در این چند روز برخی از تبانی نتانیاهو در حمله بیسابقه حماس به شهرکهای اسرائیلی در حومه غزه سخن میگویند. این تحلیل هم معطوف به دو انگاره است، نخست باور صاحبان آن به "توانمندی خارق العاده" دستگاههای امنیتی اسرائیل و به تبع آن محال دانستن غافلگیری آنهاست و دوم این که میگویند نتانیاهو به این جنگ برای رهایی از مخمصه داخلی نیاز داشت و استشهاد میکنند که با شروع جنگ تظاهرات علیه او پایان یافت.
به نظر نگارنده این دست تحلیلها نتیجه فقر شناختی از اسرائیل و فلسطین است. در واقع نوع مواجهه شناختی با اسرائیل و فلسطین بیشتر شعاری و سطحی است و آن هم از آفات رسمی سازی چنین مسائلی و به تبع آن وارد شدن آن به متن کشمکشهای داخلی و نگاه به این مسائل کلان خارجی از خاستگاه همان جدالها و کدورتهاست.
واقعیت این است که صحبت از تبانی نتانیاهو بیشتر یک طنز است تا یک تحلیل. اساسا در سیستم اسرائیل هیچ امکانی برای تبانی در این سطح وجود ندارد. این که اجازه دهند حماس حملهاش را انجام دهد و بیش از هزار اسرائیلی کشته شود، فقط به خاطر این که نتانیاهو میخواهد به اعتراضات مخالفان پایان دهد یا میخواهد جنگی منطقهای راه بیندازد و به دنبال بهانهای بزرگ بوده - تحلیل شاخداری که حتی هیچ یک از مخالفان نتانیاهو هم مطرح نکرده است - اما در اینجا به عنوان یک "کشف کارشناسی" مطرح میشود.
اما کسانی که این نوع تحلیلها را مطرح میکنند، غافل از این هستند که جستن نتانیاهو از مخمصه داخلی فعلا به علت شرایط جنگی موقت است و بعد از اتمام جنگ به احتمال زیاد کمیته وینوگراد دیگری برای تحقیق درباره علل و عوامل این شکست راهبردی اطلاعاتی و امنیتی و آماده نبودن ارتش برای دفع حمله روز شنبه حماس تشکیل خواهد شد. در واقع یکی از دلایل طولانی شدن جنگ و حملات بیرحمانه و هیستریک به غزه و همچنین دعوت نتانیاهو از مخالفان برای پیوستن به کابینه، تلاش برای تحقق "دستاورد بزرگی" است که خود را با آن از مخمصه تحقیقات کمیته احتمالی برهاند. بنابراین نتایج جنگ هر چه باشد، به احتمال زیاد نتانیاهو یکی از بازندگان خواهد بود.
اکنون هم نتانیاهو در مظان این اتهام قرار دارد که سیاستهای او و طیف راستگرای متحدش شکاف داخلی در اسرائیل را چنان تعمیق کرده که برونداد آن تضعیف نهادی اسرائیل از جمله در ارتش و سازمانهای امنیتی بود و در نتیجه آن به زعم مخالفان، حماس توانست نقشه پیچیده خود را برای تحمیل شکست راهبردی و پیچیده امنیتی و اطلاعاتی به اسرائیل عملی کند.
البته باز با قاطعیت نمیتوان گفت که اگر چنین شرایط داخلی دشواری بر اسرائیل حاکم نبود، حماس نمیتوانست چنین حملهای را اجرایی کند. واقعیتی که از دید ناظران و تحلیلگران مغفول مانده بود، این که حماس در یک دهه اخیر در منطقه کوچک و تحت محاصره شدید غزه توانست توانمندیهای نظامی خود را به دور از دید ناظران به طرز عجیبی بالا ببرد؛ به نحوی که در هر جنگی- در پنج شش جنگ 15 سال اخیر - نسبت به جنگ قبل آمادهتر ظاهر شد و در حالی که ناظران موشکها و تواناییهای نظامی آن را به سخره میگرفتند، حماس کار خود را پیش میبرد تا این که اخیرا چنین حمله ترکیبی و پیچیدهای را در سالگرد جنگ اکتبر 1973 با برنامهریزی دقیق در سایه فریبی راهبردی در دو سال اخیر اجرا کرد که بیشتر به فیلمهای تخیلی و هالیوودی میماند.
در آن سو هم نباید در پیش بینی نتایج جنگ صرفا نظر به تهدیدات اعلامی دو طرف و بدون شناختی دقیق از پیچیدگیها و محذورات شتاب کرد. چنان که در یادداشت قبلی هم گفته شدَ، صرفا در قالب اما و اگر و احتمال میتوان پیشبینیهایی کرد. خود اسرائیل رسما هدف نابودی حماس، یا خلع سلاح آن و یا کنترل غزه را اعلام نکرده است. دلیل آن هم دشواری تحقق این اهداف است. به نظر میرسد فعلا هدف اسرائیل حتی الامکان تضعیف حداکثری شاخه نظامی حماس برای ایجاد بازدارندگی طولانی مدت از طریق سیاست زمین سوخته است. در واقع نابودی قسام و حماس مستلزم نابودی جغرافیای نوار غزه است که امکانپذیر نیست. توانمندیهای نظامی حماس در شهری تونلی به وسعت 400 کیلومتر مربع در زیر جغرافیایی غزه است که بعضا تا داخل اسرائیل نیز امتداد دارند. دسترسی به این شهر زیرزمینی هم مستلزم اشغال کامل نوار غزه و جنگ فرسایشی طولانی مدت است که تلفات آن برای اسرائیل بسیار بیشتر از روز شنبه خواهد بود و نتانیاهو را در برابر معضلات دشوارتری قرار خواهد داد.
در آن سو هم به دلایل عدیدهای بعید است که واشنگتن تمایلی برای گسترش جنگ به جبهههای دیگر و طولانی شدن جنگ از بیم آن داشته باشد.
با این حال احتمالا میخواهد ارتش اسرائیلی بازدارندگی از دست رفته را در قبال غزه نظر به اهمیت آن برای آینده اسرائیل و دکترین خاورمیانهای آمریکا ایجاد کند.
پایان/
نظر شما