کوپر ابوت، دختر نوجوانش رایلی را به کنسرت یک ستاره پاپ بنام لیدی ریون، می برد. در آنجا، کوپر متوجه حضور غیر معمول پلیس در اطراف محل کنسرت می شود. او از طریق فروشنده ای بنام جیمی که در محل کنسرت لباس می فروشد متوجه می شود که اف بی آی قصد دارد یک قاتل زنجیره ای به نام "قصاب" را دستگیر کند؛ زیرا متوجه شده است که قصاب در محل کنسرت حضور خواهد داشت. در ادامه مشخص می شود که کوپر همان قصاب است و برای رهایی از تله پلیس تلاش می کند راهی به بیرون محل کنسرت پیدا کند...
همانطور که از خلاصه قصه فیلم مشخص است ما با یک تریلر روبرو هستیم. در تمام تریلرها فیلمساز ما را با قهرمان فیلم همراه می کند تا با تعلیق، تجربه نفس گیر حضور قهرمان داستان در یک دنیای آشفته را درک کنیم و با کشف هویت نیروی شر سفری پرهیجان را زیر پوست شهر داشته باشیم.
اما در فیلم تله، ام نایت شیامالان سعی کرده تا بیننده همراه قاتل وارد دنیایی آشفته شود. در واقع اینبار ما منتظر کشف هویت قاتل نیستیم بلکه با قاتل همراه می شویم تا چگونگی فرار او را تجربه کنیم.
برای اینکه ما با قاتل همراه شویم باید فیلمساز شخصیتی جذاب از او برای ما بسازد. یا هدف او را هدفی والا نشان دهد مثلا قاتل مامور حذف نیروهای شرور جامعه است. یا رفتار و منش قاتل بگونه ای باشد که مخاطب جذب شخصیت او شود. در هر صورت پرداخت شخصیت بسیار مهم است. خصوصا اینکه عناصر روانشناختی نیز رفته رفته در فیلم نمایان می شود که این خود پرداخت دقیق شخصیت کوپر را بسیار مهم میکند.
اما در کل فیلم درباره کوپر چه میدانیم و فیلمساز به ما درباره قصاب داستان که قاتلی بی رحم و در عین حال پدری مهربان است چه چیزی می گوید؟ سوالی ست که جواب آن تقریبا هیچ است.
یعنی هر آنچه که موجب می شود ما با قهرمان فیلم همراهی کنیم در طول فیلم به ما گفته نمی شود. کوپر شخصیتی گنگ (بطوری که ما حتی درباره چگونگی قتلهای این قاتل زنجیره ای چیزی نمی دانیم) و بسیار پرتناقض است.
پرتناقض از این جهت که قاتلی بسیار حرفه ای که دم به تله نداده ناگهان در تله رفتار لیدی ریون ستاره نوجوان پاپ افتاده و انقدر احمقانه رفتار می کند که بیننده در بهت فرو میرود.
فیلم را می توان به دو نیمه تقسیم کرد. نیمه تلاش کوپر برای فرار از محوطه کنسرت و نیمه دوم، بعد از فرار. اوج تناقضات و حفره های فیلمنامه را می توان با مقایسه این دو نیمه به خوبی دید. در نیمه اول کوپر بشدت هوشمندانه عمل کرده که نشان می دهد قاتلی حرفه ای است. در نیمه دوم گویی هوش کوپر از داخل سر او پرواز کرده و به داخل مغز خواننده نوجوان پاپ وارد میشود!
کوپر به عنوان یک قاتل زنجیره ای و بسیار حرفه ای در نیمه اول که دم به تله نداده ناگهان بشدت خنگ شده و خواننده پاپ او را اسیر رفتاری می کند که گویی سالهاست تجربه درگیری با قاتلین را دارد. کوپر اف بی آی را به راحتی دور میزند، ولی از پس یک خواننده نوجوان پاپ بر نمی آید.
هر چه فیلم به انتها می رسد رفتار کوپر هم لحظه به لحظه احمقانه تر شده و به موازات حماقتهای او خواننده پاپ باهوشتر عمل می کند.
در نهایت ام نایت شیامالان که گویی فهمیده قاتل را چقدر احمق جلوه داده در سکانس پایانی ناگهان هوش را به این مغز کوپر منتقل می کند تا بتواند دومین قسمت این تریلر مزخرف را بسازد.
پایان/
نظر شما