پول بزرگترین اختراع یا ابداع بشر است. بدون ابداع پول و تکامل آن، انسان هنوز اندر خم تامین قوت لایموت بود و هماکنون تلسکوپ جیمز وب با تصاویر خیرهکنندهاش ما را مات و مبهوت نمیکرد. اما ابداع پول همانند هر ابداع دیگری همان اندازه که سودمند است، میتواند مخرب هم باشد. کوچکترین درک نادرست از کارکرد پول و آنچه پول میتواند انجام دهد و آنچه نمیتواند انجام دهد،اسباب آنچه است که اقتصاددانان زیان اجتماعی مینامند و بااهمیتترین این زیان اجتماعی، تورم و دورشدن از عدالت اجتماعی است.
با وجود آنکه علم اقتصاد درجهای قابل قبول (نه آرمانی و کامل) از اشراف را بر کارکرد و نقش پول در فعالیتهای اقتصادی پیدا کرده و با وجود آنکه به درجهای قابل قبول (نه آرمانی و بینقص) از سیاستگذاری پولی برای کاهش زیان اجتماعی رسیده است، در ایران،هم در دنیای آکادمیک و تحلیلگری و هم در عرصه سیاستگذاری پولی و فراتر از آن در عرصه قانونگذاری (از قوانین بودجه سالانه گرفته تا قوانین برنامه توسعه پنجساله و حتی قوانین مادر مانند قانون پولی و بانکی) نوعی سرگشتگی قابل مشاهده است.
حال پرسش اساسی این است که چرا ما در دنیای آکادمیک و عرصه سیاستگذاری به نوعی مصالحه درباره پول و نحوه برخورد با آن نمیرسیم و در نتیجه یکی از طولانیترین رکوردهای تداوم بیثباتی اقتصاد کلان و تورم بالا در دنیا را تجربه کردهایم؛بهگونهایکه از سال1350 وارد پنجدهه بیثباتی اقتصاد کلان و تورم دورقمی شدهایم؟مباحثی که حول طرحهای مجلس محترم برای بازنگری قوانین پولی و بانکی مطرح بوده است؛ از جمله مباحث مرتبط با همین موضوع است که لازم است به دور از التهاب رسانهای و جبههگیری سیاسی و در فضایی مبتنی بر تحلیل آکادمیک به آن پرداخت. انگیزه ورای این نوشتار آن است که در روح حاکم بر تدوین طرحهایی که مجلس محترم در دست تصویب و تبدیل به قانون دارد، نگرشی تسلط دارد که استفاده فعال از پول و بانک برای ایجاد رشد و توسعه اقتصادی و ایجاد اشتغال و حتی فراتر از آن عدالت اجتماعی را ممکن و بلکه ضروری میداند و یقین داریم که نیت خیر ورای آن است. اما درک کنونی ما و دانش موجود ما از علم اقتصاد کلان و بهویژه سیاست پولی و همچنین تجربه جهان و ایران، التماس تامل و تعمق بیشتر از ما در این زمینه دارد. در پاسخ به پرسش اساسی فوق که چرا ما در ایران به اجماع و مصالحه درباره نقش پول و تواناییها و ناتوانیهای آن و نحوه بهکارگیری آن نرسیدهایم و چرا همچنان نحوه برخورد ما با پدیده پول و بانکداری اسباب بیثباتی اقتصاد کلان و زیان اجتماعی و مهمتر از همه دوری از عدالت اجتماعی است، میتوان به سه عامل بنیادی زیر اشاره کرد.
عامل اول آن است که هنوز در محافل آکادمیک ایران و در حوزه سیاستگذاری ایران درجه زیادی از عدم توافق راجع به تواناییها و ناتوانیهای سیاست پولی وجود دارد. این به آن معنی است که ما کمتر به تاریخ تحول نظریه پولی، چه در دنیای آکادمیک و چه در عرصه سیاستگذاری توجه کردهایم. میلتون فریدمن که کل نظریهپردازی علم اقتصاد (حتی جریان فکری کاملا مخالف او) و سیاستگذاری پولی به او مدیون است (گرچه باور ایدئولوژیک او در زمینه نقش دولت و عدالت مورد قبول نگارنده نیست و گرچه امروزه هیچ اقتصاددان برجسته و هیچ بانک مرکزی مدرنی نسخه غیرقابل انعطاف او برای سیاستگذاری پولی را بهکار نمیگیرد و توصیه نمیکند)، در مقاله مشهور خود تحت عنوان «نقش سیاست پولی» در سال 1968 بسیار هوشمندانه بر این موضوع تاکید کرد که سیاست پولی چه چیزهایی را نمیتواند انجام دهد. این همان موضوعی است که ما تحلیلگران و اقتصادخواندهها در ایران کمتر به اهمیت آن پرداخته و کمتر تلاش کردهایم تا آن را برای سیاستگذاران برجسته کنیم. یکی از چیزهایی که پول نمیتواند انجام دهد و نباید از سیاست پولی و رشد حجم پول و نقدینگی انتظار داشت،ایجاد رشد و توسعه اقتصادی است.
نکته تناقضآمیز آن است که بدون پول نیز رشد و توسعه اقتصادی ناشدنی است. این به آن معنی است که رشد حجم پول و نقدینگی اگر با این نیت انجام شود که رشد و توسعه اقتصادی ایجاد کند، قادر به انجام چنین کاری نیست؛ اما هنگامی که رشد و توسعه اقتصادی آغاز شد، متناسب با خود رشد حجم پول و نقدینگی میطلبد که خودداری از آن میتواند ترمزی برای رشد و توسعه اقتصادی شود.
صاحبنظرانی در میان اقتصاددانان کشور بر این باور هستند که میتوان از طریق سیاست پولی و خلق اعتبار و هدایت آن در قالب برنامه توسعه به رشد و توسعه اقتصادی دست یافت و برای آن نیز مثالهایی از تجربه برخی کشورها یا حتی دهه 1340 ایران ذکر می کنند.
پایان/
نظر شما