به گزارش تحریریه، تارنمای نشریه «Modern Diplomacy» در تحلیلی نوشت، در قرن بیست و یکم، نژاد بشر و بشریت همچنان تفاوتهای میان باورها، ایدئولوژیها، ادعاهای سیاسی و اعمال را برجسته میکند. به طور قطع، این مسائل به تفاوتهای فرهنگی منجر شده اند، و دیگر در سیاست یا اقتصاد منحصر نشده اند همانطور که ساموئل هانتینگتون در مقالهاش از آن با عنوان «برخورد تمدنها» نام برد.
درگیری میان تمدنها به روند کنونی در بین بازیگران دولتی، بازار و جامعه مدنی تبدیل شده که سهپایه یک ملت محسوب میشوند. هانتینگتون تقلیل گرایی فرهنگی را روایت کرد که بر مبارزه بین سرمایه داری، دموکراسی و کمونیسم تمرکز دارد. این تقابل که به صورت عمده در ایدئولوژی مطرح بود اکنون به هویت منتقل شده است، بنابراین دیگر در ایدئولوژی یا اقتصاد یافت نمی شود. علاوه بر این، هانتینگتون عنوان داشت که فرهنگ دغدغه قرن بیست و یکم شده است، به نحوی که سیاست و اقتصاد آشکارا اولویت ثانویه در جامعه بینالمللی هستند. این تفاوتها بین سنتهای فرهنگی بر امور جهانی تأثیر میگذارد و در نتیجه بر چشمانداز دنیای مدرن هم موثر خواهد بود.
از نظر هانتینگتون، تمدن یک موجود فرهنگی است. دهکدهها، «barangays و puroks» (جوامع روستایی در شرق آسیا)، مناطق، گروههای قومی، ملیتها و گروههای مذهبی بخشی از فرهنگهای متمایز در سطوح متعدد ناهمگونی فرهنگی هستند. به عنوان مثال، فرهنگ یک بارانگی (روستا) در فیلیپین ممکن است با فرهنگ روستایی در بوفالو، ایالت نیویورک متفاوت باشد. بنابراین، هانتینگتون خاطرنشان کرد که تمدن به عنوان «بالاترین گروه فرهنگی از افراد هر جامعه یا قوم» در نظر گرفته می شود، بنابراین گسترده ترین سطح هویت فرهنگی می باشد.
هر هویتی ممکن است توسط یک هویت دیگر تهدید شود یا یک فرهنگ ممکن است به دلیل تفاوت ها تهدیدی برای فرهنگ دیگر باشد. در حال حاضر، این می تواند باعث درگیری شود. این بدان معنی است که برای جلوگیری از این تضادها باید فرهنگ ها را از هم جدا کرد. باید از نگرانی هایی مانند چندفرهنگی بودن در یک جامعه، سیل مهاجرت و سایر مسائل مرتبط جلوگیری کرد. در نتیجه هر تمدنی باید هویت خود را تقویت کند.
براساس بحث قبل، یک تمدن ممکن است با یک اقلیت یا اکثریت مردم مقایسه شود. در دوران باستان، گروهی از مردم که شکل ساختاری خاص خود را داشتند تا زمانی که یک قدرت قابل توجه بودند، میتوانست تمدن نامیده شوند. این قدرت را می توان از طریق تعداد سربازان یا پیروان، تصاحب سرزمین های وسیع، حفظ منبع اقتصادی معیشت مردم، معماری خوب یا مانند آن نشان داد. این بدان معناست که هر تمدنی باید بر مدیریت و رهبری صحیح تمرکز کند تا وفاداری مردم خود را از جانب حاکمان به دست آورد و مردم اعتماد خود را به رهبران خود از دست ندهند.
در اصل، درک این موضوع که هر تمدنی ویژگیهای برجسته و منحصربهفردی پیدا میکند، امری عادی و عجیب نیست. این تفاوتها به هر تمدنی اجازه میدهد تا تأثیری بر جامعه بینالملل ایجاد و در نتیجه احساس تعلق را در میان مردم خود روشن کند.
مذاکره برای حل اختلاف بین تمدن ها در جامعه بین المللی را می توان دیپلماسی تعریف کرد. در این فرآیند، بازیگران دولتی باید از سوی جامعه خود به رسمیت شناخته شوند. این آزادی در میان مقامات و شهروندان باید یک اجماع مستقیم یا توافق جمعی را برقرار کند که منافع آنها را ارتقا دهد.
ظهور فناوری به معنای واقعی کلمه شیوه های فرهنگی هر تمدن را به ویژه در میان بخش جوانان تغییر داده است. در همین راستا و برای نمونه، تمدنی که جوانان آن تقریباً به طور کامل با شبکه های اجتماعی درگیر شده با تهدیدی برای فرهنگ خود روبرو است. این تحول میتواند منجر به کنار گذاشتن برخی سنتها شود که در نهایت ممکن است پایههای تمدنی همچون آداب و رسوم یا میراث آنها را به سنت هایی ساده تبدیل کند.
زمانی که ساموئل هانتینگتون پیش بینی کرد واحدهای فرهنگی بزرگ، نه دولت ها، به بازیگران جدیدی در امور جهانی تبدیل می شوند، درست می گفت. این بدان معناست که جوامع به دنبال یک نظم سیاسی و به رسمیت شناختن تمام حقوق همه فرهنگ ها و جوامع هستند. میتوان گفت که تفاوتهای بین فرهنگها ممکن است منجر به تجربیات مختلفی از مکملسازی شود.
رویدادهای جهانی اخیر منعکس کننده بسیاری از درگیری ها بین کشورها هستند. مبارزات دولت با دولت یا مردم با مردم به عنوان بزرگترین محدودکننده صلح جهانی مطرح هستند. در مورد دولت با دولت، شاهد جنگ روسیه با اوکراین بوده ایم، تنشهای جاری بین فلسطین و غزه، و همچنین نگرانیهای مناقشهآمیز در دریای جنوبی با چین و تنش در شرق آسیا را می بینیم. علاوه بر این اعتراضات مردمی در بنگلادش، پاکستان، ایران، برخی از بخشهای خاورمیانه و آفریقا، بیثباتی داخلی همچون بحران در انتخابات ونزوئلا، مرز مکزیک، چالش اقتصادی کوبا در کنار بسیاری از جنبش های جدایی طلب، از جمله دیگر بحرانهای جاری هستند.
آیا در عمل این نظریه ساموئل هانتینگتون درست است که هویت فرهنگی و مذهبی مردم به عنوان منبع اصلی درگیری عمل می کند؟
صلح و آرامش را می توان در بسیاری از موقعیت های محلی یافت. تفاوت بین رویه های فرهنگی را هم می توان یک مشکل یا موردی دید که باید از آن لذت برد. ماحصل این است که گشاده رویی و احترام ابزاری حیاتی برای به دست آوردن عشق هستند که امنیت، نظم، صلح و وحدت بین المللی را در یک جامعه چند فرهنگی تحکیم می کنند.
در پایان با توجه به این نکته، نقاط عطف بزرگی در مسیر دستیابی به صلح جهانی وجود دارد. اعتقاد دارم که تفاوت های فرهنگی به درگیری منجر می شود. با این حال، غلبه بر این مرزبندی ها می تواند منجر به صلح شود. در هر سناریویی، چه در مورد سیاست، مذهب، اقتصاد و غیره، شناخت و احترام مناسب نسبت به منحصر به فرد بودن یکدیگر می تواند منبع نهایی وحدت و در نهایت صلح باشد.
نویسنده: REYRON LEONES DEL ROSARIO
پایان/
نظر شما