زیرپوست جهان در گوشه و کنار آن تحولاتی معنادار و مهم در جریان است که میتواند بیانگر یک دوره گذار فکری و سیاسی خطرناک و زمینهساز دستکم سطحی از آنارشیسم جهانی در آینده نه چندان دور باشد.
در واقع گذشته، حال و آینده جهان محصول چند متغیر کلان متداخل و متاثر از یکدیگر است؛ از تحولات داخلی کشورها به ویژه در قدرتهای بزرگ گرفته تا روابط میان این کشورها، قدرتها، منازعات و مناسبات بین المللی علی الخصوص میان قدرتهای رقیب و متنازع. اگر از این منظر بخواهیم چشم انداز تقریبی جهان کنونی را تصور کنیم، جا دارد به مجموعه تحولات سیاسی و اجتماعی داخلی به خصوص در کانونهای قدرت جهان بسان یک زنجیره به هم پیوسته نگریست. البته این تحولات در دنیای غرب نظر به ماهیت متفاوت نظامهای سیاسی و اجتماعی و وجود فرصت و بستری دموکراتیک برای ظهور و بروز، نمود بیشتری دارد.
تحولات سیاسی آمریکا در یک دهه اخیر و ظهور ترامپیسم و احتمال بازگشت ترامپ به قدرت، برآمدن قابل توجه راست افراطی در اروپا، رشد و قدرت گرفتن راست افراطی در قدرت نوظهور هند، ظهور رهبرانی چون خاویر میِلی رئیس جمهور راست افراطی در آرژانتین، فربهتر شدن اقتدارگرایی بلندپروازانه شی در چین، محکمتر شدن پوتینیسم در روسیه، شکست انقلابهای عربی و ظهور نسل جدید اقتدارگرایان در دنیای عرب، تداوم و تعمیق بحران دولتملت در خاورمیانه و... همه و همه تحولات داخلی سترگی هستند که در کانونهای قدرت جهان اتفاق افتاده و میافتد و زمینهساز یک واگرایی جهانی است.
در این میان، نتایج انتخابات اخیر پارلمان اروپا در ۲۷ کشور عضو اتحادیه اروپا و برآمدن بیسابقه راست افراطی در این قاره به استثنای شمال آن سنجه مهمی است. هر چند میانهروها همچنان اکثریت پارلمان اروپا را به دست دارند، اما وضعیت شکنندهای خواهند داشت و حضور پررنگتر راستگرایان افراطی در پارلمان اروپا روند تصمیمگیری درباره مسائل این قاره را با چالشهای جدی مواجه خواهد کرد. کما این که قرار گرفتن راست افراطی در انتخابات پارلمانی اروپا در جایگاه نخست در فرانسه، ایتالیا و اتریش و جایگاه دوم در آلمان و هلند خود یک سونامی سیاسی است که میتواند آینده سیاسی تیره و تاری را برای قاره سبز رقم زند.
در کنار آن نیز نظم جهانی پسا جنگ سرد که متکی به نظام تک قطبی و ابرقدرتی آمریکاست، دچار اختلالٍ معطوف به سطحی از تزلزل در موازنه قوا شده است. علت آن هم یکی این است که آمریکا هر چند هنوز قدرت برتر دنیاست اما دیگر صفت بلا منازعی را یدک نمیکشد و دیگری ظهور قدرتهای چالشآفرینی همچون چین است که هژمونی آمریکا را به چالش میکشد.
در این وضعیت که نظم کنونی متکی به هژمونی آمریکا ترکهای جدی برداشته است، این کشور تلاش میکند آنها را ترمیم و سد راه برآمدن بیشتر رقیب چینی و مزاحم روسی شود تا از برهم خوردن جدی موازنههای جهانی در جهت تغییر نظم کنونی جلوگیری کند؛ اما در این میان یکی از جدیترین چالشهای فراروی آمریکا برای حفظ نظم کنونی و بازسازی آن، مشکلات و چالشهای درونی است؛ چه تحولات اجتماعی و سیاسی چه پیرسالاری در ساختار قدرت و لاغر شدن قابل توجه لیبرال دمکراسی. ریاست جمهوری ترامپ و بایدن و رقابت انتخاباتی دوبتره آنها از عوارض این پیری سیستم سیاسی آمریکاست.
اما با وجود اختلال شدید و وضعیت فرسایشی که نظام بینالملل تک قطبی با آن مواجه است، عبور از این نظم به این سادگی نیست و برای جهان پرهزینه خواهد بود؛ از این جهت که اولا نه چین نه روسیه توانایی ایجاد نظم جهانی جایگزین را دارند و ثانیا سیاستهای آمریکا برای مهار چین با هدف حفظ و تثبیت نظم کنونی نیز به احتمال زیاد در آینده وارد فازهای پرتنش و چالشیتر میشود. در چنین وضعیتی نیز وقتی موازنههای جهانی در مسیر تغییر قرار میگیرند، منازعات به ویژه در مناطق بحرانخیز بالا میگیرد.
اما آنچه اختلال پیشگفته را تشدید و سرعت حرکت جهان در مسیر نوعی آنارشیسم بینالمللی را بیشتر میکند، متزلزل شدن ساختارهای متعارف جهانی به ویژه در جنگ کنونی غزه است که آن هم محصول وضعیت استثنایی اسرائیل در سیاست خارجی آمریکاست. این ساختارها که در نهاد سازمان ملل عینیت دارد، با وجود نفوذ بالای آمریکا در آن، در عین حال نماد قسمی از قانونمداری، عقلانیت و خرد جهانی بوده که میتوانست در جلوگیری از تکرار فجایعی چون جنگهای جهانی نقش آفرینی کند.
حال در چنین بستر مضطرب جهانی، بازگشت ترامپ به قدرت به عنوان یک متغیر پرپیامد میتواند موجب تسریع روندهای پیشگفته و حتی انفجار بحرانهای چند لایه به ویژه در خاورمیانه شود؛ خاورمیانهای که پس از «طوفان الاقصی» و جنگ غزه وارد دوره سرنوشتسازی شده است.
در این وضع، کشورهایی که جبهه داخلی و اقتصادی قوی دارند، بهتر میتوانند از تکانههای این گذار جهانی در امان باشند.
پایان/
نظر شما