از ابتدای شروع جنگ غزه، برخی پروژه عادیسازی روابط میان عربستان و اسرائیل را تمام شده فرض کرده و تاکید میکنند که این برنامه از دستور کار عربستان خارج شده است. در این مدت هم مدام در این باره از نگارنده پرسش شده است که سرنوشت این پرونده در سایه جنگ اخیر چه خواهد شد؟
واقعیت این است که نگارنده تا این لحظه تحولی مهم نه در سیاست عربستان و نه در ژئوپلیتیک منطقه مشاهده نمیکند که دال بر بستن پرونده عادیسازی روابط با اسرائیل برای همیشه باشد.
از این رو، آنچه اتفاق افتاده تعلیق این عادیسازی است و میتوان گفت که توفان الاقصی و جنگ کنونی فعلا مساله عادی سازی روابط میان دو طرف را تنها به تاخیر انداخته، اما از دستور کار خارج نشده است. این تعلیق و تاخیر نیز احتمالا در سایه معذوریتهای اخلاقی ناشی از اوضاع ناگوار غزه در پی حملات بیامان اسرائیل و کشته شدن هزاران فلسطینی و ویرانی این منطقه برای ریاض چند ماهی و چه بسا بیشتر ادامه داشته باشد.
موضع عربستان در قبال وقایع اخیر فعلا "اعلامی" به نظر میرسد و تا این لحظه شاهد تحرکات جدی و ابتکار عملی از جانب ریاض برای توقف جنگ نیستیم که بتوان آن را برآیند تغییر نگرش آن به برقراری روابط با اسرائیل تعبیر کرد.
البته ناگفته هم نماند باز اگر چنین اتفاقی در روزهای آتی بیفتد و ریاض مداخله جدی کند، باز نمیتوان آن را در جهت معکوس عادی سازی روابط پنداشت و احتمالا به دور از این پرونده نیز نباشد. اگر چنین مداخلهای اتفاق بیفتد، یحتمل معطوف به نوعی فشار بر آمریکا با برگه عادیسازی برای توقف جنگ و خروج از تنگنای اخلاقی و سیاسی برآمده از حساسیت بالای افکار عمومی عربی اسلامی و حفظ پرستیژ در دنیای عرب و اسلام باشد.
در هر صورت، واقعیت این است که دست کشیدن ریاض از این پرونده به این سادگی هم نیست و میتوان گفت که تاحدودی چشمانداز 2030 و برنامههای کلان اقتصادی این کشور و تداوم همراهی غرب با آن اهداف با سرنوشت پرونده عادیسازی با اسرائیل پیوند خورده است.
اما در یک صورت احتمال خروج این پرونده از دستور کار وجود دارد و آن هم این است که جنگ کنونی به جنگ منطقهای گستردهای با پیامدهای ژئوپلیتیک بزرگ تبدیل شود. در چنین جنگی هم احتمال مداخله آمریکا و اروپا بالاست و کل خاورمیانه درگیر خواهد شد. در این صورت میتوان تصور کرد که عادیسازی روابط میان ریاض و تل آویو از دستور کار خارج شود. البته همچنان که قبلا نیز گفته شد، وقوع چنین جنگی محتمل نیست و نه آمریکا و نه اروپا و نه ایران تمایلی برای آن ندارند.
در حقیقت، مداخله فعلی آمریکا در کمک به اسرائیل در چارچوب نگاه و سیاست تاریخی واشنگتن به اسرائیل و جایگاهش در دکترین خاورمیانهای آمریکا و همچنین معطوف به این نگرانی عمده پس از حمله گسترده حماس و تبعات سیاسی و امنیتی آن است که اگر بازدارندگی اسرائیل احیا نشود و آن تصویر و ایماژ "شکستناپذیری" ارتش و "هژمونی نظامی" اسرائیل در اذهان رژیمهای عربی از بین برود، هم پروژه عادیسازی به ویژه با عربستان شکست خواهد خورد و هم به تبع آن طرح ادغام اسرائیل در نظم امنیتی و اقتصادی منطقه و شکلگیری نظم خاورمیانهای جدید با محوریت آن بیسرانجام خواهد ماند.
حالا نیز آمریکا و به تبع آن اروپا با حمایت تمام قد از اسرائیل در واقع در تلاش هستند تا هم سطحی از بازدارندگی اسرائیل را احیا کنند و هم آن تصویری که در ذهنیت نظامهای عربی درباره اسرائیل وجود دارد، خدشهای نبیند و آسیبی به پروژه عادیسازی روابط در منطقه نیز وارد نیاید.
از این رو، برخی استراتژیستهای اسرائیلی معتقد هستند که تصویر پیشگفته از اسرائیل در منطقه و بازدارندگی آن جز با نابودی حماس در نوار غزه ترمیم نمیشود. اما در خود اسرائیل، برخی ناظران همچون ایهود باراک نخست وزیر سابق این هدف را قابل تحقق نمیدانند. به هر حال، چنین هدفی به فرض تحقق هم لزوما بدون اشغال مجدد نوار غزه میسر نیست. اشغال دوباره این منطقه هم به این سادگی نیست و دیشب بایدن هم آن را یک "اشتباه بزرگ" خواند.
اشغال این منطقه بدون حمله زمینی گسترده و البته "موفق" امکانپذیر نیست و از این رو، مفروض مخالفت بایدن با اشغال نوار غزه میتواند مخالفت با حمله زمینی گسترده نیز باشد که با توجه به دشواریها و پیامدهای آن ممکن است آمریکا را در برابر وضعیتی دشوار قرار دهد و احتمال گسترش دامنه جنگ و شعلهور شدن جبهه حزب الله را افزایش دهد و آمریکا را ناچار به مداخله کند. همه اینها و درگیر شدن غرب در خاورمیانه در جنگی دیگر به نفع جبهه اوکراین نیست و غرب نگران این مساله است.
به هر حال، پیش بینی سرنوشت جنگ کنونی و دامنه آن بسیار دشوار است و باید منتظر ماند و دید حمله زمینی اسرائیل در صورت شروع تا کجا پیش خواهد رفت.
پایان/
نظر شما