مبانی سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا بر آن است که علاوه بر غرب آسیا (خاورمیانه)، بر کل جهان سلطه داشته باشند. چرا که این منطقه دارای بزرگترین ذخایر نفت و گاز جهان است و کل زیرساخت های اقتصادی در سراسر جهان به سوخت های فسیلی اتکا دارد. سیاست اعلام شده ایالات متحده از دهه ۱۹۹۰، پس از پایان جنگ سرد و سرنگونی اتحاد جماهیر شوروی، این بوده که ایالات متحده تلاش کرده است تا کنترل خود را بر تمام مناطق جهان حفظ کند. این موضوع به وضوح توسط شورای امنیت ملی ایالات متحده در سال ۱۹۹۲ در به اصطلاح دکترین ولفوویتز بیان شد. این دکترین، هرگونه قدرت مستقل از نفوذ واشنگتن و به اندازه کافی قدرتمند را دشمن خود تلقی میکند. هدف ایالات متحده جلوگیری از تسلط هر قدرت متخاصم بر منطقه ی حیاتی برای منافع و همچنین تقویت موانع در برابر ظهورِ مجدد تهدیدِ جهانی علیه منافع ایالات متحده و متحدان آمریکاست. این دکترین در راستای ایدئولوژی نومحافظهکارانه آمریکا قرار دارد که به عنوان کشوری که استثنائا حق تسلط بر جهان را داراست.
از لحاظ تاریخی، وقتی در مورد خاورمیانه صحبت می شود، ایالات متحده بر استراتژی سد نفوذ دوگانه تکیه میکند. تا قبل از انقلاب سال ۱۹۷۹، ایران مورد حمایت ایالات متحده و در خدمت این کشور در منطقه ایفای نقش می کرد. اما با انقلاب ۱۹۷۹، ایالات متحده ستون اصلی استراتژی خود را از دست داد و اسرائیل برای حفظ و کنترل بر این منطقهِ استراتژیکِ بسیار مهم، حائز اهمیت شد.
بیشترین ذخایر عظیم نفت و گاز در منطقه غرب آسیا متمرکز است، همچنین بسیاری از بزرگترین تولیدکنندگان نفت و گاز جهان در غرب آسیا قرار دارند. و برخی از مهمترین مسیرهای تجاری زمینی از این منطقه عبور می کنند. حدود ۳۰ درصد از کل کانتینرهای حمل و نقل جهان از کانال سوئز عبور می کند.
تنگه باب المندب در نزدیکی سواحل یمن نیز بسیار مهم است. چرا که این تنگه ارتباطات آسان و کم هزینه میان قاره آسیا به اروپا و از اروپا به آمریکا را ممکن ساخته است. حدود ۱۲ درصد حجم تجارت جهانی و ۳۰ درصد ترافیک کشتیهای کانتینری جهان از طریق این تنگه صورت میگیرد. روزانه حدود ۶ میلیون بشکه نفت از باب المندب در مسیر اروپا ترانزیت میشود. در حدود ۲۵ هزار کشتی از این منطقه عبور میکنند. بخش زیادی از منابع انرژی اروپا، مانند نفت و سوخت دیزل، از طریق این آبراه وارد میشود. محصولات غذایی مانند روغن و غلات و بسیاری از محصولات تجاری دیگر نیز از همین کانال وارد اروپا میشوند. ایالات متحده تلاش کرده است تا بر این مناطق تسلط یابد و رفت و آمد آن را نیز تحت کنترل خود درآورد. اسرائیل برای آمریکا در جهت حفظ و کنترل این مناطق اهمیت فزاینده ای دارد. به همین دلیل است که بایدن در سال های ۱۹۸۶ و ۲۰۲۳ اظهار داشت: "اگر اسرائیل نبود، آمریکا باید برای منافعش یک اسرائیل خلق می کرد تا از منافعشان در منطقه محافظت کند." در نتیجه ایالات متحده به حمایت از اسرائیل، نه تنها از لحاظ دیپلماتیک و سیاسی با وتو کردن قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل در آتش بحث جنگ غزه، بلکه از لحاظ کمک های مالی و تسلیحاتی نیز ادامه داده است.
به عقیده کارشناسان روابط بین الملل، اگر آمریکا نفت خاورمیانه را در کنترل خود داشته باشند، می تواند واردات انرژی بسیاری از نقاط جهان را کنترل کند. و بنابراین، این امر به دیپلماتهای آمریکایی این قدرت را میدهد که هر کشوری که در راستای تهدید هژمون آمریکا قدم بردارد را تحریم یا تهدید کنند. اسرائیل نقش مهمی در این هدف ایالات متحده در جهت کنترل این دولت ها در منطقه ایفا کرده است. در حقیقت اسرائیل پایگاه نظامی است که ایالات متحده می تواند از آنجا به سوریه، عراق و ایران و لبنان حمله کند. اسرائیل تنها وسیله ای برای رسیدن به این هدف است. به همین دلیل است که ایالات متحده نیاز به داشتن یک دولت متجاوز اسرائیلی دارد.
کارشناسان، اسرائیل را یک پروژه خارجی می دانند که باید به منطقه تزریق می شد، همان طور که کمپبل بنرمن، نخست وزیر بریتانیا در سال ۱۹۰۷ گفت: "تفرقه بینداز و حکومت کن" تا بتوانی قدرت های منطقه را در جنگ های پایان ناپذیر از بین ببری. ایالات متحده آمریکا از زمان تاسیس تا کنون این سیاست بنرمن را سرلوحه دستگاه دیپلماسی خود قرار داده است. ناگفته پیداست که قدرت و نفوذ لابی صهیونیستی را نمی توان انکار کرد.
پایان/
نظر شما