بشار اسد در دومین سفر خود در دو دهه اخیر و نخستین سفر پس از بحران سوریه 2011 به چین رفته است.
در تحلیل سفر رئیس جمهور سوریه شناخت اهداف میزبان در سایه جایگاه بینالمللی چین، از اهمیت بیشتری نسبت به انگیزههای مهمان برخوردار است و در واقع تحقق اهداف اسد از سفر تابع خواست و اراده پکن است.
چین هر چند مانند ایران و روسیه به مساله سوریه ورود نکرد، اما همواره از دولت سوریه حمایت سیاسی کرده است و بنابراین، رفتن اسد به چین سفر به یک کشور همسو است. با این حال، نفس سفر پس از آشتیهای نظام سوریه با عربستان و امارات و غیره یک آورده سیاسی برای اسد در جهت شکستن انزوای بینالمللی است. اما مهمتر از آن این که آیا این سفر آوردهای اقتصادی هم دارد یا خیر؟
امروز آنچه از سوریه پس از بیش از یک دهه جنگ باقی مانده کشوری ویران و چند پاره و ملتی گرسنه و آواره است. نظام سوریه به هر طریقی که شد از خطر سرنگونی نظامی عبور کرد، اما امروز شیرازه اقتصادش از هم پاشیده شده و با یک ابر بحران اقتصادی مواجه است که عبور از آن دشوارتر از جنگ نظامی است. نه دولت سوریه در این شرایط قادر به خروج از این ابربحران است و نه متحدان نیز که خود گرفتار بحرانها و تحریمهای اقتصادی شدیدی هستند میتوانند کمک چندانی کنند.
در نتیجه شدت گرفتن این بحران در یک سال اخیر، دوباره سوریه به صحنه اعتراض تبدیل شده و سویدا در مناطق تحت کنترل دولت اخیرا شاهد اعتراضات گستردهای است که در آن شعار براندازی نیز سر داده میشود.
از این رو، یکی از اهداف مهم اسد اقناع چین به ورود جدی به بازسازی سوریه و اقتصاد آن است. واقعیت هم این است که چین اگر اراده کند میتواند در عرض چند سال سوریه را از این معضل نجات داده و به ثبات اقتصادی برساند. اما پرسش کانونی اینجاست که آیا چینیها این کار را خواهند کرد؟ پاسخ منفی است.
بله! شی جین پینگ در دیدار با اسد از "شراکت راهبردی" سخن گفتَ، اما با وجود آن چندان محتمل نیست که چینیها فعلا تن به الزامات اقتصادی این شراکت بدهند. به این علت که چنین چیزی آنها را با آمریکا در سوریه درگیر چالش و مشکل جدی میکند و این چیزی نیست که چین بخواهد. آنها با وجود تنش فزاینده و کنترل شده با آمریکا بسیار هوشمندانه و حساب شده عمل میکنند.
امروز قانون تحریمی "سزار" آمریکا مهمترین مانع بهبود مناسبات اقتصادی دولت سوریه است. بر اساس این قانون هر کشوری که قصد سرمایهگذاری برای بازسازی سوریه را داشته باشد، هدف تحریمهای ثانویه آمریکا قرار میگیرد و به این علت، آشتیهای عربی سوری نیز برگردان اقتصادی خاصی نداشته و نخواهد داشت.
در این سفر، سه سند و یادداشت تفاهم همکاری اقتصادی از جمله تفاهمنامهای در ارتباط با طرح "جاده و کمربند" چین امضا شد. اما امضای تفاهمنامه با عناوینی کلی بدون موافقتنامههای اقتصادی روشن خود گویای این واقعیت است که چین فعلا قصدی برای کار اقتصادی جدی در سوریه ندارد و آنچه بیشتر محتمل است، اجرای طرحهای کوچک است نه پروژههای کلان اقتصادی. در سالهای اخیر هم پکن وعدههایی برای سرمایهگذاری در سوریه همچون وعده سرمایهگذاری دو میلیارد دلاری در سال 2017 داد، اما اجرایی نشد.
البته جدا از عامل تحریم، مانع دیگر این است که چینیها نمیخواهند در کشوری جنگ زده که به درجه اطمینان بخشی از ثبات سیاسی و امنیتی نرسیده است، سرمایهگذاری قابل توجهی انجام دهند و مترصد فراهم شدن زمینههای بینالمللی و داخلی برای سرمایهگذاری جدی در سوریه هستند.
به نظر نگارنده، اهداف چین از دعوت اسد در شرایط کنونی بیشتر سیاسی است و در راستای عزم چینیها برای تقویت نقش سیاسی و ژئوپلیتیک خود در خاورمیانه به ویژه در مناطق بحرانی و پروندههای اختلافی است که نمونه آن ورود به منازعه ایران و عربستان و همچنین تلاش برای میزبانی مذاکرات میان فلسطینیها و اسرائیلیهاست. در این راستا هم بعید نیست که چین در آینده بخواهد برای حل بحران داخلی سوریه ورود کند و یا حتی میان سوریه و اسرائیل نیز میانجیگری کند.
در کل، این رویکرد چین در خاورمیانه، جدا از پیشران تضمین منافع اقتصادی، با رقابت ژئوپلیتیک با آمریکا در مناطق حساس پیوند دارد که اخیرا در سایه عزم آمریکا برای احداث کریدوری جایگزین جاده ابریشم ابعاد بیشتری هم پیدا کرده است. از این منظر، دعوت از اسد متضمن پیامی چینی به آمریکا است؛ اما نه پیامی تند و تیز بلکه "پیامی آرام و محدود" که در ماهیت دعوت از اسد برای سفری نه کاملا رسمی و دو جانبه بلکه برای شرکت در افتتاحیه بازیهای آسیایی در هانگژو نمود داشت.
در سایه این سیاست کج دار و مریز چین و همچنین شراکت اقتصادی عمیقش با آمریکا بعید است که با ورود جدی به اقتصاد تحریمی سوریه بخواهد منافع کلان خود از تجارت با آمریکا را در معرض تحریمهای ثانویه قرار دهد.
پایان/
نظر شما