دیدار پر سروصدای پوتین از چین در روزهای ۱۶ و ۱۷ ماه مه ۲۰۲۴ بیتردید یکی از مهمترین دیدارهای سران دو کشور چین و روسیه است.
این دیدار چهل و سومین دیدار این دو رهبر در سال گذشته محسوب میشود. انتخاب پکن به عنوان اولین سفر رسمی در دوره جدید ریاست جمهوری پوتین که پنجمین دور میباشد، اهمیت سفر را از نظر نمادین بالا میبرد، کما این که شی، رئیس جمهوری چین، بعد از انتخاب مجدد در دوره سوم ریاست جمهوری این کشور به مسکو سفر کرد.
اما این جنبههای نمادین همراه با تکرار واژهای بسیار مهم با عنوان «جهان چند قطبی» در اظهارات دو رهبر و در بیانیههای دو کشور است. واژه جهان چند قطبی در سالیان اخیر، پیش از گذشته استفاده میشد و دو کشور چین و روسیه، در سطح گوناگون دیپلماتیک و آکادمیک آن را به کار میبرند و این به نوبه خود پرسشی اساسی را به میان میکشد و آن اینکه چه نسبتی بین جهان چندقطبی و مناسبات چین و روسیه وجود دارد؟
در پاسخ به این سؤال باید ابتدا به ماهیت گفتمان جهان چند قطبی توجه کرد، سپس سوگیریهای اخیر در روابط چین و روسیه را مورد مداقه قرار داد و سرانجام، تلاش برای ساختن و برساختگی جهان چند قطبی را مدنظر قرار داد. قدرت و قطبیت رابطه مستقیم و کهن در زندگی بشر در طول تاریخ به طور عام داشته و در روابط بینالمللی این نسبت جدیتر میشود. قدرت در هر سطحی که شکل میگیرد، میل به افزایش داشته و افزایش قدرت، به قطبهای قدرت شکل میدهد. در سطح جهانی نیز، مجمع و تمرکز قدرت، قطبهای جهانی را شکل داده است.
اما قدرت پدیدهای سیال و دگرگون شونده بوده و لذا قطبهای قدرت نیز دچار دگرگونی میشوند. جهان در فاصله ۱۹۴۵ تا ۱۹۹۱، دو قطبی بود و دو قطب قدرت آمریکا و شوروی، پیش از دیگران بر تجمیع و تمرکز قدرت در سطح جهانی دست یافته بودند. با فروپاشی شوروی در ۱۹۹۱، این احساس استراتژیک در غرب و مخصوصاً ایالات متحده پیش آمد که جهان تک قطبی شده است. برداشت و رفتار آمریکا از خود و دیگران، به اصطلاح رایج در روابط بینالمللی، «لحظه تک قطبی» آمریکا را کوتاه کرد و از اواخر دهه ۹۰ قرن بیستم میلادی، زمزمههای شکلگیری نظام چند قطبی،به ضرورتی استراتژیک برای جهان غیرغربی و مخصوصاً روسیه و چین تبدیل شد و البته این پریماکوف، وزیر خارجه و نخست وزیر روسیه بود که در سطح رسمی، واژگان جهان چند قطبی را وارد ادبیات سیاست خارجی روسیه کرد و حتی بیانهای رسمی با چین و هند را در مورد جهان چند قطبی مذاکره و نهایی کرد.
و البته در این میان نشیب و فرازهای گوناگونی در قطب غرب رخ داد و جهان در چهارگوشه خود با تغییراتی روبرو شد که مفهوم جهان چند قطبی، تبدیل به واقعیت غیرقابل انکاری برای کنشگران مختلف شد و در میان چین برآمد اما آنچه که شکاف بین غرب و غیرغرب را برجسته کرد، جنگ اوکراین در ۲۰۲۲ بود. در طی دو سالی که از جنگ میگذرد، فاصله بین آرزوی جهان چند قطبی و واقعیت جهان چند قطبی، شکل و فرم دیگری یافت و مناسبات چین و روسیه، البته در این میان، بسیار با اهمیت و در خور توجه میباشد.
مانند هر پدیده سیاسی دیگر، روابط جین و روسیه نیز فراز و فرود فراوانی در چند دهه گذشته داشته است. اما درکمتر روابطی مانند روابط اخیر، این رابطه، ابعاد بینالمللی، مخصوصاً از نظر مفاهیم مربوط به قطب بودگی، بدین سطح برجسته بوده است. دیدار رسمی پوتین از پکن در روزهای ۱۶ و ۱۷ ماه مه، اوج نزدیکی دو کشور را نشان میدهد.
در روز اول تقریباً، تمامی روز را دو رهبر با یکدیگر سپری کردند و در روز دوم دیدار پوتین در انستیتوی تکنولوژی هاربین و ادای احترام او به سربازان روسی که بیش از ۷۰ سال پیش در این شهر و منطقه، به دفاع از چین، در مقابل ژاپنیها، کشته شدند، هم از نظر نمادین و هم از نظر محتوای حائز اهمیت است. به این شهر، مسکوی کوچک میگویند و از همه مهمتر ، انستیتوی تکنولوژی مزبور، محل توسعه صنایع دفاعی چین است. پوتین اعلام کرد که این انستیتو و دانشگاه سن پترزبورگ روسیه، در آینده نزدیک، دانشکدهای مهم و مشترک را راهاندازی خواهند کرد. علاوه بر این دیدارها، بیانیه نهائی دو کشور را در خور تعمق است.
در بیانیه نهایی، وزن و چگالی انتقاد از ایالات متحده بیش از دفعات گذشته به نظر میرسد. هر دو کشور از تلاشهای آمریکا در توسعه فعالیتهای نظامی در عرصههای مختلف انتقاد میکنند و از مواضع یکدیگر حمایت میکنند. نهادهای رسانهای و پژوهشی غربی، درخصوص این دیدار تقریباً در یک اجماع قرار دارند و آن این که چین، حامی و پشتیبان روسیه از نظر اقتصادی و نظامی در منازعه اوکراین است. حتی برخی تا بدان حد رفتند که گفتند برای چین شکست نخوردن روسیه، مهمتر از هر موضوع دیگری است. در این میان از وابستگی روسیه به چین زیاد سخن گفته شد.
عبارتهایی چون ائتلاف دیکتاتورها و ائتلاف بهم زنندگان تحریمها، در مورد همکاری بین پکن و مسکو به کار برده شد.واقعیت آن است که چین و روسیه،در قالبهای مختلف با آمریکا و غرب، درگیرند، اما ماهیت درگیری و سطح درگیری آنها با غرب از یکدیگرمتمایز است. وزن بینالمللی آنها هم با یکدیگر متفاوت است اما، هر دو نه فقط در موضوع جهان چند قطبی، اشتراک دارند، بلکه در پردازش و برساختگی آن تلاش میکنند.
جهان روابط بینالملل، به هیچ رو ایستا نیست و پیوسته در حال شدن است. اما شدنها خود تابعی از «واقعیتها»، «روایتها» و کشمکش بین «واقعیتها و روایتها» میباشند. عناصری از واقعیت در مفهوم جهان چند قطبی وجود دارد. اما بخشی از آن به جنگ روایتها بر میگردد و در کشمکش بین واقعیتها و روایتها، روسیه و چین مشغول کنشگری هستند و البته در این میان آمریکا و غرب هم حضور دارند. همین تعدد کنشگران در واقعیتها و روایتها، جهان چندقطبی را بر میسازد.
پایان/
نظر شما