به گزارش تحریریه، تحولات پیچیده و شگفت آوری در خاورمیانه و کشورهای اسلامی از زمان وقوع طوفان الاقصی رخ داده است. از آن زمان جبهه مقاومت بدون حمایت حکام عربی و تنها با اتکا به نیروی خود به مقابله با رژیم صهیونیستی پرداخت که ایالات متحده از آن حمایت تمام عیار تسلیحاتی، اطلاعاتی و اقتصادی به عمل می آورد. با اینحال در چند ماه اخیر اتفاقاتی تلخ همچون شهادت رهبران رده بالای مقاومت در لبنان و فلسطین، ترور برخی مستشاران عالیرتبه ایرانی در سوریه، حادثه پیجرها، شنایایی مقر سیدنشست حسن نصرالله و جلسه رهبران ارشد حزب الله همگی از وجود رخنه اطلاعاتی در جبهه مقاومت و اشراف رژیم صهیونیستی بر برنامه ها و اقدامات آن ها حکایت دارد.
از چند روز قبل و با فروپاشی سریع سوریه، برخی رسانه ها خبر بهت آوری را فاش کردند مبنی بر اینکه « الجولانی رهبر شورشیان سوری (داعش عکا) یک یهودی و فارغ التحصیل یک دانشکده علوم اسلامی در تل آویو است.» در ذیل این خبر هم به گزارش چند مدت قبل تارنمای خبری «Ynetnews» استناد می شود که فاش کرد: عملیات مخفی «پروژه اولیسه» موساد (Ulysses Project)، شامل جاسوسانی بود که هویتهای جعلی به خود میگرفتند، با فلسطینیها ازدواج میکردند، صاحب فرزند میشدند و در عین حال اطلاعات مهمی را به اپراتورهای اسرائیلی منتقل میکردند.
«رونن برگمن» ندر این گزارش نوشت، «اوری یسرائیل» که در بخش عملیات ویژه موساد (قیصریه) فعالیت داشت، رکورد منحصربهفردی از خود به جا گذاشته است و به مدت ۱۵ سال با هویتی جعلی زندگی کرد.
یسرائیل و یک مامور دیگر که به نام اسحاق معروف بود (نام واقعی او همچنان سانسور شده است)، بخشی از "پروژه اولیسه" بودند؛ یک پروژه مخفی اطلاعاتی اسرائیل که در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ انجام میشد.
این ماموران بهعنوان شهروند عرب در جامعه فلسطینی مستقر شدند، با فلسطینیها ازدواج کردند، صاحب فرزند شدند و به عنوان تاجران وارد جامعه فلسطینی شدند. آنها اولین کسانی بودند که اطلاعاتی درباره تأسیس جنبش فتح را ارائه دادند و در طرحهای اولیه برای ترور یاسر عرفات و ابوجهاد مشارکت داشتند.
پسر اوری یسرائیل اکنون ۵۰ ساله است و در خارج از اسرائیل زندگی میکند. او هنوز نمیداند که پدرش یک فلسطینی ملیگرا نیست، بلکه یک مامور موساد اسرائیلی است. او همچنین نمیداند که یک برادر ناتنی به نام «شای یسرائیل» دارد که وکیل و فرزند اوری از یک زن یهودی است.
داستان در سال ۱۹۵۰ آغاز میشود، زمانی که «ایسر هارل» مدیر وقت موساد، واحدی به نام اولیسه را تشکیل داد که هدف آن نفوذ در میان پناهندگان فلسطینی در کرانه باختری و کشورهای همسایه بود. افراد جذبشده، یهودیان صهیونیستی بودند که بهتازگی از کشورهای عربی مهاجرت کرده بودند. آنها پس از اینکه هارل و تیمش به آنها اطمینان دادند که این مأموریت «اولویت ملی درجه یک» است، به این واحد مخفی پیوستند.
این مأموریت بسیار دشوار بود. برخی از این افراد قبل از ۲۰ سالگی جذب و کاملاً از خانوادههایشان جدا شدند. آنها برای یک دوره آموزشی یکونیم ساله به آپارتمانهای مخفی در یافا فرستاده شدند. در این مدت، داستانهای ساختگی خود را تمرین میکردند و به یادگیری اسلام، جاسوسی و خرابکاری میپرداختند.
سامی موریا، مدیر واحد، میگوید: این دوران سختی بود. وقتی نامههای آنها را به خانوادههایشان میبردم، یکی از مادرها همیشه التماس میکرد، 'بگذارید فقط برای دو دقیقه او را ببینم، حتی در خیابان، از دور، فقط میخواهم بدانم پسرم حالش خوب است.' و اشکهای بسیاری میریخت. اما نمیتوانستم موافقت کنم، زیرا این کار روند شکلگیری هویت جدید آنها را مختل میکرد.
تنها ۹ نفر دوره آموزشی را با موفقیت به پایان رساندند و در جامعه عربهای اسرائیلی مستقر شدند. هدف آنها هشدار درباره شورشهای احتمالی، آمادهباش در صورت اشغال مناطق توسط دشمن و نفوذ به جوامع فلسطینی در سراسر جهان و کشورهای عربی بود.
فرایند نفوذ بسیار دشوار و طاقتفرسا بود و تلاش زیادی برای ایجاد اعتبار آنها انجام شد. به عنوان مثال، دو نفر از اعضای واحد لباس پاره به تن کردند و بهعنوان پناهندگان فلسطینی که از اردن به امالفحم حرکت کردهاند، ظاهر شدند. آنها وارد یک قهوهخانه عربی شدند و قهوه سفارش دادند. موریا و تیم شینبت که از فاصلهای دور آنها را زیر نظر داشتند، میدانستند که قهوهخانه پر از خبرچینهای پلیس اسرائیل است. در کمتر از نیم ساعت، هشت خودروی پلیس منطقه را محاصره کردند. مأموران پلیس این دو "نفوذی" را بیرون کشیدند و با مشت و باتوم به شدت آنها را کتک زدند.
اکثر مأموران واحد اولیسه در سال ۱۹۵۹ به خانه بازگشتند، اما دو نفر از آنها به موساد منتقل شدند و به زندگی بهعنوان عرب ادامه دادند. با تشویق اپراتورهای خود، آنها ازدواج کردند، صاحب فرزند شدند و حتی به خانوادههای خود وانمود کردند که فلسطینیهای ملیگرایی هستند که از اسرائیلیها و یهودیان نفرت دارند.
در نیمه اول سال ۱۹۶۴، این دو مأمور از تشکیل گروهی فلسطینی خبر دادند که در آن زمان برای اطلاعات اسرائیل تقریباً ناشناخته بود. این گروه به رهبری دو نفر بود: خلیل الوزیر (ابوجهاد) و یاسر عرفات (ابوعمار).
اوری یسرائیل که با نام مستعار عبدالحادر فعالیت میکرد، حتی آپارتمانی را فراهم کرد که رهبران فتح در آن ملاقات میکردند تا برنامهریزی کنند چگونه اسرائیل را از نقشه محو کرده و فلسطین را جایگزین آن کنند. ماموران «کلوسوس» واحد نظارتی موساد، تمامی مکالمات را از طریق میکروفونهایی که در دیوارهای آپارتمان کار گذاشته بودند، شنود میکردند.
در ژوئن ۱۹۶۴، «رافی ایتان» که در آن زمان رئیس موساد در اروپا بود، به مدیر سازمان مراجعه کرد و از او خواست که واحد قیصریه را برای ورود به آپارتمان و کشتن همه افراد حاضر در آن مامور کند. ایتان در نامهای که به «مئیر آمیت» مدیر وقت موساد، ارسال کرد، نوشت: ما دسترسی غیرقابل تکراری به هدف داریم. این کار بهراحتی قابل انجام است. باید این آتش را قبل از بزرگ شدن خاموش کنیم.
در همین حال، صحنهای دراماتیک در خانه اوری و همسرش در بیروت رخ داد. او در حال ارسال پیام مورس به اسرائیل بود که همسرش ناگهان وارد اتاق شد و او را غافلگیر کرد. یسرائیل که پیش از این از موقعیتهای بسیار خطرناکتری جان سالم به در برده بود، ناگهان تصمیم گرفت حقیقت را به همسرش بگوید: من یک فلسطینی ملیگرای حامی فتح نیستم، بلکه یک یهودی و یک جاسوس موساد هستم.
پایان/
نظر شما