برف آخر فیلم ناتورئالیستی است که در ژانر سیاه اجتماعی قرار میگیرد. رونوشتی از فیلمهای رقصنده با گرگ و خواب زمستانی و... توأم با تم روانکاوانه. یوسف، دامپزشک روستای دورافتاده در مناطق کوهستانی ناکجاآباد است. او ضمن رسیدگی به دامهای اهالی روستا شبها به شکار گرگهای منطقه میرود. گرگهای که رهاسازی آنها در منطقه را رعنا به عهده دارد. رعنا فعال محیطزیست است که به کنترل جمعیت گرگها میپردازد و حال طبق قانون کسی نمیتواند به آنها شلیک کند. درحالیکه گرگها به روستا حمله و دامها را میدرند. در این میان خورشید دختر خلیل نیز گمشده و اهالی روستا به دنبال او میگردند.
فیلم به دنبال ترسیم کشمکش آدمی بر ضد خویش و جامعه است. تلاشهای که درنهایت در این جامعه عقبافتاده و سنتی با شکست مواجه میشود. شخصیتهای که همگی در برهوت دنیای خود رها شده اند. خانواده رکن دیگر فیلم است که تصویری مخدوش از آن نشان داده میشود. شالوده زندگی در این خانوادهها ازهمپاشیده شده است و اغلب خانوادههای فیلم تکهستهایاند. یوسف و رعنا که هر دو از همسران خود جداشدهاند و خلیل که خانواده گسسته و از هم پاشید دارد. عنصری مهم که بجای پرداخت صحیح و تأکید بر پیوند میان اعضای آن فروپاشیده ترسیم میشود.
برف آخر به تقبیح و تخریب زندگی سنتی میپردازد. اثری که تقابل زندگی سنتی و مدرن را در قالبزن روستای و زن شهری نشان میدهد. زنانی که همگی در وضعیتی آشفته و تلخ به سر میبرند. زن روستایی که از همسر خود کتکخورده و قادر به جدایی از همسرش نیست و این وضعیت را باید تحمل کند و در مقابل زن مدرنی که تنها و بیهیچ یاوری پا به روستای دورافتاده و ناشناخته میگذارد و زندگی میان گرگها را برای خود انتخاب میکند. زن آتنای در مقابل زن هستیایِ. برف آخر فیلمی بارگههای غلیظ فمینیستی است که رنجها و مصیبتهای زنان را به گونههای مختلف نشان میدهد. زنانی که همگی به یک نحوی قربانی نظام مردسالارانه ایران قرارگرفتهاند. زن روستای که باید همسر لاقید و مست خود را تحمل کند و سکوت پیشه کند. یا دختر خانواده که مورد اجحاف و استثمار پدر خانواده قرارگرفته و باید بهزور به عقد مرد بزرگسال درآید و از عشق خود دست بکشد. یا زن شهری که از مرد خیانتکار خود جداشده و راهی در و دشت شده است. کارگردان راهحلی منفعلانه برای تمام زنان تجویز میکند. زنانی که باید تن به مرگ دهند یا زندگی خود را رها و از این محیط مردسالارانه بگریزند. تنها فرد کنش گر فیلم رعنا است که با تقبیح و سرزنش مردم روبهرو میشود. کسی که در پی تغییر در این جامعه عقبافتاده آمده اما درنهایت پا به فرار میگذارد.
برف آخر فیلمی به کارگردانی و نویسندگی امیرحسین عسگری و تهیهکنندگی حسن مصطوفی است. فیلمی که سرمایهگذاری آن را احسان علیخانی بر عهده دارد. عسگری با فیلم «بدون مرز» توانست اولین تجربه حضور جهانیاش را در جشنواره بینالمللی فیلم توکیو داشته باشد. اثری که موفق به دریافت عنوان آینده آسیا و بهترین فیلم این بخش در سال 2014 شد. فیلم بدون مرز در سی و سومین دوره جشنواره فجر نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی در بخش نگاه نو و برنده تندیس بلورین جایزه ویژه هیئتداوران در بخش نگاه نو شد. حال عسگری پس از 6 سال بار دیگر به چهلمین جشنواره فجر راه یافت. نکته مهم در این فیلم حضور احسان علیخانی در این پروژه است. کسی که اغلب در پشتصحنه فیلمها، سریالها و برنامههای خاص و جریان ساز نامش دیده میشود.
کارگردان در فیلم برف آخر تنها به مخدوش کردن چهره خانواده و زنان بسنده نکرده و مردان را نیز موردعنایت خود قرار میدهد. تصویر مرد در تمام فیلم منفی و اخته است. مردانی هوسباز، سلطهگر و بیقید، خشک و بیروح و درنهایت ترسو. مردانی منفعلی که تن به جبر اجتماعی موجود دادهاند. افرادی که تنها نگاه ابزار گونه به زن داشته و آن را جزو اموال خود قلمداد میکنند و خود محق برای تصمیمگیری در سرنوشت آنها میدانند. مردان این فیلم نه پدران خوبی هستند نه عاشقان خوبی. کسانی که حاضرند دخترشان بمیرند اما آبروی نداشته آنها را بر باد ندهد.
آخرین برف فیلمنامهای مینی مال و کم دیالوگ دارد. اثری که تلاش داشت بهجای پرداختن به کشمکشهای جمعی به پیچیدگیهای درونی شخصیتها بپردازد اما درنهایت به یک فیلم با پلانهای طولانی و ریتم کند بدل شد. قابهای چشمنواز، نماهای باز از طبیعت، جذابیتهای بصری کوهستان و استفاده از صداهای طبیعت شاید تنها نقاط مثبت فیلم باشد. فیلمبرداری در برف گرچه سخت و فیاض برای خلق این اثر زحمت زیادی متحمل شده اما فیلمنامه ضعیف، قصه تکراری و فقدان هر نوع معنا در فیلم آن را به یک اثر کممایه بدل کرده است. آخرین برف در دیالوگ گویی و تم اصلی قصه دچار کلیشه سازی شده است. موضوعات و مسائل پرتکرار در سینمای ایران که هیچ خلاقیتی جدیدی جز جذابیتهای بصری و فیلمبرداری در برف در آن دیده نمیشود. پدر متعصب و بدرفتار، زن شهری مدرن، مرد خشک و منزوی، زن قربانی، دختر فراری، دگردیسی دفعی یک مرد سرد و بیروح با دیدن زنی روشنفکر نوگرا و دیالوگهای موجز و مثلا تاثیرگذار و غیره کلیشههای است که سالهاست سینمای ایران شاهد تکرار آن است. شخصیتپردازیهای تکراری سینمای روشنفکر ایران سالهاست بر پرده سینمای ان میدهد و گویا قصد ندارد آن را کنار بگذارد. برف آخر فیلمنامهای مصور است که دچار اغتشاش در مفهومسازی و ساختار گشته است.
پایان/
نظر شما