تهران- تحریریه- امپریالیسم تهران چگونه بوجود آمد؟
بی گمان یکی از دروازه های ورود به مدنیت و بحث مسخ و تغییر فرهنگها و هویتها در دنیای امروز بررسی الگو گیری و الگو دهی آنهاست.
اگر بخواهیم چنین کاری را برای ایران عزیز انجام دهیم قطعاً باید نقش پررنگ شهر تهران به عنوان نشان و الگوی تغییرات در سپهر جغرافیای فکری – فرهنگی و زندگانی جامعه ایران بررسی شود.
در دوره ی معاصر هر چه بر قدرت، شوکت و هویت تهران افزوده شده و رنگ و لعاب آن پررنگ تر گشته خورشید هویت اصالت های ایرانی کمرنگ تر شده است.
این اتفاق نیفتاده مگر با برنامه ریزیها و تلاشهای حاکمان و جریان مشکوک شبه روشنفکری که سر در گریبان دول استعماری داشته اند.نگاهی گذرا به روند این تلاشها میتواند سرمنشا بسیاری از مسائل خرد و کلان امروز جامعه کلانشهر تهران و ایران را نمایان کند.
انتخاب تهران کوچک به عنوان پایتختی سرزمینی کهن و تاریخی به گفته بسیاری از آن روی بوده که نزدیکی به استر آباد مقرایل قاجار داشته و آیا این چیزی غیر از تبعیض است؟ شاه قاجار شاید هرگز به این نمی اندیشید که پس از خودش و این انتخاب تبعیض آمیز تهران یکی از کلان شهرهای مشکل آفرین تبدیل خواهد شد.
توسعه تهران از زمان زوال شهر باستانی ری آغاز شده بود. تهران نقش سلطه طلبانه خود را آغاز کرده بود و این همان طور که عنوان شد با به حاشیه راندن یک تمدن و شهر تمدنی به نام ری همراه بود.
امپریالیسم، هژمونی و سلطه طلبی تهران از روزهای اولیه در حال ریشه دواندن بود. توجه به تهران از پایتختی قزوین به دست شاه طهماسب صفوی آغاز شد و این به دلیل در کوهپایه بودن و شرایط مناسب برای سکونت باغداران و کشاورزان و آب و هوای مناسبش و البته وجود اماکن متبرکه عنوان می شود.
این ویژگیها به علاوه وجود شکارگاه های مطلوب، توجه سلاطین را به تهران جلب کرد. شاه تهماسب در سال ۹۶۱ ق اولین باروها را به دور تهران کشید و این نخستین حرکت در جهت هویت سازی برای تهران محسوب می شود. در ۱۱ شعبان ۱۲۸۸ ه ق ناصرالدین شاه کلنگ نقره ای به دست کنار باروهای قدیمی شهر ایستاد تا تهران رویایی اش را بنا کند.
رویایی که از حضورش در فرنگ برایش ایجاد شده بود. او آرزوی شهری مانند پاریس را در سر می پروراند. اما شاه خوش خیال ما نمی دانست یا نمی فهمید که با تغییر معماری فقط ساختمان ها تغییر نمی کند.نمی دانست یا نمی فهمید که اگر پاریس معماری به آن شکل دارد فرهنگ و هویتش پس از رنسان پیش قراول و سرسلسله ایجاد دنیای سکولار غیر دینی و انسان مدار بوده است.
شاه ما در حالی که احتیاط فراوانی برای تخریب ساختهای قدیمی تهران می کرد سخت پیگیر ایجاد دارالخلافه ناصری بود. کارشناسان معتقدند که در ایجاد دارالخلافه سعی فراوان شد تا در عین تغییرات به بافت های سنتی و کهن شهر تداخل و ضربه وارد نشود.
یکی از دیپلماتهای خارجی در ایران آن دوران تغییرات در بافتهای تهران تفننی و تفریحی می داند تا توسعه ای کاربردی و تحولی.
تغییرات در تهران در دوره ناصری زیر نظر مهندس (بوهلر) و به سبک شهر پاریس ایجاد شده و ده سال به طول انجامید. تغییرات ایجاد شده ساختار اجتماعی – فرهنگی تهران را نیز متحول کرد. مرکز شهر از سبزه میدان و میدان ارگ به میدان توپخانه منتقل شد.
خیابان از یک تفرجگاه و محل تفریح محض به مکان تجارت و بازرگانی نیز تبدیل گشت. هر چند سعی شد در معماری و بافت سنتی شهر تخریب به سبک اصفهان دوره شاه عباس (نابودی محض) صورت نگیرد اما در شهر سازی تفاوت اساسی به وجود آمد.
به گونه ای که به قول (لردکرزن) آن هایی که در نیمه اول قرن نوزده به تهران آمده بودند وقتی در دوره ناصری به ویژه پس از تاسیس دارالخلافه به تهران آمدند به سختی آن را می شناختند.
در این دوره ساختن بناهای مدرن به تقلید کورکورانه از غرب آغاز شد. (این معنی رد همه ی مواهب مدرنیته نیست بلکه سخن از سیر تاریخی و جوهره ی تمدن غرب است.) هر چند همان طور که گفته شد بافت شهر همچنان سنتی باقی ماند. آنچه به طور مشخص روی داد تبدیل معماری درون گرایی ایرانی به برون گرایی جدید بود.
و این یعنی تغییر رفتار فرهنگی و نه فقط معماری. سبک معماری دوران قاجار را بیشتر قشر میانه معلق میان کهنه و نو (سنت و مدرنیته) پیش می بردند. برون گرایی خود را در ایجاد پنجره و ویترین برای خانه ها نشان داد.
سیاحان و گردشگرانی که به گفته ی خودشان آرزو داشتند اندرون خانه های ایرانی را ببینند و در حسرت آن افسانه ها بافته بودند به آرزوی خود رسیدند. خانه های درون گرا و بسته ای چون خانه ی حاج امین الضرب جای خود را به برون گرایی حاصل اختلاط سنت و مدرنیته و پذیرش ساده لو حانه معماری مدرن داد.
حاج مهدی قلی خان هدایت چه زیبا این تحول را به زبان می آورد در (خاطرات و خطرات): «طمطمراقی اگر بود در خانه مستور بود امروز در هتل ها، رستوران ها، قهوه خانه ها و شیرینی فروشیها مکشوف و برملاست.
همه سبب رشک و حسد و رقابت و بدتر از همه تخریب زندگی خانوادگی و ترویج فحشا» آزادی زنان و پوشش زنان نیز همگام با این حرکت به سوی برون گرایی حرکت کرد. این تغییرات کم و بیش تا پایان دوره قاجار ادامه داشت.
تا اینکه دوره ی رضاخان آغاز گردید و استبداد مدرن رضاخانی و مدرنیزاسیون با شعار پیشرفت و توسعه از بالا به زور و اجبار اعمال شد. قراردادن ویترین مغازه و هتل ها و کافه ها همچون هتل نادری مشرف به خیابان درچارچوب تغییر فرهنگ عمومی تفسیر می شود.
انتخاب سرتیپ کریم خان بوذر جمهری به عنوان رئیس بلدی (شهرداری مدرن تهران) با هدف اعمال زور هر چه بیشتر در جهت تسریع تغییرات با توسل به نظامی گری دو دوره رضاخانی صورت گرفت.
همزمان با انتخاب سرتیب پوذر حمیری به ریاست بلدیه دارالخلافه ناصری تهران در ۱۳۰۹ تخریب و در این بین دو خیابان شاهرضا و پهلوی نیز محورهای اصلی شرقی - غذبی و شمالی- جنوبی را پدید آوردند. و شمال شهر پدید آمد.
ایجاد خیابان اولین پژواک از شهرسازی (هوسمان) گونه ای است که از نظریه های نوگرایان دهه ۱۹۲۰ اروپا ریشه می گرفت.
این تغییرات تهران را روز به روز از هویت هر چه اندک خود نیز تهی کرد و بر ابعاد سلطه طلبانه تهران افزود. با تبدیل (کهن) به (کهنه) و سنت به عقب ماندگی مفاهیم ارزشی از شهر و معماری شهر خارج می شود.
هر چند در ایجاد دارالخلافه نیز نوعی اندیشه سنت گریز وجود داشت. اما انگاره های تاریخی همچنان بروز داشت. اما در تهران پهلوی اول و رضاخانی انگاره های آشنا در معماری جای خود را به ایده های سنت گریز داد.
در تحولات دوره پهلوی بر خلاف دوره ی ناصری نقشه از قبل طراحی شده ای وجود نداشت. هر چند دولتمردان هر دو دوره در فکر بازسازی تهران با مشاهدات غربی بودند. اما دوره ناصری تغییرات طبیعی تر و ملایم تر روی می داد.
نظام محله ای در تهران و ایران کارکردهای امنیتی – اخلاقی و اجتماعی داشت و وحدت اجتماعی را افزایش می داد.
بر خلاف اماکن عمومی ایران مانند بازار محله دارای نوعی حجاب و پوشش و درون گرایی بود. اما در تهران در دوره ی ناصری نظام ۱۲ محله ای به ۵ محله ای (عودلاج و ارگ در شمال – محله بازار (جدای از خود بازار) – در جنوب – سنگلج در غرب و چاله میدان در شرق) تبدیل گشت.
در نظام محله ای ثروتمندان و فقرا در یک محله کنار یکدیگر زندگی می کردند و این نشان دهنده نقش وحدت آفرین محله در فرنگ ایرانی بود.
البته این خود موید مطلب دیگری است و آن اینکه نوع و روش زندگی میان فقرا و اغنیا تفاوتی نداشت. تحول در بافت وحدت آفرین محله از زمان اصلاحات ناصرالدین شاه غرب زده و شیفته ی غرب روی داد. دو محله دولت و خیابان لاله زار در شمال شهر ایجاد شد.
همگام با جلوس شاه بر تخت امرا فرنگیان و خانواده ها و نزدیکان حکومت از قسمت های و محله های دیگر به نزدیکی محل جلوس شاه در کنار لاله زار و محله دولت آمدند. محلات قدیمی از ثروتمندان خالی از فقرا که توان در کنار شاه غربزده را نداشتند پر شد.
از این پس شمال و جنوب شهر علاوه بر ابعاد جغرافیایی نشان دهنده شان اجتماعی – فرنگی شد. محله دولت مکان اغنیا در شمال و چاله میدان در جنوب فقرا را علامت و نشان می داد. از آن پس محله نشان و نماد تمایزات طبقه ای – اجتماعی به حساب آمد.
محله های قدیم بافت خود را حفظ کردند. اما محله های جدید در کنار خیابان های جدید احداث شده احتیاجات خود را از خیابانها تامین می کردند و این خود بر برون گرایی محله ها و مناطق جدید و اعیان نشین و از بین رفتن آداب و سنن ملی و دینی چون محرم و نامحرم ابتدا در ذهن و سپس در عملکرد مردم این مناطق افزود.
یکی از کارکردهای محله های قدیم تهران نقش نظارتی آن بود. چون در آن همه همدیگر را می شناختند و افراد محله به شخصیت و آبروی هم اعتبار نظارتی پیدا می کردند.
اما در محله های جدید و با ایجاد خیابان ها رفته رفته نظام نظارتی محله به هم خورد. از طرفی با افزایش ایجاد ساختمان و طرح های عمرانی در شمال شهر کارگران غیر ماهر و ماهر از اطراف شهر برای کار به تهران هجوم آوردند.
آنها توان ماندن در شمال شهر را که نداشتند پس منزل و خوابگاه و مسکن خود را در محله های پر از گدای جنوب شهر و چاله و میدان قرار دادند. با هجوم این کارگران به جنوب شهر محله های جنوب شهر از تهرانی های اصیل کاسته می شد و بر تعداد مهاجران افزوده می شد.
با از بین رفتن بافت وحدت بخشی محله های جنوبی پر از کلونی مهاجرین گشت که اغلب همدیگر را نمی شناختند و بعد نظارتی محله جنوب نیز از بین رفت و انواع ناهنجاریها ایجاد شد..
به نظر می رسد ایجاد خیابانها در دوران رضاخانی فزونی یافت تا نقش نظارتی محله ها کاسته شود و هیچ نظارتی جز نظارت حکومت و پادشاه باقی نماند. این امر به تعارضات و ناهنجاریهای جدی اجتماعی انجامید.
برای مثال دررمان (تلخ و شیرینها) جمالزاده که همین دوران را بیان می کند. یکی از شخصیت های رمان که خود را شیر پاک خورده و اهل محله دارالخلافه معرفی می کند.در صورتی که دیگر اثری از محله دارالخلافه وجود ندارد.
این نشان دهنده تعارضات در گذشته و حال افکار و اعمال جامعه است. همه ی آنچه تا به اینجا گفته شده نشان دهنده تحولات اجتماعی – فیزیکی تهران در دوران قاجار و پهلوی و به طور عمده دو دوره بسیار مهم یعنی ناصری و رضاخانی بود که به حق هردو این دوره ها نقش مهمتری داشتند.
تحولات همگام با شهر سازی و فرهنگ مردم در سازمان های دولتی نیز با تغییر در شهرداری تهران یا بلدیه برای آسایش شاه همگام شد. یعنی در سال ۱۲۶۷. در این دوران بلدیه تهران همزمان با نظمیه به عهده کنت دومونت فورت گذاشته شد.
قرار گرفتن سرتیپ بوذر جمهری در راس بلدیه در دوره ی رضاخانی از وجود نوعی مقاومت اجتماعی در برابر تغییرات اعمال شده توسط بلدیه حکایت دارد و همین طور نوعی نگاه ضربتی توسط حاکمیت به تغییرات در شهر سازی و تحولات شهری.
در این میان نهادهای آموزشی نیز در تهران از تحولات جا نماندند و اتفاقاً طبیعی تر متحول شدند. دو نماد دارالفنون در دوران ناصری و دانشگاه تهران در دوران رضاخانی به عنوان قسمتی از پشتوانه نظری دو انقلاب مشروطه و اسلامی نشان تاثیرات آموزش برفرهنگ جامعه هستند.
هم تاسیس دانشگاه تهران و هم دارالفنون را باید از دستاوردهای مواجهه با فرهنگ غرب دانست. بخصوص دانشگاه تهران و قسمت تکمیلی آنکه فرهنگ غرب و سلطه ی آن بر سایر دانشگاه های کشور طبق معمول است.
اصولاً دانشگاه با هدف تضعیف و تلطیف نقش و جایگاه دین در دوره ی رضاخانی و با مشاوره های فراماسونهایی چون محمد علی ی اذکاء الملک فروغی- تیمور تاش- تقی زاده و … ایجاد شده هر چند نباید از یاد برد که دارافنون علی رغم نیت پاک امیر کبیر برخی اساتیدش را در سال های بعد یا همان دوره امیر کبیر اساتید شیفته و مجذوب دنیای غرب تشکیل می داد. اساتیدی چون میرزا ملکم خان و...
و اما در پایان نکته اصلی یعنی تحولات فرهنگی است که باید بررسی شود. تهران به عنوان نماد و المان وشاید نگین ایران برای حاکمان از دوره ی ناصری تا به اینک همواره صحنه ی تاخت و تاز و مواجهه با تجدد غربی است و در این بین البته در دوران پهلوی های اول و دوم این مواجهه با حمایت بیشتر حاکمیت به نفع غرب و تجدد غربی بوده است.
طرح جامع شهر تهران که در زمان شهرداری غلامرضا نیک پی در دوران حکومت محمد رضا پهلوی تهیه شده بود معماری تهران را به یک شهر با معماری برون گرایی و ساختمان های آپارتمانی کشاند.
هر چند آمال و آرزوی ناصرالدین شاه و دوره ی ناصری نیز همین بود اما نمود و نشان تحولات فرهنگی در دوران ناصری کمتر از دوران پهلوی بود.
برای مثال در مورد نوع پوشش و حجاب بانوان تهران در دوره ی رضاخانی مخبرالسلطنه هدایت می گوید: «قبیح ترین زندگی پاریس مرکز فواحش، امروز مصدر زندگی تهران شده است». تهران دوران جمهوری اسلامی را باید از جنگ به بعد بررسی کرد،
نکته ی قابل تاسف اینجاست که به اذعان برخی کارشناسان شهرسازی و معماری با اتمام جنگ شهرداری تهران یعنی کرباسچی همان طرح جای نیک پی پهلوی را به عنوان طرح جامع شهر تهران انتخاب کرد.
امروز تهران و تهرانی با سیر تاریخی که مختصری از آن گفته شد خود دل در گروی دنیای دیگری غیر از دنیای اصالت ها و هویت ما دارد و پا در بهترین حالت سرگردان میان سنت و مدرنیته است.
در حالی که نمودش در فرهنگ زندگی بخش قابل توجهی از مردم تهران و به تبع آن ایران یک شبه مدرنیته مبتذل و سخیف است. سوال اساسی این است که آیا تهران با این همه سرگیجه و بیماری تاریخی و کنونی باید مرجع و هویت دهنده به جامعه ایرانی باشد؟
به نقل از : سرویس جامعه سایت مشرق نیوز
پایان پیام/
نظر شما