فشار حداکثری در بن بست بازی خطرناک ایران و اتحاد نخبگان ایرانی پشت سر رهبر

رویکرد دولت ترامپ در فشار حداکثری بر ایران به دلیل بازی خطرناک این به اون در تهران و اتحاد نخبگان ایرانی پشت سر رهبر ناکام مانده است. 

تهران - تحریریه - رویکرد دولت ترامپ در فشار حداکثری بر ایران به دلیل بازی خطرناک این به اون در تهران و اتحاد نخبگان ایرانی پشت سر رهبر ناکام مانده است.

رویکرد فشار حداکثری کاخ سفید علیه ایران که جان بولتون بر آن می دمید فرزند ناخلف دیپلماسی است. اندک زمانی پس از حملات هوایی دو هفته قبل به تاسیسات نفتی عربستان سعودی، واشنگتن انگشت اتهام را به سوی ایران نشانه رفت و دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا هم در ادامه نگرش مشاور امنیت ملی برکنارشده خود، تحریم ها علیه تهران را شدت بخشید. این در حالی است رویکرد مورد حمایت بولتون نه تنها تاثیر مثبتی در تنظیم روابط میان ایران و آمریکا نداشت بلکه تاکنون دو طرف را در مسیر جنگ رهنمون ساخته است. البته نباید فراموش کرد که مایک پومپئو درواقع بنیان گذار این رویکرد است و بولتون در چارچوب آن بر سیاست تهاجمی یعنی جنگ با ایران تاکید می کرد. بولتون رویکرد فشار حداکثری را از آن جهت مورد توجه قرار می داد که می توانست زمینه را برای برنامه نهایی یعنی همان حمله به ایران است آماد سازد. با این حال اقدامات تلافی جویانه ایران داشت به تدریج رویکرد ترامپ را محدود می کرد و به احتمال زیاد معرکه از کنترل کاخ سفید خارج می ساخت. در واقع منطق اولیه فشار حداکثری به راهبرد اقتدار توماس شلینگ باز می گردد که در سال 2005 جایزه نوبل اقتصاد را دریافت کرد . کتاب تاثیرگذار اسلحه و نفوذ را در سال 1966 نوشت. جوهره اصلی استراتژی اقتدار و زور ((Compellence strategy)) چانه زنی در خلال و از طریق خشونت است. این نگاه از تئوری بازی ها گرفته شده است؛ راهبرد اقتدار با هدف استفاده فعالانه از اجبار و زور علیه دشمن برای تغییر یا ترک رفتار آن به کار گرفته می شود. این اقتدار برای موثر بودن باید با استفاده از یک برنامه دقیق طراحی شده بر اساس سیستم تنبیه و مجازات برای وادار کردن دشمن به تغییر مسیر صورت بگیرد. هرگاه دشمن رفتار مورد دلخواه را نشان نداد، تنبیه باید سخت تر به اجرا درآید و در نهایت ممکن است این مسیر به استفاده از نیروی قهریه هم ممکن است منجر شود. این استراتژی با آگاه سازی دشمن از طریق پیام های مختلف در مورد خواسته فعال می شود (که در مورد ایران پومپئو 12 خواسته یا شرط را برای ایران مطرح کرد). پیام باید کاملا شفاف باشد و مجازات عدم تمکین نیز باید اعلام شود. مجازات ها از تنش های اقتصادی ( تحرم های فلج کننده و ممنوعیت صادرات نفت) تا درگیری نظامی را شامل می شود. تسلیم نشدن در هر مرحله مجازات را بیشتر می کند. اجرای موفقیت آمیز این راهبرد نیازمند آن است که دولت مجری هم اعتبار خود را حفظ کند. اگرچه انتقاداتی در آمریکا به ایرن رویکرد وجود دارد اما راهبرد اقتدار در دنیای واقعی ضعف های جدی را در خود دارد. نخست آنکه قدرت کنترل مجری و تصمیم ساز این استراتژی را بسیار فراتر از واقعیت فرض می کند. اما ضعف بزرگ تر و مرگبار ایی استراتژی در فرضیات اصلی آن در مورد دشمن نهفته است. دشمن کسی است که دارای ماهیتی مهاجم و بسیار محاسبه گر است و همه اهداف سیاست خارجی خود را بر اساس هزینه و فایده آن می سنجد. اگر هزینه ها بالا و غیرقابل تحمل باشد و چشم انداز دستیابی به اهداف غیرممکن گردد، تصمیم گیران سعی می کنند از ضررهای خود کم کنند و برنامه های خود را کنار می گذارند تا روزهای بهتری فرا برسد. به طور قطع اقتدار مجبورساز در عمل راهبرد استفاده از قدرت است و مجریان آن نیز مجبور به حفظ اعتبار هستند و نباید هیچپگاه صحت فرضیات خود را زیر سوال ببرند. این استراتژی تا پایان و زمانی که دشمن تسلیم شود، پیگیری می شود. فرضیات ناقص استراتژی اقتدار جایی را برای دیپلماسی در نظر نمی گیرد. دیپلماسی نیازمند نگاهی ظریف به دشمن و درک درست از شرایط و منافع طرف مقابل است و این نکته که چه چیزی محرک رفتار سیاست خارجی آن است. راهبرد اقتدار همه این پیچیدگی ها را کنار می گذارد و آن ها را در منطق ساده انگارانه ای در تئوری های بازی ها و ارزیابی های اقتصادی خلاصه می کند. اقتصاددانان تمایل دارند همچون موضوع ناسیونالیسم از چنین پدیده های سیاسی مهمی چشم پوشی کنند و چگونگی شکل گیری رفتار دشمن در منازعات بین دولت ها را نادیده بگیرند. اما برخلاف انتظار طرفداران رویکرد فشار حداکثری، تحریم های فلج کننده که با محصره غیررسمی به راه افتاد ظرفیت های ملی گرایانه ایرانیان را تشدید کرده است. این امر باعث افزایش قدرت تحمل نظام ایران شده است. نظام ایران که تحت محاصره یک دشمن قدرتمند خارجی قرار دارد، راهی جز مقاومت جدی را برای شکست طرف مقابل نمی بیند. نظامی که اعتقاد دارد بقای آن در معرض خطرات بزرگی قرار دارد هزینه هایی به مراتب بالاتر را برای حفظ خود پرداخت می کند. همه این الگو های رفتاری اعتبار فرضیات راهبرد اقتدار را نفی می کنند. اگرچه برخی اعتقاد دارند رویکرد دفاعی باعث رفتار تهاجمی ایران شده است که موجب افزایش هزینه های ایران می گردد. هر بار که آمریکا فشار بر تهران را افزایش می دهد، ایران واکنش های پرخطرتری را نشان می دهد. به عبارت دیگر راهبرد اقتدار و زور، ایران را به بازی خطرناک مقابله به مثل (این به اون در) با آمریکا وارد کرده است. این امر می تواند به سرعت از کنترل خارج شود و برای همه نتایج فاجعه باری را به همراه داشته باشد. در همین حال برخلاف انتظار حامیان فشار حداکثری، در میان نخبگان نظام ایران هم اختلافی ایجاد نشده و برعکس آن اتفاق افتاده است. به نظر می رسد این نخبگان دریافته اند که سرنوشت همه به یکدیگر وابسته است و پس از هر دور تشدید منازعه، صفوف آن ها پشت رهبر محکمتر می شود. آمریکا نخستین بار در دهه 1960 در دوره ریاست جمهوری جانسون و علیه ویتنام راهبرد اقتدار را مورد استفاده قرار داد و نتیجه آن کمتر از فاجعه نبود. این سیاست یک بار دیگر در اواخر دهه 1970 علیه ایران و برای آزادسازی گروگان های آمریکایی به اجرا در آمد و پس از نجات آن ها این استراتژی از سوی کارتر کنار گذاشته شد. کره شمالی نمونه دیگری از این خط مشی است که نتوانسته آمریکا را به اهداف مورد انتظار آن برساند. حال پومپئو برای بار دوم این رویکرد را علیه ایران به کار برده است اما تاکنون نه تنها شکست خورده بلکه پیامدهای ناخوشایندی را داشته است. تعجب آور است که ایالات متحده پس از این همه شکست بار دیگر به این راهبرد دل بسته است. در مجموع سیاست فشار حداکثری دولت ترامپ فرزند نامشروع دیپلماسی است که به تعامل دیپلماتیک واقعی اجازه حضور نمی دهد. براساس راهبرد اقتدار، تسلیم تنها گزینه ای است که مورد قبول دشمن قرار می گیرد. پایان خبر/
۱۳ مهر ۱۳۹۸ - ۰۹:۵۹
کد خبر: 5326

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 7 + 5 =