تقویم انقلاب های بهار عربی، تقارنی غریب با فرازهای مهم انقلاب ایران دارد. در ۲۶ دی ماه ۱۳۸۹ در سالگرد خروج شاه از ایران، حکومت ۲۳ سالەی زین العابدبن بن علی در تونس سقوط کرد. با رسیدن موج انقلاب به مصر، در ۲۲ بهمن ۱۳۸۹ دیکتاتوری سی سالەی حسنی مبارک هم سرنگون شد.
همان طور که در این یادداشت کوتاه می آید، شباهت های میان این رخدادها منحصر به تقارن های فوق نیست!
انقلاب های عربی عاقبت بخیر نشدند. رەآورد آنها نه تنها توسعه و دمکراسی نبود، بلکه از پس آنها موجی جدید از استبداد و خودکامگی سر برآورد و بی ثباتی سیاسی هم به آن افزوده شد.
گل سر سبد بهار عربی تونس بود که پس از چند سال کش و قوس به آغوش استبداد و حکومت شخصی بازگشت.
این روزها که مصادف با روزهای پر از شوق و امید سیزده سال پیش است، کمتر خاطرەی آن گرامی داشته می شود و از نوستالژی این خیزش خبر چندانی نیست.
کسانی چون فرید زکریا و فوکویاما، نبود ساختارهای لیبرالی ضروری نظیر اقتصاد مولد و متنوع، جامعەی مدنی زنده و پویا و فرهنگ سیاسی متساهل و روادار را اصلی ترین عامل عدم توفیق گذار جهان عرب به سمت دمکراسی می دانند.
ترجمان این حرف را می توان دمکراسی بدون دمکرات ها نامید.
در حالی که آصف بیات مقصر اصلی را فقدان ذهنیت انقلابی نزد انقلابیون و توهم براندازی آسان و میانه داری بین اصلاحات و انفلاب می داند.
بر اساس این نظر، رهبران خیزش های عربی عمدتا بر این باور بودند که انقلاب در معنای کلاسیک آن و نظیر آنچه در روسیه، چین و ایران رخ داد، امری مربوط به گذشته است.
این دیدگاه محافظه کارانه سبب شد تحول فراگیر و همه جانبەی انقلابی مسکوت بماند و با دست نخورده ماندن بخش های اصلی رژیم گذشته خاصه در اقتصاد و ارتش و نیروهای امنیتی، زمینه برای ترمیدوری زودرس فراهم شود.
برونداد نهایی این سخن هم، انقلاب بدون انقلابیون است!
برخی دیگر از تحلیلگران هم روی نقش منفی عربستان و امارات به عنوان رهبر اصلی ضد انقلاب و کارکردهای سلبی جنگ سرد ایران و اعراب انگشت می گذارند.
بر اساس این دیدگاه، مداخلات مخرب، تشویق فرقه گرایی، تمویل بخش های موثر رژیم پیشین و جنگ های داخلی، اصل گذار به دمکراسی را بلاموضوع کرد.
غیر از موارد بالا برخی پژوهشگران عرب با نگاهی نزدیک بین دیدگاه هایی جزء نگرتری طرح کردەاند.
محمود الذوادی، جامعه شناس شهیر تونسی از جملەی این کسان است کە از نظرگاهی هویتی و فرهنگی، به چالش عمق نیافتگی وسطحی ماندن روند انقلابی در تونس پرداخته است. الذودادی با طرح نظریه ی استعمار زبانی می گوید، دوزبانه بودن طبقەی متوسط تونسی آنها را از یک ذهنیت و دستگاه اندیشیدن ناب عربی و انقلابی محروم ساخته است.
بر اساس تز وی فرادستی فرهنگی و فکری زبان فرانسه بر زبان عربی به عنوان میراث استعمار هیچگاه نگذاشته تونس بسان کشورهای مغرب عربی نظیر عراق و سوریه به خلوصی هویتی دست یابد.
این متفکر هویت طلب مشخصا انگشت اتهام را به سوی مدرسه الصادقیه می گیرد. نخستین مدرسەی مدرن تونس که در سال ۱۸۷۵ بنیان نهاده شده و آموزش در آن به دو زبان فرانسه و عربی است.
عمدەی دولتمردان تونس در یک قرن اخیر از الصادقیه فارغ التحصیل شده و او فقدان استقلال زبانی نزد آنان را عامل اصلی ناکامی های سیاسی بعدی می داند.
به زمان پریشی موجود در این دیدگاه، زمانی می توان پی برد که بدانیم ایدئولوژی های اصلی مدافع انقلاب همه جانبه: ناسیونالیسم ضد استعمار، مارکسیسم انقلابی و اسلام مبارز دیری است جاذبه و پویایی خویش را از کف داده و مغلوب لحظەی نئولیبرال در اواخر قرن شدەاند.
طرفه این جاست که در ایران که آخرین انقلاب کلاسیک بزرگ قرن و روندهای انقلابی متاخر را از سر گذرانده، درست برخلاف تونس، جامعه الصادق – دانشگاه امام صادق – به عنوان یکی از مقصران ناکامی های کنونی و کژکارکردی دستگاه دولتی قلمداد می شود.
بر عکس تونس که مدرسە الصادقی سمبلی از تونسی جهان وطن و کمتر در قید هویت است، دانشگاه امام صادق نماد انقطاع از جهان و خالص سازی مفرط و گسست های فکری و علمی و فرهنگی در لحظەی حساس انقلاب فناوری ارتباطات و علوم دانش پایه است.
کشورهای شرق اروپا با انقلاب های مخملی و به تعبیری اصقلاب توانستند به نهادهای دمکراتیک پایدار دست یابند.
روسیەی انقلابی در سال ۱۹۱۸ توانست شورش ضد انقلاب را که مانند رخدادهای خاورمیانه از سوی کشورهای خارجی تجهیز و تقویت می شد را در هم بشکند و جلوی بازگشت عناصر وفادار به رژیم قبل را بگیرد. هر چند در عمل استبدادی مخوف تر از گذشته را به ارمغان آورد.
از این رو شکست انقلاب های عربی نه به علت نقصان میزان هویت خواهی و نه به دلیل قلت دوز انقلابی گری است.
آنچه انقلاب های شرق اروپا را کامیاب کرد، کسب کلید جادویی حاکمیت قانون بود. ایدەای که به صورت اجمال از زبان زکریا و فوکویاما بیان شد.
پایان/
نظر شما