طوفان الاقصی و جنگ غزه خارج از منازعه کنونی، بیانگر تحولی در عرصه سیاست ورزی در سپهر خاورمیانه است و آن هم برآمدن و نقش آفرینی بازیگران غیر دولتی است؛ از حماس در غزه و حزبالله در لبنان گرفته تا انصارالله در یمن و حشد شعبی در عراق. در مقابل اما شاهد ضعف تاریخی نقش آفرینی بازیگران دولتی عربی به ویژه مصر و سوریه هستیم. این تحول نیز در وهله نخست مولود شکاف حداکثری دولت و ملت در خاورمیانه است.
این شکاف عمیق عملا برخی از این کشورها و بازیگران را در مواجهه با چالشها و تهدیدهای بیرونی به شدت آسیب پذیر کرده و باعث شده است که بعضا تمامیت ارضی، حاکمیت ملی و ژئوپولتیک کشورها نیز دستخوش تغییر، بدهبستان دیگران و حتی در معرض حملات مستمر پرپیامدی هم قرار گیرند، اما ضعف جبهه داخلی، بیم از شورش و برافتادن نظام حاکم، آنها را فاقد ابتکار عمل موثر برای دفع تهدیدهای خارجی ساخته است.
سوریه که از غایبان بزرگ جنگ غزه است و این امر به دور از تاثیر عامل روسی و احتمالا بازتعریف نقش منطقهای آن نیست، مصر نیز با آن شکوه تاریخی در این جنگ با این که از دو جهت مورد تهدید ژئوپولتیک جدی قرار گرفته است؛ اما حکومت مصر واکنش درخوری به این تهدیدها از خود نشان نداده است. از یک طرف، حدود سه ماه است که پس از اشغال نوار مرزی فیلادلفیا یا صلاح الدین میان مصر و باریکه غزه کاملا مرز مصر و فلسطین قطع شده است. نتانیاهو تاکید میکند که اسرائیل به هیچ وجه قصد خروج از این منطقه را ندارد که در صورت عملی شدن آن عملا پیوند جغرافیایی میان مصر و فلسطین از بین میرود و همین خود پیامدهای ژئوپولیتیک، سیاسی، امنیتی سهمگینی برای خود مصر و تمامیت ارضی، حاکمیت و امنیت ملی آن در بر دارد؛ آن هم مصری که مهد ناسیونالیسم عربی و داعیهدار رهبری جهان عرب بود؛ اما امروز در مقابل فروکاست تاریخی نفوذ ژئوپلیتیکش و قطع یکی از مرزهایش حتی عاجز از فراخواندن سفیر طرفی است که این مرز را ملغی کرده است!
هدف اسرائیل از سیطره مدام بر فیلادلفیا فراتر از تحکیم محاصره باریکه غزه از چهار جهت جغرافیایی و برای پایان دادن به نفوذ و ارتباط فیزیکی و معنوی مصر با پرونده فلسطین است.
از دیگر سو، به علت تحولات دریای سرخ و به تبع آن رویگردانی بیشتر شرکتهای کشتیرانی جهان از عبور از کانال سوئز و یافتن مسیرهای دریایی جایگزین عملا این کانال مصری به عنوان یکی از مهمترین منابع درآمدی این کشور با درآمد سالیانه حدود ۱۰ میلیارد دلار در معرض از دست دادن اهمیت ژئواکونومیک خود قرار گرفته و تداوم این وضعیت میتواند آسیب جبران ناپذیری به این موقعیت بزند. ظرف این ۱۱ماه از جنگ غزه حدود دو میلیارد دلار از درآمد مصر از این کریدور دریایی کم شده است.
اما حکومت مصر در مواجهه با این تهدید نیز دست بسته صرفا نظارهگر است. مواجهه با این تهدید نیز میطلبید که قاهره دستکم بیشتر از هر طرف دیگری برای پایان دادن به جنگ غزه مداخله میکرد تا به تبع آن دریای سرخ آرام گیرد و کانال سوئز به روال طبیعی خود بازگردد.
اما چرا مواجهه مصر با چنین تهدیدهای سترگ و تاریخی تا این سطح تنزل یافته و کان لم یکن شده است؟ در حالی که همین وضعیت اقتضا میکرد که یک طرف جنگ باشد و نه میانجی و نظارهگر؛ در حالی که ارتش مصر اسما پانزدهمین ارتش دنیاست و این کشور توانایی و پتانسیل لازم برای دفع این تهدیدها را دارد.
مشکل در همان شکاف دولت ملت است. وقتی حاکمیتی برآمده از انتخاب واقعی مردم و اراده آنها نباشد، بقای نظام سیاسی و شخص حاکم اولویت نخست قرار میگیرد و لو این که از کیسه تمامیت ارضی، امنیت و حاکمیت ملی خرج کند. وقتی تمام هم و غم ارتش ماندن در قدرت باشد و به یک الیگارشی و حیاط خلوتی برای تضمین حاکمیت یک نفر تبدیل و درگیر کار اقتصادی و فساد سیستماتیک میشود و با ماهیت و علت وجودی خود فاصله میگیرد، طبیعی است که مداخله برای دفع تهدیدهای بیرونی را مسبب از بین رفتن منافع کلان داخلی خود بداند و از آن پرهیز کند.
اما شکاف دولت ملتی در مصر به این معنا نیست که اگر حکومت این کشور در صرافت مواجهه جدی با این تهدیدها برآید، مردم پشت آن را خالی و شورش میکنند. اتفاقا همراهی خواهند کرد و چه بسا پایههای نظام سیسی نیز تقویت شود، اما فرضا اگر او ارادهای برای این کار داشته باشد، نگرانی از حذف خود و کودتای ارتش در آینده در نتیجه بازی پیچیده قدرت بازیگران منطقهای و بینالمللی چون شمشیری داموکلس بر گردنش بازدارنده است.
شرایط امروز مانند سال ۱۹۶۷ نیست و مصر هم میتوانست بدون ورود به جنگ تهدیدهای پیشگفته را دفع و جنگ غزه را متوقف کند؛ اما این توانستن مصر و مداخله جدی آن مساوی است با برافتادن نظام حاکم و این چیزی نیست که ارتش و سیسی بخواهند.
خلاصه این که دموکراسیها بهتر از دیکتاتوریها میجنگند!
پایان/
نظر شما