آبی روشن درامی است جاده ای با لوطی گری پایانی به سبک فیلمفارسی! فیلم قصه سرراستی دارد و زندگی یک خیر خوشنام را روایت می کند. حاج یونس، صاحب یک معدن فیروزه و پیرمرد خوشنام شهر، قرار است خادم امام رضا علیه السلام شود. سنگ فیروزه عجمی ارزشمندی در معدن پیدا می شود و حاجی قصد دارد آن را هم به آستان قدس هدیه کند. سنگ فیروز دزدیده و نگهبان معدن کشته می شود. حاج یونس به همراه ستاره، همسر دزد فیروزه، مسیر طولانی را برای پیدا کردن فیروزه طی می کند و در این مسیر رازهایی از گذشته حاجی آشکار می شود.
حاج یونس مرد خوشنام شهر است که دست به خیر دارد و خوبی هایش به قدری برای اهالی عیان شده که روی اسمش قسم می خورند. همین خوشنامی هم او را مفتخر پوشیدن لباس خادمی امام رضا علیه السلام کرده است. اما برای حاج یونس مسیری مقدر شده که خدمت به خلق در آن مقدمه ورود به آستان است. او باید در این مسیر طی طریقی داشته باشد تا به آگاهی برسد، آن گاه اذن دخول بگیرد. حاج یونس سال هاست که خبری از برادر خلافکارش ندارد و او و خانواده اش را رها کرده. سنگ فیروزه بهانه ای می شود برای آشتی این دو برادر و دوست قدیمی!
حاج یونس به جبران گذشته اش دست به لوطی گری به سبک فیلمفارسی می زند! او که تا اواخر فیلم همه را دعوت به بخشش و پایبندی به قانون و راستی و درستکاری می کند در بزنگاهی خلاف آنچه باور دارد عمل می کند و با صحنه سازی، به دروغ قتلی را گردن می گیرد! این تصمیم ظاهرا حاصل رشد و طی طریق حاج یونس بوده و آن هم چه طی طریقی که انتهایش به انحطاط اخلاقی می رسد! این تصمیم از سوی حاج یونس یک گزاره را تقویت می کند؛ قوه قضاییه و قانون توانایی تشخیص مجرم از بی گناه را ندارد! و برای جبران این ضعف باید بی گناه خوشنام شهر خود را قربانی کند تا عدالت برقرار شود. پایان بندی فیلم به قدری عجولانه و احساسی انتخاب شده که فرصتی برای رسیدگی به پرونده داده نمی شود و با وجود شواهدی بر بی گناهی حاج یونس، گناهکار اعلام می شود و کار به وساطت امام رضا علیه السلام می کشد. وساطتی که این بار باید با پوشاندن حقایقی همراه باشد و با آن چه تا کنون فیلم ترسیم شده بود در تناقض است! حاج یونس برای کسب آمادگی خدمت مسیری را طی کرد که با نشانه هایی از امام رضا علیه السلام همراه بود و به روشن شدن حقایقی از زندگی گذشته اش انجامید و حالا خود دست به تصمیمی می زند که حقایق را می پوشاند!
ضعف قانون در خرده پیرنگ های دیگر فیلم هم عیان است. سرباز مشغول به خدمتی که مسئول بردن یک مجرم است در مسیر راه همراه حاج یونس می شود. دلسوزی های ستاره موجب فرار مجرم می شود و سرباز با این اتفاق قصد فرار از خدمت را دارد.
این طی طریق هر چقدر که برای حاج یونس آورده چندانی نداشت و او را با تصمیم نهایی اش به سقوط کشاند اما موجب رشد و تحول جدی در شخصیت ستاره شد. ستاره که با زودباوری ها و ساده انگاری ها و دلسوزی هایش مشکلاتی را به وجود آورده بود در نهایت با تحولی قصه پردازی نشده همراه می شود و فیلم با ورود رفتن او به زیارت امام رضا علیه السلام به پایان می رسد.
فیلم تلاشی در ترسیم احترام و ترمیم ارتباط با زنان دارد. نوع ارتباط حاج یونس با ستاره در ترمیم همین ارتباط است. آبی روشن با نشانه هایی که ستاره با خود همراه دارد در واقع خود اوست و حاجی طی این مسیر مسئول حفاظت از او نیز می شود. ستاره و حاج یونس در این مسیر به شناختی از یکدیگر می رسند که پیش از آن نداشتند و این عدم آگاهی قضاوت های اشتباه و سوءتفاهم هایی برای هر دو طرف ایجاد می کرد. قضاوت ها و سوءتفاهم هایی که در جامعه نیز دیده می شود و ریشه آن ها عدم آگاهی است. فیلم در این مسیر با افزایش آگاهی دو طرف نسبت به یکدیگر آن دو را برای یکدیگر باورپذیرتر می کند.
درونمایه اصلی فیلم در ستایش بخشش و گذشت است و در پیرنگ های فرعی هم جریان دارد. در سکانس رضایت گرفتن حاج یونس از یک خانواده مقتول اهمیت بخشش به جای قصاص به زیبایی ترسیم شده است و در آن از جایگاه والای امام رضا علیه السلام نزد ایرانیان می گوید.
آبی روشن درامی اجتماعی و فیلمی در ستایش بخشش و گذشت است. فیلم تلاشی در بازیابی شخصیت حاجی های خوشنام و خیر در پرده سینما دارد و دارای نقاط قوت قابل اعتنایی است؛ اما پایان بندی نه چندان منطقی آن مخاطب را با غافلگیری مواجه می کند.
پایان/
نظر شما