مسعود پزشکیان در شرایط عادی منطقهای و جهانی به ریاست جمهوری ایران نرسیده است؛ هم منطقه متعاقب متغیر جنگ غزه و در انتظار نتایج انتخابات آمریکا در وضعیت ناپایدار بسیار حساسی است؛ هم در سطح بینالمللی نیز جهان با تحولات عمیق و رخدادهای سرنوشتساز از جمله الزامات ماهیت منازعهآمیز نظم جهانی در این دوره شبه گذار مواجه است.
در این شرایط ناپایدار و منازعهآلود، پزشکیان اولویت سیاست خارجی خود را رفع تحریمها، تعیین تکلیف برجام و تعامل سازنده با دنیا تعریف کرده و از رهگذر آن به دنبال حل بحران اقتصادی کشور با قید فوریت است. اما واقعیت این است که ایشان جدا از موانع و چالشهای فراوان داخلی، در عرصه خارجی نیز با میدانی از مین مواجه است که عبور از آن و رسیدن به اهداف اولویتهای پیشگفته مستلزم شناختی عمیق از واقعیتهای پیچیده منطقهای و بینالمللی، برنامهریزی و نقشه راهی درست و برداشتن گامهای حساب شده و دقیق است.
طبق رصد نگارنده، استقبال دول منطقه و به ویژه شیخنشینهای جنوب خلیج فارس از پیروزی پزشکیان فراتر از تعارفات دیپلماتیک معطوف به نوعی خرسندی و رضایتمندی است. ضمنا هواداران «محور مقاومت» در منطقه، به نوعی نگران تاثیر احتمالی بازگشت اصلاحطلبان و دید آنها در مورد روابط با آمریکا و غرب و فاصله گرفتن از دیپلماسی میدانی رئیس جمهور فقیدند. بازخورد این نگرانی در "میدان" میتواند دیپلماسی دولت جدید را با چالش جدی مواجه کند.
اما «خرسندی» بازیگران عرب منطقه در حالی است که در گذشته معمولا بیم آن داشتند که با رسیدن اصلاحطلبان به قدرت، احتمال ساخت و پاخت ایران و غرب بیشتر است و آنها قربانی این بده بستان میشوند. بنابراین غالبا تمایل داشتند طیفی به قدرت برسد که زاویه عمیقی با غرب دارد؛ اما به نظر میرسد که این انگاره ونگرانی از نزدیکی ایران و غرب به دلایلی تا حدودی در حال رنگ باختن است و چه بسا هم «از سطح محدودی از آن» استقبال کنند؛ اولا این کشورها با افزایش نفوذ و قدرت لابیگری خود در آمریکا بر این باورند که به نوعی منافع مشترک و پایدار خود با این کشور را تضمین کردهاند.
ثانیا با متوازنسازی مناسبات خود با دو بلوک غرب و شرق و چسبندگی منافع اقتصادی با آنها در سایه واگرایی منافع ایران با دو بلوک به درجه نسبتا اطمینانبخشی از در امان ماندن از آسیبهای احتمالی نزدیکی ایران و غرب رسیدهاند.
ثالثا، کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به ویژه عربستان با ترسیم چشماندازهای اقتصادی کلانی سودای قرار گرفتن در زمره اقتصادهای برتر جهان را دارند و به نظر میرسد به این رهیافت رسیدهاند که این مهم در سایه منطقهای امن امکانپذیر است. از این رو، چون گذشته از گسترش تنش میان ایران و آمریکا در منطقه استقبال نمیکنند و خود نیز برای کاهش آن وساطت میکنند.
اما در عین حال نگرانی آنها به هر دلیلی از ایران همچنان پابرجاست، ولی شکل بروز و مدیریت آن فرق کرده است.
وقتی برجام در سال ۲۰۱۵، امضا شد بستر منطقهای پرتنش و نامساعد بود و جنگهای نیابتی در اوج بود که حمله به سفارت عربستان و به تبع آن قطعی روابط این فضا را به شدت تشدید کرد و پس از رسیدن ترامپ به قدرت، ریاض و ابوظبی به همراه اسرائیل گمشده خود را در او دیدند و او را به خروج از برجام متقاعد کردند.
از این رو، احیای برجام و هر توافق دیگری بدون بسترسازی منطقهای مناسب تداوم و کارایی مطلوب را برای ایران ندارد و اکنون که فضای منطقهای عربی «تا حدودی» مساعد است، اولویت نخست پیش از توافق با آمریکا بسترسازی منطقهای برای آن است. این بسترسازی هم به شیوههای کلیشهای گذشته امکانپذیر نیست.
ناگفته هم نماند که خود توافق با آمریکا به دلایل مختلف چه ترامپ بازگردد چه بایدن دوباره انتخاب شود، با چالشهای بیشتر از قبل به ویژه متعاقب جنگ غزه روبرو است و به علت ضعف راهبردی پیش آمده برای اسرائیل در نتیجه هفتم اکتبر و این جنگ، نه تنها تل آویو بیشتر از قبل در مسیر این توافق سنگاندازی خواهد کرد، بلکه خود سیاست خاورمیانهای آمریکا در دوره پیشرو نیز بیش از گذشته عاملیت امنیت اسرائیل را در منطقه در نظر خواهد گرفت.
واقعیت این که هر توافقی با آمریکا و توافق منطقهای مکمل هم بوده و یکی بدون دیگری فاقد کارایی اقتصادی و عاملیت مطلوب برای ایران است. از یک سو، با امضای توافق بدون بسترسازی منطقهای همان تجربه برجام تکرار میشود. از دیگر سو نیز، اگر تحریمها همچنان پابرجا بماند، هر اندازه هم توافقات منطقهای پیش برود، باز در سایه بینالمللی بودن اقتصاد، هژمونی اقتصادی آمریکا بر اقتصاد جهان و منافع اقتصادی تنگاتنگ بازیگران ثروتمند خلیج فارس با دنیای غرب، کارآمدی اقتصادی قابل توجهی برای تهران نخواهد داشت و تجارت فیمابین از مبادله کالا فراتر نخواهد رفت.
پایان/
نظر شما