فرزندان شهدا و سقف رشد شیشه ای، ترکیب توامان اتهام رانت و طرد پنهان

سازمان اقتصادی کوثر که زمانی بر روی فرزندان شهدا باز بود با مدیریت جریان های خاص، با قرار دادن سقف نامرئی شیشه ای، حد رشد مشخص و اندکی را برای آنها تعریف کرده است.

تهران - تحریریه - سازمان اقتصادی کوثر که زمانی بر روی فرزندان شهدا باز بود با مدیریت جریان های خاص، با قرار دادن سقف نامرئی شیشه ای، حد رشد مشخص و اندکی را برای آنها تعریف کرده است.

نکته: این یادداشت به معنای گسترشِ بی وجهِ قلمرو فرزندان شاهد و کنار گذاردنِ سایرین نیست و تنها به منظورِ طرحِ موضوعِ فرزند شهیدهراسی در ساختار مدیریت است چه اینکه یکی از وجوهِ آرمانِ شهداء مبتنی است بر تحقق عدالت اجتماعی که انتخابِ مدیرانِ شاسیته نیز از بایسته های تحقق این آرمان است. با این تأکید که ما در میان خود، همکاران شایسته و شریفی داریم که از جامعه ی ایثارگر نیستند. مهر ماه 1390 با یک تلفن ثابت با من تماس گرفته شد. جواب دادم. شخص پشت خط با مهربانی گفت ممکن است فردا در خدمت شما باشیم؟ نشناختم کیست. از او خواستم خودش را معرفی کند. با لبخندی پاسخ داد اسکندری هستم مدیر عامل سازمان اقتصادی کوثر. اصلاً باور کردنی نبود. چگونه ممکن است مهندس اسکندری شخصاً و بدون واسطه ی اپراتور با من تماس بگیرد و خودش زمان جلسه را هم تعیین کند؟ از رویه مدیران، بخصوص آنها که خُردترند و الان نیز می بینم، چنین اقدامی را دور از ذهن می پنداشتم و تصوری جز یک شوخیِ دوستانه نداشتم. فردای آنروز خدمت ایشان رسیدم و مطمئن شدم که واقعیت دارد و اصلا شوخی نبوده. جریان از این قرار بود که چند روز پیش از تماس، جهت ملاقاتِ ایشان به سازمان مراجعه کرده بودم اما حتی از درِ نگهبانی هم راه داده نشدم. بسیار ناراحت شدم. روز دوم با ترفندی موفق شدم خودم را به طبقه پنجم برسانم که فقط یادداشتی از خودم را به مدیر دفتر ایشان رسانده باشم که گلایه ای بود از اینکه چرا ایشان در دسترس نیستند و ماجرا اینگونه بود که به اعتراض از برخوردی که با من شده بود، ایشان شخصاً و بدونِ واسطه اپراتور با من تماس گرفتند که یکی از تماسهایی بود که همواره در خاطرم باقی خواهد ماند. در جلسه مقرر، طی 6 ساعت و با دقتِ تمام از رشته تحصیلی، دانشگاه محل تحصیل و دروس و کاربردهای رشته جدیدی که خوانده بودم سئوال کردند. فردای آن روز دوباره من را برای جلسه دیگری خواستند و طی جلسه ای دو ساعته، بعنوان بازرس ویژه ایشان منصوب شدم. باور کردنی نبود. چطور ممکن بود یک مدیرِ کهنه کارِ دوران دیده ای که وزیر هم بوده و سن من کمتر از سنِ مدیریتِ ایشان است، به این سادگی به کسی که برای اولین بار دیده اعتماد کند و سِمتی به او بسپارد که می تواند تمامِ سوراخ سنبه های سازمان را شناسایی کند. از کجا معلوم من از سویِ جریانی سازمان دهی و به جهت نفوذ در سازمان هدایت نشده بودم؟ همین جا گواهی می دهم که در تمام مدتی که بازرس ایشان بودم اختیار تام داشتم که هر جا خواستم بروم و ایشان حکمِ مأموریت بنده را با تمامِ اختیارات و با امضاء خود صادر می کردند و تمام گزارشات را واژه به واژه می خواندند و به زیر مجموعه خود جهتِ بررسی و اقدام، ارجاع می دادند و هیچ مماشاتی را شاهد نبودم. لذا جواب سئوالی که مطرح کردم که چرا به من که هیچ شناختی نداشتند اعتماد کردند کاملا روشن است و اصلا پیجیده نیست. ایشان چیزی برای پنهان کردن نداشتند. نه در زندگی خصوصی و نه در امور کاری و کاملا شفاف بودند و از این رو بود که هیچ هراسی به دل راه ندادند. در ایامی که مستقیماً با ایشان کار می کردم محبتی که از ایشان به فرزندان شهداء می دیدم محبتی از جنس پدرانگی بود و حواسشان به همه آنها بود. لکن قاطعیت ایشان در کار نیز همواره برقرار و مشهود بود و بی هیچ وجه تمایزی از آنها و شاید فراتر از سایرین نیز حضور کارآمد می خواستند و با کاهلی و تنبلی و آلودگی با قاطعیت برخورد می کردند. باور ندارم تابحال هیچ مدیری تا این اندازه فرزندان شاهد را در بدنه مدیریت خود بکار گرفته باشد و اغلب سمتهای مدیریتی به آنها سپرده باشد. لکن سالهای اخیر، حضور و نفوذِ خُرده جریانهایی در سازمان، تلاش کردند این تفکر را تغییر مسیر دهند. حدود 2 سال گذشته بی واسطه از یکی از مدیران ارشد سازمان و با این نقل قول شندیم که مهندس اسکندری گفته است؛"باکس مدیریت برای فرزندان شاهد پُر شده است". تردید نداشتم که این گفته حقیقت ندارد و جریانی خارج از باورهای ایشان است که تلاش دارد چنین رویکردی را در چیدمان نیروهای انسانی ایجاد کند و البته در بسیاری از عزل و نصبها هم موفق بودند که شرح این جریان به مبسوط است که چگونه بود که اینگونه شد. اما این نکته را فراموش نکنید که در ساختار قانونی و تشکیلاتی، قاعدتاً مدیرعامل مجری مصوبات هیئت مدیره است و هیئت مدیره می تواند از سوی دیگری هدایت شود و استراتژی های مدیر عامل را تحت الشعاع قرار دهد پس خوب است ذهنیتها در باره بسیاری تصمیم گیری ها، از پیرامون مدیرعامل سازمان دور شود که شرح این نیز مبسوط است و در مجالِ این مقال نیست و باشد برای فرصتِ مقتضیِ دیگر. آنچه که پس از حضورِ خُرده جریانهای تصمیم گیرنده در سازمان رُخ داد این بود که عزل و نصبها به سویی برود که هم حضورِ فرزندان شاهد به شکل نمایشی دیده شود و هم عدمِ حضورِ آنها در پستهای کلیدی به شکل زیرکانه ای دیده نشود. که این استراتژیها مبتنی بر منافع شخصی بود و هیچ گرایشی به مواضع مدیر عامل سازمان نداشت و گاهی نحوه مدیریت برخی از آنها برخلافِ ادعا، همسوی با منویات مقام معظم رهبری هم نبود. این بود که برخلافِ خواستِ مدیرعامل سازمان، به یکباره فرزند شهید هراسی شکل گرفت و نخبگانی از فرزندان شاهد که می توانستند در ترسیمِ راهبردهای سازمان نقش موثر داشته باشند و تئوریسین های کارآمدی باشند در سطوحی از مدیریت واماندند و بیش از آن فرصت رشد نیافتند. در این گفتار علاقه مندم یکی از نخبگانِ شاهدِ حاضر در سازمان را معرفی کنم با کمی توأم با مزاح، اگر در این یادداشت منافع شخصی خود را در نظر گرفته باشم می بایست بر ایشان می تاختم و به تخطئه و تخریب می گماردم چه اینکه در زمان تصدی ایشان در مدیریت عامل نیروگاه زاگرس، یکی از بستگانِ درجه یکِ ایثارگرِ اینجانب که تأییدیه اداره حقوقی و اداره منابع انسانی سازمان را کسب و جهت اشتغال بعنوان کارشناس حقوقی به آن نیروگاه معرفی شد به استخدام در نیامد. لذا این می تواند گواه بر هیچ منفعت شخصی از این یاداداشت باشد. مهندس محمد رستمی فرزند معزز شهید، کارشناس ارشد مکانیک از دانشگاه صنعتی شریف و مدرس دانشگاه، یکی از نخبگانی است که توسط مهندس اسکندری کشف و رشد داده شد اما توسط همان جریانهایی که گفته شد از ورودِ به میانِ مدیرانِ ارشد سازمان متوقف ماند. رستمی در سال 1390 به عنوان مدیر عامل شرکت پنبه و دانه های روغنی خراسان که شرکتی زیانده بود انتخاب شد و تصمیم بر آن بود همزمان، بعنوان مدیر تصفیه نیز کارکنان را تسویه و کارخانه را واگذار کند. اولین استعدادهایِ این مدیرِ نخبه از همین شرکت پدیدار شد که تسلیمِ بحران شرکت نشد و در اندیشه گذار نبود و در بازه­ زمانی 4 سال، شرکت را به سودآوری رساند و افزایش ظرفیت از 30% به 80% را برای شرکت ایجاد نمود و تسویه تمام تسهیلات بانکی با بخشودگیِ جرائم آن که حدود 60 میلیارد تومان بود را در کارنامه مدیریتی خود ثبت کرد. اکنون شرکت موصوف با نیروهایی که رستمی تربیت کرده اداره می شود. در سال 94 به مدیریت عامل شرکت خوراک دام پارس منصوب شد که اقدامات درخشانی را انجام داد و سپس بعنوان مدیریت عامل نیروگاه زاگرس به خدمت مشغول شد که ... مدیریت اخیر این نیروگاه نیز توسط دکتر جعفری اناری، که یکی دیگر از فرزندان شهید و مدیری کارآمد و متخصص است اداره می‌شود که توانسته شرکت را به بهره‌وریِ مطلوبی برساند" یکی دیگر از تحولاتِ بایسته تحسینِ این مدیر موفق نیز در شرکت جمکو می باشد که دچار بحران جدی بود و نظریه فروش این شرکت نیز مطرح گردید لکن رستمی توانست این شرکت را نیز از چالشهای پیش رو رها سازد تا جاییکه در سال 1398 بالغ بر 15 میلیارد تومان سود عملیاتی شناسایی کند. در مدت مدیریت ایشان، اولین موتور ضد انفجار نیز تولید شد.
  • محمد رستمی، یک فرزند شهید و منسوب به شهداء و مانند بسیاری دیگر، نیازی به رفتارهای انتساب گرایانه به انقلاب و شهداء ندارد.
  • او یکی از نخبگانِ مدیریتِ اقتصادی است که در استراتژی های خود، سمت و سویی جز تفکراتِ پیش برنده بر مدار عدالت به خود راه نداده است و چالشها را به فرصتها تبدیل نموده است.
  • بدنه نیروی انسانی شرکتها همواره رضایتمندی کامل از حضور او داشته اند از این رو در مواجهه با نیروی انسانی و مدیریت آنها نیز هوشمند است.
  • پوششِ او به هنگام کار نیز کارگری است و از جنس پوشش کارکنان است و با لباسِ مفتخرانِ به فخر، در صندلی های مدیریتی فرو نمی رود و ریاست نمی کند بلکه خود، پیش رو است و مدیریت می کند.
  • رفتارها و عملکردهای مدیریتی او نشان می دهد؛ نسبتِ نوع ِمدیریتِ او با منویات مقام معظم رهبری و رهنمودهای دینی و انقلاب، بیشترین نسبت را از میانِ سایرین دارد.
از میانِ مدیرانِ نسلِ جدیدِ تربیت شده توسط مهندس محمدرضا اسکندری اگر قرار باشد تنها سه نفر شایسته مدیریتِ کلانِ کشور و حتی وزارتخانه باشد تردید نداشته باشید که به قطع و یقین محمد رستمی یکی از افرادِ شایسته خواهد بود. در پایان برای دوست و برادر عزیزمان دکتر علی علیزاده، فرزند معزز شهید که در حماسه ای بی نظیر توسط مردمان شریف و فهیم مراغه به مجلس راه یافت توفیقات روز افزون را از خداوند منان خواستارم. ایشان نیز از افراد شایسته ای بود که توسطِ شخصِ مهندس اسکندری در سازمان بکار گرفته شدند اما توسط جریانهای خودگرایانه، متوقف شد.    امید که به عدالت و انصاف نگاشته شده باشد. والله الاعلم پایان/ *بازرس سابق سازمان اقتصادی کوثر
  • سقف رشد شیشه ای اصطلاحی است که در کشورهای اروپایی و درباره مهاجران به کار می رود که جریان های قدرتمندی به صورت عرفی یا سازماندهی شده در برابر جریان رسمی ایستاده و حد مشخصی از ترقی شغلی را برای جامعه مهاجر تعریف می کند.
۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۲۰:۵۳
کد خبر: 6626

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 4 + 1 =

    نظرات

    • نظرات منتشر شده: 7
    • نظرات در صف انتشار: 0
    • نظرات غیرقابل انتشار: 0
    • احمد ۲۳:۱۷ - ۱۳۹۹/۰۲/۲۶
      اسکندری آدم خوبی بود، امثال (.....) در حراست که نقش عمده در فساد سازمان و تخلفات آن دارد، خراب کرد و همچنین از وقتی که (.....) بر سر کار آمد، با این حراست فاسد دست به یکی شد و مدیران سالم و کارآمد را کنار گذاشتند
    • ر.ن.م ۱۰:۱۷ - ۱۳۹۹/۰۲/۲۷
      بددنیست در دوران رشد بورس از غارت سرمایه گذاری سبحان که به یک دهم قیمت فروخته شد هم بنویسید
    • بنده خدا ۱۰:۳۸ - ۱۳۹۹/۰۲/۲۷
      لطفا به آقای م ج که به زور هیئت مدیره جمکو شد و پس از یکسال توقف رشد و لابی هایی که الان هم دارد به پست بالای هیئت مدیره هلدینگ با معدل حدود 12 از دانشگاه یالقوز آباد هم اشاره کنید
    • ص. محمودی ۰۳:۲۰ - ۱۳۹۹/۰۲/۲۸
      به جای تعریف‌های مسخره از اسکندری و رحمتی کمی هم درباره فروختن سبحان بنویسد تا بقیه حرفهایتان را هم باور کنیم. دین را به چیا میفروشید ادمای پرادعای دروغگو
    • رحمانی ۱۰:۳۳ - ۱۳۹۹/۰۲/۲۸
      آقای اسکندری مرد شریف و پاک دستی است رحمتی را با ایشان مقایسه می کنید؟ درباره فروش سبحان آقای اسکندری فقط 1 رای در هیئت مدیره دارد. بروید و یقه شهیدی را بگیرید.
    • کریمی ۱۸:۴۰ - ۱۳۹۹/۰۲/۲۸
      تا عمر داری مدیری به سالمی اسکندری پیدا نمی کنی. سبحان رو شهیدی توسط افرادی که گذاشته بود هیئت مدیره کوثر فروخت چون شب عیدی پول نداشت خرج خانواده ایثارگر کنه و روی تابلو بورس هم فروخته شد. ولی در مورد مالک رحمتی باید گفت اگه زمان پیامبر بود حتما سوره ای در موردش نازل می شد. "المالک مالمالک و ما ادراک مالمالک"
    • خط ۵۷ ۱۱:۵۲ - ۱۳۹۹/۰۲/۲۹
      هر وقت از مالک رحمتی می شنوم یاد کارتون زبل خان میوفتم منتهی زبل خان هیچوقت چیزی گیرش نمیومد ولی رحمتی همه چی گیرش اومد حتی چیزایی که زبل خان گیرش نیومد😄😄😄