دختری بنام پروانه که پدرش در زندان بوده و برادرش نیز یک خلافکار فراری است در حاشیه شهر در کنار مادرش زندگی می کند. همبند پدر پروانه شخصی است بنام فرهاد که از طریق گوشی موبایل از داخل زندان با پروانه آشنا شده و رفته رفته به پروانه ابراز علاقه می کند. فرهاد در یکی از روزها به پروانه می گوید که به او علاقه دارد.پروانه نیز کم کم به فرهاد ابراز علاقه کرده و بعد از مدتی تصمیم بر این می شود که فرهاد و پروانه در همان زندان با هم ازدواج کنند. اما بعد از ازدواج پروانه متوجه می شود که در پس پرده عشق فرهاد ماجرای دیگری نهفته است..
شاید برای خوانندگان نیز این مسخره بنظر برسد که یک زندانی با موبایل با یک دختر خارج از زندان تماس بگیرد و بعد هم عاشق او شده و بعد هم ازدواج و...
این حس درست است؛ ولی باید گفت حدودا 20 دقیقه از ابتدای فیلم ملاقات خصوصی به این مهملات پرداخته شده است. گویی با یک فیلم هندی رو برو هستیم. اما خوشبختانه فیلم کم کم از فضای فیلمهای هندی خارج شده و وارد دنیای فیلمهای هالیوودی با تم مافیایی، آن هم در فضای زندان می شود.
فیلم را می توان به 3 بخش تقسیم کرد
- ابتدای فیلم که فضای عشق و عاشقی از نوع هندی حاکم است
- رفته رفته فضای عاشقانه هندی جای خود را به دنیایی مافیایی می دهد
- بازگشت به همان فضای هندی
بعد از 20 دقیقه ابتدای فیلم رفته رفته مشخص می شود رفتارهای فرهاد با نقشه قبلی بوده و قصد سوءاستفاده از پروانه را دارد.
متاسفانه باید گفت فیلمساز بین فضای عاشقانه و مافیایی فیلم گیر کرده است. عشقی که قرار است بین فرهاد و پروانه شکل بگیرد الکن است. بدلیل پرداخت بد شخصیت پروانه علت عاشق شدن او اساسا مشخص نیست. از آن طرف هم رفتارهای فرهاد کاملا بی منطق است. معلوم نیست او میخواهد از پروانه سوء استفاده کند یا عاشق او شده است.
فیلمساز دنیای داستان خود را نمی شناسد در نتیجه نمی تواند سطح کشمکش را برای ما تنظیم کند. در نتیجه کاراکترهای داستان در دنیایی که او ساخته رفتارهای پرتناقض دارند. نمود بارز آن رفتار فرهاد در سکانس دادگاهی شدن بعد از بازداشت است. این سکانس را می توان مهمترین سکانس فیلم دانست چرا که سرنوشت کاراکترها، داستان و کلیت فیلم را تعیین میکند.
فرهاد در این سکانس موجبات آزادی خود و رهایی از اتهام قاچاق را فراهم می کند. اینجا سناریویی که مبنی بر سوء استفاده فرهاد از پروانه چیده شده کامل می شود. اما در پایان بندی مشخص می شود که فیلمساز دنیای داستان خود را نمی شناسد چرا که فرهاد در اتفاقی عجیب متحول شده و حاضر می شود با دروغگویی همه گناه قاچاق مواد را به گردن بگیرد.
تناقض اینجاست که اگر فرهاد قصد سوء استفاده از پروانه را داشت چه چیز او را متحول کرد؛ اصلا معلوم نیست. یا اگر فرهاد عاشق شده بود، چرا در دادگاه فورا همه چیز را گردن نگرفت.
همانطور که گفته شد فیلمساز در قسمت سوم فیلم با اصرار بر اینکه فیلم باید پایان خوشی داشته باشد تمام آنچه در قسمت دوم ساخته را به باد داد و با ورود مجدد به فضای فیلمهای هندی عملا فیلم را نابود می کند.
پایان/
نظر شما