خبری عجیب و شوکه کننده در روزهایی که همه طرف های مذاکرات وین اعلام می کنند پیشرفت های زیادی به وجود آمده و احتمال رسیدن به توافق تا فوریه 2022 وجود دارد مبنی بر برکناری رابرت مالی مسئول مذاکره کننده آمریکایی در مذاکرات وین منتشر شد. به ندرت می توان موردی یافت که دستگاه سیاست خارجی آمریکا یک مقام برجسته خود را در میانه مذاکرات از قطار گفتگوها پیاده کرده باشد و برای یافتن دلیل انتشار این خبر باید به دنبال سرنخ های ریشه ای و بی سابقه گشت.
واقعیت میدانی این است که دال مرکزی تحریم های اقتصادی به عنوان تنها ابزار ممکن برای اعمال فشار بر ایران بی خاصیت شده و عملا روی میز مذاکره وجود ندارد. گزینه نظامی نیز به دلیل عدم وجود نیروهای کافی آمریکایی در منطقه امکانپذیر نیست و این کارت نیز در چند سال اخیر جز در مصاحبه های مقام های آمریکایی وجود خارجی نداشته است. تبارشناسی این دو ابزار اعمال فشار بر ایران نشان می دهد که چرخش مناسبات در نظام بین الملل باعث شده است تا آمریکا نیازمند اعمال دیپلماسی متفاوتی در برابر ایران باشد که نقطه مرکزی آن اکتفا به دستاوردهای حداقلی است.
در این منطق، روی عدم فهم درست مقام های ایرانی و اثر تخریبی جریان های غربگرای داخلی حساب ویژه ای شده است که در آغاز به کار دولت بایدن معنای روشن و بی ابهامی برای حزب دمکرات نداشت. دولت بایدن می توانست با بازگشت سریع به برجام، ایران را در موقعیت انجام شده قرار داده و باعث احیای پیچیده ترین رژیم بازرسی ها شود، اما سیاست التماسی و خودتحقیری حسن روحانی باعث شد دست تیم مذاکره کننده دولت دوازدهم در مذاکرات خالی شده و طرف آمریکایی به طمع بیافتاد و یا حداقل تظاهر کند که به طمع افتاده است زیرا نخبگان حزب دمکرات نمی توانستند در شرایطی که ایران آماده دادن امتیازهای بی شمار است، به امتیازهای حداقلی بسنده کرده و خود را در معرض اتهام حزب جمهوری خواه قرار دهند.
گذار ایران از نقطه سقوط اقتصادی؛ به دلیل پایمردی مردم؛ که تحلیلگران غربی گمان نمی کردند با حجم تخریبی که دولت حسن روحانی انجام داده بود به سرانجام برسد باعث شد به یک باره طرف آمریکایی شاهد متوقف شدن مذاکرات و رفتن دولت حسن روحانی باشد. متوقف شدن تخریب در اقتصاد کشور؛ علیرغم اینکه دولت سیزدهم نیز کار ایجابی خاصی تاکنون انجام نداده است؛ متغیرهای اقتصاد کلان را احیا کرده و دست تیم مذاکره کننده را در موقعیت برتر قرار داده است که نتیجه آن چیزی جز لزوم عقب نشینی طرف آمریکایی نخواهد بود. این عقب نشینی در شرایطی که اقتصاد ایران در تابستان 1399 و تنها 16 ماه پیش در معرض فروپاشی کامل بود، نمی تواند به راحتی امکانپذیر شود و ممکن است نیازمند مانورهای دیپلماتیک باشد تا بتوان اصل سیاست شکست خورده طرف غربی در وادار کردن ایران به عقب نشینی بیشتر را در بزک آمدوشد دیپلمات ها پنهان کرد.
ضمیر ناخودآگاه در سیاست خارجی ایران بر مبنای غربگرایی کشنده استوار شده است و نگاهی قرن نوزدهمی به نظام بین الملل دارد و بدون توجه به اینکه چین به طرف اول در مناسبات اقتصادی کشورها؛ حتی کشورهای غربی؛ تبدیل شده است، به دنبال این است که از لولو خورخوره چین برای تلطیف موضع طرف های غربی استفاده کند، اما نمی داند که حتی اگر تحریم ها نیز به طور کامل برچیده شود حوزه های خاصی برای همکاری اقتصادی با اروپای غربی و آمریکای شمالی به دلیل نبود زمینه های واقعی مبتنی بر مزیت های اقتصادی دو طرف وجود ندارد.
احیای برجام با فرمول گذشته و بدون اصلاحات لازم شامل حذف مکانیسم ماشه، حذف پروتکل الحاقی و حذف تعهدات فراتر از پروتکل الحاقی؛ پیروزی بزرگی برای دستگاه دیپلماسی آمریکا است و این کشور در نظر دارد از ابزار متهم کردن رابرت مالی به نرمش در برابر جمهوری اسلامی و در حالت حداکثری برکناری وی، تصمیم گیران نظام را دستپاچه کند تا از ترس تغییر در راس تیم آمریکایی و مبهم شدن فضا متعاقب آن؛ به توافقی فوری همراه با تمام ایرادهای بنیادی گذشته تند در دهند.
پایان/
نظر شما