نقد فیلم "مرده ها صدمه نمی بینند The Dead Don't Hurt"

فیلم داستان زن و مردی به نام ویوین و هولگر است که در دوران جنگ از کانادا به آمریکا مهاجرت می‌کنند و در نوادا ساکن می‌شوند، اما ناگهان هولگر تصمیم می‌گیرد به ارتش ملحق شود و ویوین باید در شهری پر از خلافکار، از خود مراقبت کند.

فیلم وسترن حکایت تقابل خیر و شر از منظر فرهنگ آمریکایی است که کشمکش محور اصلی داستان و با توجه به فرهنگ آمریکایی خشونت جزو اجزای تشکیل دهنده آن است. این کشمکش ممکن است قانون در برابر بی قانونی باشد. در نمونه هایی هم قانون ابزار دست انسانهای شرور شده و عملا قهرمان داستان قرار است بر اساس وجدان و فراتر از قانونها بشری با نیروهای شر مقابله کند. دقیقا آنچه ویگو مورتنسن در فیلم "مرده ها صدمه نمی بینند" دنبال می کند.

ویوین لو کودی (ویکی کریپس) زنی به شدت مستقل است که با یک مهاجر دانمارکی بنام هولگر اولسن (ویگو مورتنسن) رابطه برقرار می کند. پس از ملاقات با اولسن در سانفرانسیسکو، او موافقت می کند که با او به خانه اش در نزدیکی شهر آرام الک فلتس، نوادا، سفر کند، جایی که آنها یک زندگی مشترک را آغاز می کنند. این زندگی عاشقانه و آرام ادامه دارد تا زمانیکه اولسن تصمیم میگیرد به عنوان یکی از نیروهای ارتش شمال وارد جنگ داخلی آمریکا شود. دوری اولسن موجب می شود که ویوین در کافه ای که توسط شهردار فاسد رودلف شیلر (دنی هیوستون) و شریک تجاری بی‌وجدانش، دام‌دار قدرتمند آلفرد جفریز (گرت دیلاهانت) کنترل می‌شود، مشغول به کار شود. تا روزی که پسر خشن و متمرد آلفرد، وستون (سالی مک‌لئود)، ویوین را تعقیب می کند...

در مرکز فیلم، داستان عشقی بین دو فرد داریم که هر دو به شدت و با شرایط خاص خود، امکانات غرب وحشی را درک کرده‌اند. تمام داستان عملا حول محور رابطه این دو شکل میگیرد.

فیلمساز برای آنکه از کلیشه خارج شود داستان را به صورت غیر خطی روایت میکند و از همان ابتدای فیلم با چند صحنه، مضمون را به طور خلاصه به بیننده می گوید. در ابتدای فیلم در حالی که اولسن معشوقه متوفای خود را دفن میکند شهردار فاسد رودلف شیلر نزد او آمده و ماجرای یک درگیری و قتل عام را برای اولسن که اکنون کلانتر شهر است تعریف می کند و مدعی میشود که قاتل را دستگیر کرده است. اولسن بدون توجه به داستانسرایی شهردار به دفن معشوقه ادامه میدهد و تنها یک سوال می پرسد "آیا کسی او(قاتل) را موقع قتل عام دیده است؟" که پاسخ کلانتر منفی است.

کسانیکه با فیلمهای وسترن آشنا هستند از همین سکانس و سکانس دادگاه خواهند فهمید که اساس کشمکش بر سر مردان قانونی فاسد و قدرت طلب با مردم عادی است که ملعبه دست فاسدان قرار گرفته اند.

همه چیز در این فیلم برای ساخت یک وسترن پرهیجان فراهم است. زنی تنها و بی دفاع، شهری غریب، شهرداری فاسد، مردمی بی عرضه و وابسته به پول تجار فاسد، پسری پول دار و بیرحم و یاغی.

اما فیلمساز نمی تواند از آنچه در دست دارد برای خلق اثری ماندگار استفاده کند. چراکه اجزای ذکر شده داستان باید هم به تنهایی پرداخت شوند هم ارتباطی جذاب از دل آن پرداخت با یکدیگر داشته باشند. فیلمساز عملا تمام این اجزا را در سطح نگه میدارد. نه دنیای زنی تنها را برای ما میسازد، نه ما را وارد دنیای مردم و آشنایی با شهر می کند؛ و نه حتی شخصیت پسر شهردار فاسد به عنوان تاریکترین قسمت نیروهای شر را برای ما پرداخت می کند.

از همه اینها بدتر شخصیت اولسن به عنوان یک مهاجر دانمارکی هیچ پرداختی نمیشود تا بیننده به علت برخی رفتارهای او را پی ببرد.

درست است که فیلمساز با داستانی غیر خطی و اطلاعات قطره چکانی، برای بیننده کمی جذابیت ایجاد کرده ولی بدلیل آنکه دنیای فیلم و اجزای آن را درست پرداخت نمی کند عملا فیلمی بسیار معمولی ساخته است.

پایان/

۵ مرداد ۱۴۰۳ - ۲۲:۰۰
کد خبر: 30159

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 5 + 0 =