تهران - تحریریه - رابرت موگابه رئیس جمهور زیمبابوه درگذشت درحالیکه در فضای رسانه ای جهانی به دیکتاتور معروف شده بود، اما آیا موگابه واقعا دیکتاتور بود؟
مطلب ذیل در خصوص مرگ موگابه را از دید کارشناسی که اولین ماموریت خود را در آن کشور گذارنده نگاشته ام. امیدوارم ابعادی نادیده از دوران حکومت او را نمایان سازد.
روز جمعه رابرت موگابه در سنگاپوردرگذشت. وی نزدیک به 37 سال بر زیمبابوه حمکرانی کرد. وی نزد بسیاری از آفریقایان از احترام ویژه ای برخوردار بود و همزمان منتقدان سرسختی نیزداشت. موگابه از معدود رهبرانی بود که در طول بیش از سه دهه در کنار جمهوری اسلامی ایران بدون چشم داشتی ایستاد.
تیرگی روابط موگابه با غرب بویژه انگلستان باعث شد که رسانه های غرب چهره ای منفور از وی بسازند. ریشه این تیرگی نیز در بد عهدی انگلستان نهفته بود. در توافق صلحی که در سال 1979 میان دولت انگلیس و نمایندگان جنبش ها و احزاب سیاه پوست زیمبابوه ای در لنکسترهاوس در لندن امضاء شد، از جمله توافق شد که رهبران جدید زیمبابوه تا 10 سال اصلاحات ارضی انجام ندهند. لازم به ذکر است در حدود 4500 خانواده سفید پوست، عمدتا انگلیسی تبار مالکیت بیش از 49 درصد زمینهای کشاورزی زیمبابوه را در اختیار داشتند. طی این مدت هم قرار شد که انگلیس و امریکا براساس رضایت خریدار و رضایت فروشنده زمین ها را از سفید پوستان خریداری و میان اکثریت مطلق سیاه پوست کشور تقسیم نمایند.
درطی 10 سال نه امریکا و نه انگلیس به تعهد خود عمل نکردند. پس از سپری شدن این مدت موگابه تلاش کرد که انگلیس و امریکا را متقاعد کند که در چهارچوب تعهدی که داده بودند بخشی از زمینها را خریداری و میان سیاهان تقسیم کنند که پاسخی دریافت نکرد. وی در سال 1998 (18 سال پس از استقلال) کنفرانسی به منظور جمع آوری کمک مالی برای اصلاحات ارضی و خرید زمین از سفید پوستان در حراره تشکیل داد که موفقیتی در بر نداشت.
از این به بعد موگابه شروع به مصادره زمین از برخی مزرعه داران سفید پوست کرد که با واکنش تند انگلیس همراه شد و منجر به تشکیل جبهه متحدی از امریکا، انگلیس و دولتهای غربی علیه زیمبابوه گردید و نهایتا به تحریم های گسترده و سقوط اقتصاد آن کشور منجرشد.
دستگاه رسانه ای غرب، نهادهای مالی ،سازمان های مردم نهاد ،موسسات حقوقی و اجتماعی غربی ها ، در حمایت از اقدام دولتهای خود، موگابه را دیکتاتور خطاب کردند و نوک پیکان انتقادات و تحریم ها را علیه وی و زبمبابوه نشانه رفتند.
در اینکه موگابه علاوه بر تفکرات چپگرایانه به منظور جلب آرائ کشاورزان و روستائیان (که 75 درصد جمعیت کشور را تشکیل می دادند) دست به اصلاحات ارضی زد و بد عهدی انگلیسی ها آنرا تشدید نمود جای شک نیست . اما در اینکه وی را از همان ابتدا دیکتاتور خواندند باید تامل نمود. در مدت حکمرانی 37 ساله موگابه مطبوعات آن کشور آزادانه فعالیت می کردند و موگابه از انتقادات تند آنها مصون نبود. در طول این مدت احزاب سیاسی مخالف آزادانه فعالیت می کردند و دولت مانع فعالیت هیچ حزبی نشد. زیمبابوه تقربیا فاقد زندانی سیاسی بود و هیچ روزنامه نگاری به دلیل نوشتن به زندان نیفتاد. آزادی مذهبی مورد تعرض قرار نگرفت و مخالفان اجازه تظاهرات داشتند. انتخابات برگزار می شد، گرچه نقدهایی از سوی مخالفان بر آن وارد می شد اما به سختی می شد نتایج آن را به چالش کشید و موگابه گاهی با اکثریت بالا و زمانی با اکثریت شکننده پیروز می شد.(به دلایل آن نمی پردازیم). در سقوط اقتصادی زیمبابوه همان میزان که سیاست های دولت موگابه را باید مقصر دانست، دولت های غربی و بویژه انگلیس هم با اعمال تحریم های بیرحمانه مقصرند شاید هم بیشتر.
موگابه از مذاکره با غربی ها و مخالفان روی گردان نبود اما وزن کم سیاسی و اقتصادی و نظامی زیمبابوه باعث شد که غربیها به چیزی کمتر از کنار رفتن موگابه و حزب حاکم راضی نباشند. رهبران آفریقایی و بسیاری از شهروندان عادی در سطح قاره کم وبیش سالها در کنار زیمبابوه بودند و از سیاست غرب در قبال آن کشور انتقاد می کردند. بعد از برکناری از قدرت نیز وی چه در کشور خود و چه در میان سایر کشورهای آفریقایی از احترام بالایی برخوردار بود.
مقبولیت موگابه در سالهای آخر حکومت به علت شدت تحریم ها از یک سو و دخالت های همسر نسبتا جوانش که سودای جانشینی وی را داشت آسیب زیادی دید و نهایتا حزب حاکم زانوپی اف به این نتیجه رسید که وی را از قدرت برکنار کند. با رفتن موگابه مشکلات زیمبابوه نه تنها حل نشده است بلکه فشار غرب برای کنار زدن حزب زانو پی اف ادامه دارد. جدالی که هزینه آن را مردم زیمبابوه می پردازند.
تحریم های شدید و سقوط اقتصادی ، عدم کناره گیری داوطلبانه از قدرت ، ماندن بر سر آرمانها ، تعهدی که به اصلاحات ارضی به مردمش داده بود، ضعف جسمی و ناتوانی در اداره کشور در سالهای اخیر، دخالت های همسرش در امور کشور و سودای جانشنی موگابه از سوی او ، بی اعمتادی به یاران و همرزمان قدیمی و بیرون راندن آنان از حزب و دولت در سالهای پایانی، در کنار پمپاژ تخریبی غول رسانه ای غرب به وجهه موگابه لطمه شدیدی زد.
سوال اینجاست که جمهوری اسلامی ایران در انتخاب دوستان و شرکای خود در سطح بین المللی باید براساس رفتار دولت ها با اتباع خود و نحوه اداره امور داخلی آن کشور تصمیم بگیرد یا نه ؟ چرا در مورد زیمبابوه و موگابه حمایت های بدون چشمداشت ایشان از کشورمان مورد توجه قرار نگرفت؟ چرا بسیاری اسیر تحلیل های رسانه های غربی شده اند؟ آیا واقعا موگابه دیکتاتور است یا بن سلمان ؟ یا السیسی مصر؟ یا بن زاید امارات؟ چند بار در رسانه های غربی این افراد با صفت دیکتاتور توصیف شده اند؟ چند بار در زیمبابوه تظاهرات مردم به خاک وخون کشیده شد؟ چند نفر از مخالفان موگابه ترور شده اند؟ مگر دوستان دیگر جمهوری اسلامی ایران که اتفاقا برای آنان هزینه فراوان مالی و جانی شده و می شود کارنامه درخشانی دارند. موگابه و زیمبابوه علیرغم وضعیت بسیار بد اقتصادی، پول صدور خدمات را به کشورمان پرداخت می نمایند. منافع ملی مان ایجاب می کند که مواضع مان در قبال دیگران بر اساس واقع بینی ومصالح و منافع خودمان ونه القائات دیگران باشد.
پایان خبر/
نظر شما