نوشتن از تاریخ وقتی در آن هستید، همیشه با خطراتی همراه است، اما اضطرار شرایط ایجاب می کند. ما به توضیحی نیاز داریم که چرا ایالات متحده برای آرام کردن اوضاع در خاورمیانه و فشار برای مذاکره بین اوکراین و روسیه تلاش بیشتری نمی کند.
در مواجهه با جنگ در خاورمیانه و اوکراین، به نظر میرسد آمریکا ضعیف عمل میکند. اما آیا این فقط یک نمایش است؟ ایده اینکه بایدن فقط در حال سر و سامان دادن به بحرانهای جهانی است، قانعکننده نیست. اگر به دقت نگاه کنیم، سیاست خارجی او به اندازه سیاست ترامپ رادیکال بوده است.
یک نظریه میگوید که دولت بایدن سرگردان است. آنها هیچ برنامه کلانی ندارند و فاقد اراده یا امکانات لازم برای نظمدهی یا هدایت اوکراینیها یا اسرائیلیها هستند. در نتیجه، تمرکز اصلی آنها بر جلوگیری از جنگ جهانی سوم است. اگر اینگونه باشد، این یک نشانه ناخوشایند از کاهش جاهطلبی هژمونیک آمریکاست. بعید نیست که در آمریکا صدای درخواستها برای یک سیاست خارجی «مستقل» از اوکراین و اسرائیل بلند شود.
قدرتهای بازنگرانه، آنهایی هستند که میخواهند وضعیت موجود را تغییر دهند. به معنای گستردهتر، این میتواند به معنای تمایل به تغییر جریان رویدادها نیز باشد؛ به عنوان مثال، هدایت یا متوقف کردن روند جهانیسازی.
آنچه ما را از این تفسیر سیاست خارجی جو بایدن دور میکند، بهطور واضح تهاجم روسیه از فوریه ۲۰۲۲ و حماس در ۷ اکتبر است. غرب تحت رهبری آمریکا به طور کلی به عنوان یک نیروی واکنشی و نه پیشرو دیده میشود. اما اگر به نتایج سیاستهای آمریکا توجه کنیم، تفسیر متفاوتی ممکن به نظر میرسد.
در دوران دونالد ترامپ، در واقع درخواست برای بزرگ کردن دوباره آمریکا کاملاً به معنای بازنگری بود. او هیچ علاقهای به قوانین موجود نداشت. او توافقات تجاری را کنار گذاشت و تعرفههایی بر چین وضع کرد. «نخست آمریکا» شعار او بود.
در مقایسه با ترامپ، تیم بایدن به تعهد خود به نظم مبتنی بر قوانین افتخار میکند. اما وقتی نوبت به اقتصاد جهانی و ظهور چین میرسد، بایدن به همان اندازه ترامپ، اگر نه بیشتر، تهاجمی بوده است.
در دوران بایدن، واشنگتن متعهد به معکوس کردن سالها افول بهنظر میرسد که به دلیل نرمش بیش از حد به چین ایجاد شده بود. آمریکا سعی کرده است توسعه چین در زمینه فناوری را متوقف کند. برای انجام این کار، از متحدان خود مانند هلند و کره جنوبی استفاده کرده است. وقتی سازمان تجارت جهانی جرات کرد علیه تعرفههای فولاد آمریکا اعتراض کند، واکنش کاخ سفید تحقیرآمیز بود.
در آنچه که اکنون به آن «هند-پاسفیک» میگویند، آمریکا تنها به دفاع از وضع موجود نمیپردازد. تعریفش از عرصه استراتژیک به طور کلی جدید است. در «کواد» (گفتگوی امنیتی چهارگانه)، واشنگتن در حال ایجاد یک شبکه جدید از ائتلافها است که هند، ژاپن و استرالیا را به آمریکا متصل میکند.
سیاست جغرافیایی اقتصادی آمریکا نسبت به چین در دوران بایدن ادامه بازنگریای است که ابتدا در دوران ترامپ دیده شد.
به این دلیل که بر روی مقابله با چین متمرکز شده بود، کاخ سفید در سال ۲۰۲۱ به دنبال تنشزدایی با روسیه بود. دو اشتباه محاسباتی ولادیمیر پوتین این را خراب کرد. اولی این بود که فرض کرد حملهاش به اوکراین یک موضوع بیاهمیت است. دوم اینکه توانایی غرب برای استفاده از اوکراین به عنوان یک نیروی جانبی علیه روسیه را دست کم گرفت. دو سال بعد از آغاز جنگ، موضع غرب به خود بازنگریاش سخت شده است. در رابطه با اوکراین و روسیه، وضعیت قبل دیگر قابل قبول نیست.
در خاورمیانه، وضعیت حتی روشنتر است. در اینجا نیز، دولت بایدن به دنبال تشدید اوضاع نبود. توافقهای ابراهیم ترامپ بین امارات متحده عربی و اسرائیل افق امیدوارکنندهای را باز کرده بود. اما روابط رو به رشد روسیه با ایران و مداخله چین در منطقه، تصویر را تیرهتر کرد. وقتی حماس حملهاش را در ۷ اکتبر آغاز کرد و زمانی که عزم دولت اسرائیل برای پایان دادن به سیاست پیشین با حماس و حزبالله مشخص شد، واشنگتن چراغ سبز داد.
آمریکا بیش از ۲۵ درصد در تخریبهای اسرائیل در غزه، کرانه باختری و لبنان سهم دارد. این کشور متحدانی مانند آلمان و بریتانیا را در خط قرار داده است. آمریکا از نتانیاهو در برابر عدالت بینالمللی محافظت میکند.
البته، بر خلاف اوکراین، آمریکا به دیپلماسی ادامه داده است. اما منوط به چه نتیجهای؟ در درجه اول برای حفظ ایران در محدودیت و برای ایجاد اتحاد با کشورهای قدرتمند خلیج فارس. در این حین، اسرائیل در حال نابودی شبکه نفوذ ایران و از بین بردن چشمانداز راهحل دو دولتی دهه ۱۹۹۰ است.
در هر سه عرصه – چین، اوکراین و خاورمیانه – آمریکا میگوید که به تهاجم پاسخ میدهد. اما به جای تلاش مداوم برای بازگشت به وضعیت موجود، در واقع در حال بالا بردن ریسکها است. در حالی که تأکید میکند که از نظم مبتنی بر قوانین حمایت میکند، آنچه که ما شاهدش هستیم به نوعی تجدید حیات جاهطلبی نومحافظه کارانه (neoconservative) ویرانگر دهههای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ است.
در مورد چین، استراتژی بازنگرانه از ابتدا واضح بود. در اوکراین و خاورمیانه، واشنگتن به حوادث پاسخ داده است. اما این به معنای عدم وجود نیت استراتژیک نیست. استفاده از تهاجم دشمن، ناامیدی دوستان و بیرحمی متحدان به نفع خود به سادگی یک سیاست هوشمندانه است. واشنگتن کاملاً بیپروا نبود. بایدن در برابر شدیدترین درخواستها برای درگیری در اوکراین مقاومت کرده است. او از افغانستان خارج شد و از قرار دادن نیروهای آمریکایی در زمین خودداری کرده است. و در مقطعی هم، کاخ سفید ممکن است تصمیم بگیرد که آتشبسها ضروری هستند.
اما اینجا بیش از یک سرگردانی ساده در حال اتفاق است. هم ریاستجمهوری ترامپ و هم ریاستجمهوری بایدن، مشارکتکنندگان خوبی در تخریب کنترل شده نظم جهانی پس از جنگ سرد دهه ۱۹۹۰ هستند.
پایان/
نظر شما