تا کنون در مورد پایان جنگ اوکراین و برنده ها و بازنده های آن تحلیل های بسیاری منتشر شده است. در نگاه اول از یک سو روسیه موفق نشد تا در بازه ای کوتاه دولت مستقر در کی یف را تغییر دهد و از سوی دیگر نیز اتحادیه اروپا و آمریکا موفق نشدند با حمله اقتصادی برق آسا به روسیه، اقتصاد این کشور را به بن بست برسانند. علی رغم تمام تحریم های غرب علیه روسیه، بازار و وضعیت اقتصادی این کشور از ثبات نسبتا خوبی برخوردار است و این واقعیتی است که رهبران غربی نیز به آن اذعان دارند.
بحران های ایجاد شده با منشا اوکراین، از جمله افزایش بی رویه قیمت محصولات کشاورزی بویژه غلات و ایجاد بحران انرژی در اروپا بسیاری از معادلات اقتصادی غرب و کشورهای وابسته به انرژی را بر هم زده است. از یک سو روسیه بزرگترین صادر کننده گندم در جهان و از سوی دیگر کنترل بخش عظیمی از منابع انرژی جهانی نفت و گاز نیز در دست روسیه است.
اصل توازن در سیاست خارجی و تعادل در سیاست های داخلی عامل اصلی نجات دهنده برای هر کشور است.
سال ها پیش پوتین در مورد سیاست آلمان برای کنار گذاشتن انرژی هسته ای خطاب به مرکل گفت: شما انرژی هسته ای را نمی خواهید، نفت و گاز را نیز مضر می دانید و در تلاشید تا خرید این انرژی ها از روسیه را کاهش دهید، اما برای گرم کردن خود که به چوب نیاز دارید، ضمن اطلاع شما منابع چوب هم در سیبری است و در هر صورت باید با روسیه همکاری کنید.
آمریکا با تکرار رفتار خود در افغانستان، از میدان اوکراین خود را کنار کشیده است و تنها به اظهارت سیاسی و وضع تحریم های نه چندان موثر بسنده کرده است.جنگ اوکراین بسیاری از پیش بینی های جوامع غربی را با تردیدهای جدی روبه رو کرد. آمریکا با تکرار رفتار خود در افغانستان، از میدان اوکراین خود را کنار کشیده است و تنها به اظهارت سیاسی و وضع تحریم های نه چندان موثر بسنده کرده است.
اتحادیه اروپا نیز دیگر توان حمایت از اوکراین را ندارد و بحران اختلاف ها و شکاف های سیاسی در اروپا نمایان شده است. بسیاری از کشورهای اروپایی حفظ سرمایه ها برای توسعه خود را اولویت مهمتری نسبت به حمایت از اوکراین می دانند و این مساله امروز به بزرگترین اختلاف میان سیاستمداران اروپایی تبدیل شده است.
واقعیت این است که آمریکا با تکیه بر موقعیت بی نظیر جغرافیایی خود، مخالفین و متحدین خود را در قاره های اروپا، آسیا و آفریقا درگیر کرده است. روسیه از یک سو درگیر اوکراین، از سوی دیگر درگیر افغانستان و بحران آسیای مرکزی شده است، چین از یک سو درگیر تایوان و از سوی دیگر در روند پروژه جاده ابریشم با توقف جدی روبه رو شده است. آمریکا مهره های بازی را به گونه ای چیده است که در هر صورت کمترین آسیب را خواهد دید، چه جنگ اوکراین تمام بشود و چه ادامه داشته باشد، چین تایوان را تسخیر کند و یا آن را از دست بدهد، برجام به نتیجه برسد یا نه و ... همه نتیجه های احتمالی به نحوی در راستای منافع آمریکا است و طرف های دیگر باید هزینه های سیاسی و مالی بحران های یاد شده را بپردازند.
حال بازیگران بسیار معدودی از جمله ترکیه سیاست توازن و تعادل را در پیش گرفته اند و تلاش می کنند تا کمترین آسیب را ببینند. دیپلماسی، توسعه اقتصادی، روابط چند وجهی و قابل قبول با اعضای جامعه بین الملل و توان نظامی همه و همه باید در کنار یکدیگر باشند تا کشوری بتواند از میان موانع عبور کند.
اوکراین دیگر کشور متحدی نخواهد بود و با گذشت هر روز احتمال تجزیه این کشور بیشتر می شود. روسیه نیز در یک بازه زمانی ۱۰ ساله روابط بسیار تیره ای با جهان غرب خواهد داشت، اما در اولین فرصت، مسکو نهایت تلاش خود را برای بازسازی روابط با غرب خواهد کرد.
کشورها با آگاهی از واقعیت های موجود سیاست های خود را تنظیم می کنند. اتحادیه اروپا حیات خود را به سرنوشت اوکراین گره نخواهد زد و روسیه نیز روابط و تجارت با غرب را فدای اهداف ایدئولوژیک منطقه ای نخواهد کرد. اقدامات تاکتیکی و موقعیتی هنری است که برای توسعه هر کشوری لازم است، اوکراین همه تخم مرغ های خود را در یک سبد(غرب) گذاشت و عملا کشور خود را به میدان بازی دیگران تبدیل کرد.
اصل توازن در سیاست خارجی و تعادل در سیاست های داخلی عامل اصلی نجات دهنده برای هر کشور است.
پایان/
نظر شما