به گزارش تحریریه، «اقتصاد سیاسی مناقشهی اتمی ایران» کتابی است که محسن رنانی ـ استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان ـ در سال 1387 نوشته، در سال 1392 بخشی از آن و بالاخره پس از یازده سال، نسخهی کاملش را منتشر کرده است. وی در مقدمهی چاپ الکترونیک کتابش (سال 1392) و همچنین اخیراً در یادداشتهایی ادعا کرده است که از 10 پیشبینی مطرح در کتاب، 9 پیشبینی محقق شده است، این در حالی است که اولاً در کتاب 661صفحهای او، کشکولی از مباحث ویکیپدیایی وجود دارد که میتوان در بین آنها دهها پیشبینی یافت و از قضا این پیشبینیها، سالها پیش از نگارش کتاب توسط رنانی، رایج بودند و ایدهی او نیستند، در این میان، گلچین کردن 10 پیشبینی در سال 1398 (یازده سال پس از نگارش کتاب) که 9تایشان محقق شده باشند، کار سختی نیست، در ثانی، برای سنجش عیار علمی یک کتاب، باید ادعای اصلی آن را بررسی کرد. نقد و بررسی محورهای ایدهی اصلی رنانی در کتاب، نشان میدهد که اتفاقاً این اثر (خصوصاً جایی که حرف خود نویسنده است و کپی نیست)، علمی نیست و با شواهد و آمارها همخوان نیست.
در این یادداشت، به نقد و بررسی دو محور کلیدی ایدهی اصلی کتاب مذکور پرداختهایم.
- محورهای ایدهی اصلی رنانی
فرضیهی اصلی آقای رنانی در این کتاب، آن است که آمریکا ذینفع افزایش قیمت نفت است؛ چون از این طریق میتواند روی انرژیهای تجدیدپذیر سرمایهگذاری و وابستگیاش به نفت خاورمیانه را کم کند، به همین خاطر، آمریکاییها مناقشهی اتمی با ایران را به راه انداختهاند تا بتوانند با کم و زیاد کردن فتیلهی این مناقشه، قیمت نفت را مدیریت کرده و با این ابزار، انرژیهای نو در آمریکا را به صرفه کنند. این ادعا، مبتنی بر 2 پیشفرض مهم زیر است:
- انرژیهای نو، جانشین نفت هستند.
- مناقشه اتمی ایران، منجر به افزایش قیمت نفت میشود.
بر همین اساس او معتقد است ایران باید با کنارهگیری داوطلبانه از مناقشه اتمی، به کاهش قیمت نفت کمک کند تا در غرب (و به طور خاص، آمریکا)، انرژیهای تجدیدپذیر صرفه پیدا نکند و این کشورها همچنان چند دهه به نفت خاورمیانه وابسته باشند تا ما از طریق افزایش مقدار فروش نفت، درآمد نفتیمان را بالا ببریم و پولش را برای توسعه خرج کنیم. این پیشنهاد رنانی نیز، خود بر یک پیشفرض غلط دیگر استوار است و آن اینکه اگر ما صنعت هستهای را کنار بگذاریم، آمریکاییها به بهانههای دیگر (مانند قدرت نظامی، موشکی یا نقشآفرینی منطقهای ما)، مناقشه را تشدید نمیکنند! بنابراین این فرض ادعای رنانی را نیز به عنوان یک محور، به صورت زیر میتوان نوشت:
- اگر صنعت هستهای را کنار بگذاریم، آمریکا بهانهی دیگری برای مناقشه جور نخواهد کرد.
- افسانهی نفت و خورشید!
دکتر حامد قدوسی -استادیار اقتصاد مالی (فاینانس) مدرسه کسب و کار (Business School) انستیتو فناوری استیونس- در یادداشتی با عنوان «نفت و خورشید: آیا انرژیهای نو و نفت جایگزین هم هستند؟» این ادعا که انرژیهای نو جانشین نفت هستند را رد کرده است. وی با استناد به اینکه بر اساس آمارهای موجود و سناریوی شرکت BP برای بخش حملونقل، نشان میدهد که تجدیدپذیرها تا سال 2035 نهایتاً 5 درصد از حاملهای مختلف انرژی در بخش حملونقل باشند و در آن سال همچنان تقریباً 90 درصد از نیاز حملونقل را نفت خام و 5 درصد آن را گاز، تامین میکند (نمودار 1).
نمودار 1. سهم حاملهای مختلف انرژی در بخش حملونقل
در مقابل، انرژیهای تجدیدپذیر عمدتاً در تولید برق کارایی دارند. در تولید برق، فعلاً ابتدا ذغالسنگ و سپس گاز، نقش مهمی ایفا میکنند و نفت نقش چندانی در این حوزه ندارد (نمودار 2). بنابراین جای نگرانی وجود ندارد که با رشد انرژیهای تجدیدپذیر، جایگاه نفت سقوط کند. این دقیقاً نقطهی مقابل فرضیهی محوری رنانی در کتاب «اقتصاد سیاسی مناقشهی اتمی ایران» است. در این کتاب، وی ادعا میکند که مناقشهی اتمی، سناریوی غرب برای ایجاد تنش در خاورمیانه و افزایش قیمت نفت است تا از این طریق، انرژیهای نو صرفهی اقتصادی پیدا کنند و وابستگی غرب به نفت خاورمیانه کم شود.
نمودار 2. سهم حاملهای اولیه از تولید جهانی برق
رنانی همچنین در مقدمهی جلد اول الکترونیک کتاب (یعنی در سال 1392) میگوید «اگر سرعتی که سرمایهگذاری در تولید انرژی خورشیدی در این پنج سال یافته است همچنان ادامه یابد، تا 20 سال دیگر تمام نیاز جهان به انرژی، از طریق انرژی خورشیدی تامین خواهد شد.» این در حالی است که امروز تقریباً 10 سال از آن 20 سال گذشته و روند تقاضای انرژی اصلاً ادعای رنانی را تایید نمیکند(نمودار 3). حتی بر اساس محاسبات آژانس بینالمللی انرژی (IEA) اگر کرونا نبود، سطح تقاضا برای نفت در جهان، بیش از آنچه اکنون شاهدش هستیم، میبود.
نمودار 3. پیشبینی تقاضای جهانی نفت، با پاندمی و بدون آن (2010 تا 2026)
- توهم مناقشه و افزایش قیمت جهانی
عجیب است که رنانی نسخهی چاپی و کامل کتاب را در آذر 1398 چاپ کرده است؛ شاید اگر فرد دیگری جای او بود، این کتاب را چال میکرد، نه چاپ! چرا که آمریکا از اردیبهشت 1397 (ماه می سال 2018 میلادی) از برجام خارج شده بود (یعنی تقریباً یک سال و نیم، قبل از انتشار نسخهی کامل کتاب) و در پی این اقدام، مناقشهی اتمی ایران و آمریکا به اوج خود رسید. همچنین نفت ایران تقریباً از بازار جهانی حذف شد. با این حال، آمارها نشان میدهند که در سالهای 2018 تا 2020 که شاهد بالاترین سطح تنش میان ایران و آمریکا بودیم، قیمت جهانی نفت نه تنها بالا نرفت که حتی کاهش نیز یافت (نمودار 4).
نمودار 4. قیمت هر بشکه نفت خام در بازار جهانی (2000 تا 2020)
همین تجربه، بارها تکرار شده است؛ بهطور مثال نیروهای انصارالله یمن، در 14 سپتامبر 2019 (23 شهریور 1398) تأسیسات تولید نفت آرامکو سعودی در بقیق و خریص در شرق عربستان سعودی را هدف قرار دادند. در ادامه، روند قیمت نفت تنها 9 روز صعودی بود (از 52 دلار به 55 دلار افزایش یافت؛ تنها 3 دلار!) و سپس دوباره کاهش یافت. بنابراین، بر خلاف ادعای محوری رنانی، آمارها نشان میدهند که مناقشاتی مانند مناقشه اتمی با ایران در خاورمیانه، نمیتواند ابزار خوبی برای مدیریت قیمت نفت توسط آمریکا باشد.
- غلط، اندر غلط، اندر غلط!
نتیجه آنکه حتی اگر (به غلط)، فرض کنیم با کنار گذاشتن صنعت هستهای بهطور داوطلبانه توسط ایران، آمریکاییها مناقشهی دیگری ایجاد نمیکنند در این یادداشت دیدیم که اساساً مناقشات بین ایران و آمریکا تعیین کنندهی قیمت در بازار جهانی نفت نیستند. حتی اگر (به غلط) فرض کنیم که مناقشهی بین ایران و آمریکا، آنطور که رنانی ادعا میکند، قیمت نفت را ممکن است به 150 و 200 دلار برساند باز هم اساساً نفت و انرژیهای نو دستکم بر اساس پیشبینیهای معتبر جهانی، چندان جانشین هم نیستند که تصور کنیم با افزایش قیمت نفت، انرژیهای نو در غرب صرفهی اقتصادی یافته، توسعه مییابند و نفت (این ثروت مهم ما که به آیندگان نیز تغلق دارد) از موضوعیت خواهد افتاد! با این توضیحات، فارغ از اطلاعات کشکولوار و ویکیپدیایی بعضاً صحیح کتاب، دیدیم که ایدهی محوری و لب کلام رنانی، غلط اندر غلط اندر غلط است!
- ضرورت بازگشت به منطق تحلیل اقتصادی
با این حال، سوال اینجاست که چرا وی دچار چنین اشتباهات فاحشی شده است؟ سوال مهمتر این است که چرا او بر این حرف غلط، اصرار میکند و اخیراً نیز در دو یادداشت رسانهای مجدداً بر صحت ادعاهایش در آن کتاب، پافشاری کرده است!؟ پاسخ پرسش اول را شاید بتوان در گفتههای خود او یافت. رنانی در نشستی که برای نقد کتاب «اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی ایران» توسط انجمن علوم سیاسی ایران برگزار شد، با ذکر این نکته که برخی از اندیشمندان اقتصادی، به خطشکنی مرزهای دانش میاندیشند. گروه دیگری از اندیشمندان، قصدشان این است که نظریهها را تبدیل به ابزاری برای سیاستگذاران کنند و گروه سوم، دانش عمومی را در حوزه اقتصاد ارتقا میدهند، اذعان میکند که «من در دو عرصه اول کمتر وارد شدهام». غافل از اینکه زیست نکردن در مرزهای دانش و سیاستگذاری و صرفاً توجه به ارتقای دانش عمومی، منجر به طرح بحثهایی غیر علمی میشود و از این طریق، حتی همان هدف «ارتقای دانش عمومی» را نیز نمیتوان محقق کرد.
همچنین، این چنین روشی، میتواند به تدریج باعث غلبهی ایدئولوژی سیاسی محقق بر دانش اقتصادی شود. این شاید پاسخ پرسش دومی است که طرح شد! یعنی گویا نویسندهی کتاب «اقتصاد سیاسی مناقشهی اتمی ایران» ضرورتی نمیبیند پاسخ نقدهای فنی و جدی منتقدان را بدهد؛ مهم این است که همزمان با مذاکرات وین، با توصیهی سیاستهای غلطی مانند «لزوم کنار گذاشتن داوطلبانهی صنعت هستهای»، مذاکرهکنندهی ایرانی داوطلبانه برگ برندهاش را دور بیندازد و در موضع ضعف قرار گیرد، شاید مدرنیزاسیون و هضم شدن در هاضمهی نظام سرمایهداری (به عنوان ایدئولوژی نویسندهی کتاب)، سریعتر حاصل شود. کاش روزی شاهد غلبهی بیشتر «منطق اقتصادی با هدف تحقق منافع ملی» در عرصهی عمومی باشیم تا کج کردن منطق تحلیل اقتصادی به سمت ایدئولوژی.
* دانشجوی دکترای توسعه اقتصادی
منبع: تسنیم
پایان/
نظر شما