به گزارش تحریریه، نظریه بازدارندگی که یک نظریه در امنیت بین الملل است همزاد با پیدایش سلاح های هسته ایست. در بازدارندگی هسته ای، مساله اصلی یافتن راه حل نهایی است که براساس آن بتوان ضمن مقابله با تهدیدات هسته ای، از بروز کنش و اقدام دشمن نیز جلوگیری کرد. به نوعی سودمندی سلاح هسته ای در استفاده نکردن از آن است. از این رو نباید آن را به عنوان یک راهبرد برای جنگیدن به حساب آورد بلکه به عقیده بسیاری از صاحبنظران، بازدارندگی نوعی راهبرد برای حفظ وضع موجود و دستیابی به صلح است. به عبارتی بازدارندگی هسته ای از آنجا اهمیت دارد که دیوان بین المللی دادگستری در رای مشورتی ۱۲۲۱ خود اعلام کرد نمی تواند سیاست بازدارندگی که قسمت قابل توجهی از جامعه بین المللی سال ها از آن طرفدار کرده اند را نادیده بگیرد. حال که منطقه در جنگ و قتل و نابودی به سر می برد، دنیای سیاست در این منطقه بدون ارجاع به ناامنی گسترده موجود، بی معناست و در این بین حفظ بقا، فوری ترین و ابتداترین هدف دولتهاست، اگرچه ممکن است به مذاق مخالفان خوش نیاید اما واقعیت سیاست بین الملل همین است.
بازدارندگی هسته ای ایران به عنوان فرصت
عملیات وعده صادق و تعبیر بزرگترین عملیات پهپادی جهان از سوی تحلیلگران نظامی، (شخصا معتقدم بازدارندگی متعارف دیگر کارساز نیست) از ایران به عنوان چهره جدید قدرت نظامی منطقه رونمایی کرد. حال درنظر بگیریم که منافع سیاسی و اعتباری که سلاح های هسته ای به کشورهای دارنده آن می بخشد از چه اهمیت بسزایی برخوردار است. دارندگان سلاح هسته ای به دلیل توان تکنولوژیک خود، در امور بین الملل دست برتر و جایگاه مهم پیدا می کنند. از سوی دیگر، دارا بودن توانمندی هسته ای می تواند برای تاثیرگذاری یا چانه زنی سیاسی و اقتصادی با متحدان یا دشمنان به کار گرفته شود. و همچنین می تواند دخالت سایر کشورها را مانع شود.
در دنیای آنارشیک نمی توان به اتحادها، بلوک ها و ائتلاف ها اعتماد کرد چون پایدار نیستند، موقتی هستند و به عبارتی دوست امروز ممکن است دشمن فردا باشد. پس باید دولتها به خود متکی باشند. همان طور که انگلستان نگفت چون آمریکا بمب اتم دارد امنیت من را نیز تضمین میکند و یا اسرائیل نگفت چون آمریکا بمب اتم دارد دیگر من به بمب اتم نیاز ندارم!
با توجه به محیط پرخطر امنیتی ایران و فضای خصومت بار بین المللی علیه ایران، و در حقیقت، از آنجایی که دو دشمن اصلی ما یعنی آمریکا و اسرائیل (که توانایی نابودی مارا دارند) بمب اتمی دارند و کشورمان از چندطرف در محاصره هسته ای هند و پاکستان، روسیه، اسرائیل، امارات و در آینده نه چندان دور عربستان قرار دارد. ما برای اینکه بتوانیم در مقابل آنها موازنه برقرار کنیم باید به همچین سلاحی دست پیدا کنیم. البته ناگفته پیداست کارایی سلاح هسته ای در استفاده نکردن از آن است. به عبارت دیگر، بمب اتم توان بازدارندگی ما را در مقابل دیگر کشورها بالا میبرد.
از سویی داشتن سلاح هسته ای، به این معنا نیست که امنیت ما در برابر گروه های تروریستی حفظ خواهد شد. بلکه تجربه کشورهای هسته ای از جمله هند، آمریکا و پاکستان به ما نشان داده است که این کشور ها باوجود بمب اتم مورد حمله تروریستی قرار گرفتند و اساسا قائلین به بمب اتم هیچ گاه مدعی نشدند که این سلاح برای جلوگیری از حملات تروریستی کاربرد دارد، بلکه همواره تاکید بر اهمیت بازدارندگی آن در مقابل "سایر دولتها" بوده است.
البته ناگفته نماند توجه به امنیت به عنوان والاترین هدف، به این معنا نیست که سایر اهداف ازجمله اهداف اقتصادی مهم نیستند، اتفاقا اهداف اقتصادی بسیار مهم هستند ولی برای اینکه آنها را دنبال کنیم باید ابتدا قدرت بازدارندگی داشته باشیم تا امنیت و بقای مان را تضمین کند و بعد اهداف اقتصادی را دنبال کنیم. زمانی که بقا تضمین شود دولتها خواهند توانست به دنبال اهداف دیگری مانند آرامش، قدرت، سود و توسعه باشند.
بازدارندگی هسته ایران به عنوان یک تهدید
پیش زمینه مفهوم امنیت نزد لیبرال های وطنی تحت تاثیر سیاست های داخلی، نقش سازمان ها و نهادهای بین المللی، انتقال تغییر و تبدیل حکومت هاست. آنها معتقدند امنیت و نظم از توازن قوا حاصل نمی شود بلکه حاصل تعاملاتی است که بین لایحه های مختلف حکومتی، سازش بین قوانین و هنجارهای مشترک است. دراین راستا، خواهان خلع سلاح، تقویت چندجانبه گرایی و نظام مبتنی بر همکاری دسته جمعی هستند.
این در حالیست که اگر قرار بود سازمان های بین المللی نقشی در فرآیند صلح داشته باشند پس چرا تاکنون جنگ روسیه و اوکراین ادامه داشته و اسرائیل به نسل کشی غزه در برابر نهادهای حقوق بشری ادامه می دهد؟ و در حرکتی گستاخانه و شرورانه ضمن نقض تمامیت ارضی و سرزمینی ایران، مرد اول مذاکره کننده حماس را در قلب محور مقاومت ترور می کند. آیا غیر از این است که منطق نظام کنونی، زور است؟
در نظامی که هر دولتی گرگ دولت دیگر محسوب می شود تنها دو ساز و کار مهار جنگ را می توان ارائه کرد: بازدارندگی و موازنه قدرت. این دو راهبرد را هیچ نیرو و ابزاری نمی تواند توامان پوشش دهد مگر سلاح های هسته ای.
این که وزیر امورخارجه سابقمان عنوان می کنند اگر خواهان بازدارندگی هستیم، بازدارندگی ما مردم هستند و اگر آمریکا بخواهد می تواند با یک بمب سیستم دفاعی ایران را از کار بیاندازد عرض می کنم:
1- اقناع و جذب و به عبارتی گفتمان سازی و رجوع به سیاست داخلی تنها یکی از عناصر قدرت است نه همه آن. قدرت هوشمند به عنوان نوین ترین شکل قدرت، دربرگیرنده توانایی بازیگران در جهت ترکیب عناصر قدرت سخت و نرم است. به گونه ای که هر دو قدرت یکدیگر را تقویت کنند که از این منظر حمله مستقیم ایران به اسرائیل در عملیات وعده صادق هم نشان از قدرت سخت و هم نرم ایران بود.
2- این که آمریکا اگر بخواهد، میزند، پس بازدارندگی هسته ای ایران و محاسبه هزینه – فایده جسارت چنین کاری را به هیچ کشوری نخواهد داد؛ نگاه صرفا آرمانگرایانه و به دور از واقعیت نظام بین الملل، نه تنها کشور را تا آستانه حمله اتمی پیش برد بلکه راه هم برای ترور سردار سلیمانی فرمانده قدس هموار کرد. آمریکا بهویژه در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ و فشار حداکثری این دولت علیه ایران، بارها ایران را به نابودی با حمله اتمی تهدید کرد بهخصوص که این کشور سابقه استفاده از سلاح هسته ای را هم دارد. چه بسا که ایران نیز مانند ژاپنِ قدرتمندِ جنگ جهانی دوم، که فاقد سلاح هسته ایست به راحتی مورد حمله قرار گیرد.
در دنیایی که زور حرف اول و آخر را می زند و به عینه شاهد شکست نهادهای بین المللی هستیم، و در منطقه ای هستیم که با موشک و تفنگ از یکدیگر پذیرایی می کنند دنبال نقل و نبات نباشیم. اینجا خاورمیانه است به جز ویرانی، انتقام، قتل و تنفر صدایی به گوش نمی رسد. بله در اکثر مناطق دنیا که پیشرفت، توسعه و دموکراسی گفتمان غالب است کشورها هم هسته ای اند، اما در این منطقه حتی نفس کشیدن هم ممنوع است. از این رو، رسالت ایران در این منطقه، باید تامین حداکثرسازی قدرت باشد.
ایران برای حفظ امنیت ملی خود به سلاح هسته ای نیاز دارد. چه بسا اگر در دکترین دفاعی خود بازدارندگی هسته ای را پذیرفته بود اکنون نه فرمانده سپاه قدس ترور می شد و نه حمله ای به کنسولگری ایران انجام می شد و نه با ترور رهبر حماس در تهران، خطر جنگ جدید منطقه را تهدید می کرد.
دیگر دلیل مخالفت با هسته ای شدن ایران، بحث فروپاشی شوروی است؛ باید گفت اقتصاد آنها نه تنها در حال فروپاشی نبود، بلکه قدری هم در حال رشد بود نه قحطی بود، نه سختی. زرادخانه های هسته ای ایمن و بزرگ این کشور نیز برای بازدارندگی در برابر حمله آمریکا کافی بود. اصلاحات رهبران در کنار سفر و تماس نخبگان شوروی با غرب و کاهش اعتمادشان به نظام و باورهایشان، آنها را در معرض نیروهای جهانی قرارداد و موجب خودکشی سیاسی آنها شد. زمانی که گورباچف و همکارانش به این نتیجه رسیدند که نیاز به بهبودی عمیق با غرب دارند، وقتی تضاد طبقاتی کنار گذاشته شد چیز زیادی از هویت و ماموریت شوروی در جهان باقی نماند در حالی که هویت شوروی بر اساس مخالفت با جهان سرمایه داری بنا شده بود. پس آنچه شوروی را به فروپاشی سوق داد ترغیب ناخواسته اصلاح طلبان شوروی به الگوبرداری از نهادهای غربی به ضرر قدرت و اقتدارشان بود.
عده ای بر اساس سازه انگاری اجتماعی و دیدگاه ونت معتقدند: نحوه رفتار دولت ها نسبت به یکدیگر متاثر از نحوه تفکر و بیان افراد در مورد سیاست بین الملل است. و برای تبدیل جهان به مکانی صلح آمیز به گفتمانی جایگزین نیاز است گفتمانی که بر همکاری میان دولت ها تاکید کند نه بر سوء ظن و خصومت میان آنها.
این بحث نقطه مقابل جمهوری اسلامی ایران است که هویتش قابل تغییر نیست چون موجودیت و فلسفه شکل گیری اش از بین می رود، پس این رویکرد قابل تحلیل نسبت به رویکرد ایران نیست. از طرفی رئالیسم طی هفت قرن گذشته گفتمان حاکم بر روابط بین الملل بوده و یک چنین قدرت پایدار که شاهد تغییرات اساسی در تمام جنبه ها و حوزه های دیگر ثابت می کند ساختار نظام بین الملل که در تمام این مدت آنارشیک بوده تعیین کننده اصلی نحوه تفکر و عمل دولتها نسبت به یکدیگر است.
حال با این تفاسیر باید گفت ما در جهان عاری از سلاح هسته ای زندگی نمی کنیم. بنابراین همواره می توانیم در معرض تهدید دارندگان سلاح هسته ای و دشمنانمان قرار گیریم. همان طور که اولین جرقه بازدارندگی هسته ای توسط آمریکا در مقابل خطر آلمان زده شد، ایران نیز باید در برابر تهدیدات فزاینده آمریکا و اسرائیل و با توجه به روندهای کنونی منطقه، به بازدارندگی هسته ای دست پیدا کند.
پایان/
نظر شما