موازنه ژئوپلیتیکی در حوزه قفقاز جنوبی با دو رویکرد در حال تغییر است.
رویکرد اول تلاش جمهوری آذربایجان برای خروج از انفعال و انزوای سخت ژئوپلیتیکی از طریق منزوی کردن ایران در این منطقه با روش های تقلیدی و ترکیبی.
رویکرد دوم احیای ترکیه با گسترش قلمرو نفوذش در منطقه و بسط عینی حوزه ژئوپلیتیکی آناتولی که به حسرت یکصد ساله اخیر آنان تبدیل شده است. در همین راستا چه بسا که ما در آینده شاهد دیوار کشی در مرزهای مسطح و غیر جنگلی با جمهوری آذربایجان و ایران هم باشیم!!
حال سعی می شود به برخی از اصلی ترین ابعاد این دو رویکرد و چرایی رسیدن به این درجه از چالشهای ژئوپلیتیکی پرداخته شود.
اول از همه اینکه: رفتارهای امروز جمهوری آذربایجان نتیجه حمایت های احساسی ایران از جنگ قره باغ به نفع باکو است که بدون درک درست علل تحولات قفقاز جنوبی از سیستم به شدت وابسته و منزوی جمهوری آذربایجان حمایت شد. ما هنوز در تجزیه و تحلیل سیاسی و تحولات پیرامون مرزها به این درجه از درک و فهم نرسیدیم که تصمیم گیری های ما باید مبتنی بر جغرافیا باشد، نه دلایل توجیهی دیگر که نتیجه آن عکس می شود.
یکی از نکات اساسی که ایرانی ها و آذری ها باید به آن توجه کنند این است که باید واقع بین بود و نباید از منظر ناسیونالیستی صرف به موضوعات این چنینی نگاه کرد زیرا اساسا هیچ آذربایجانی به آذربایجان دیگری نخواهد پیوست و گسست جغرافیایی موجب، امکان اتحاد جغرافیایی واحد را در این قلمرو خاص به صفر رسانده است.
موضوع اصلی در جهان امروز منافع و رقابت است که به هم گره خورده اند، وگر نه اگر چنانچه قرار بر پیوند جغرافیایی بود که در همین داخل ایران مناطق بهم پیوسته جغرافیایی از هم جدا نمی شدند و استان های جدیدی مثل زنجان و اردبیل شکل نمی گرفتند!
همین الان اگر تقسیمات کشوری و ملاحظات سیاسی و امنیتی اجازه بدهد، استان های آذری به چهار استان دیگر تقسیم می شوند. کافی است کمی دور از تعصبات و هیجانات به مسائل نگاه کنیم تا متوجه این حقیقت جغرافیایی بشویم. مسیر جهان امروز بیشتر بهسمت کثرت گرایی است تا وحدت گرایی.
جمهوری آذربایجان از منظر ژئوپلیتیک ارزش این همه توجه را ندارد، اما نداشتن راهبردهای مشخص توسط ایران بویژه در مواقع خاص، از کاه کوه می سازد و هزینه امنیتی مرزهای ما را در حد بالایی افزایش می دهد. تنها مسئله راهبردی مسئله انرژی و ذخایر نفت این جمهوری ناسازگار با ژئوپلیتیک دریای خزر است که به آن اهمیتی بیشتر از دیگر جمهوری های خلق شده در قفقاز بعد از فروپاشی شوروی می دهد.
از این منظر جمهوری آذربایجان نه عمق استراتژیک ماست، نه شریک راهبردی! تنها یک همسایه معمولی و شریک محلی به حساب می آید. که بواسطه برخورداری از نفت فراوان در مسئله بازار نفت بویژه ترانزیت انرژی از طریق خط لوله باکو، جیحان، تفلیس تبدیل به رقیب نچسب ما شده است.
این مسئله حیاتی جمهوری آذربایجان را به زیر چتر پیمانهای حمایتی از حوزه ژئوپلیتیک غربی و امریکا قرار داده و بواسطه دلدادگی سران باکو از زمان حیدر علی اف تا به امروز و بواسطه حضور بازیگران مزاحمی مثل ترکیه و اسرائیل، در حال خروج از یک همسایه معمولی به همسایه ای دردسر ساز است و استمرار سیاست ضد ایرانی سران باکو و جنبش های ضد ایرانی در این کشور کار را برای ایران در جهت اتخاذ تصمیمی راهگشا بسیار سخت کرده است. هر گونه تصمیم ایران در این منطقه عوارض و پیامدهای منطقه ای و جهانی بدنبال خواهد داشت. سکوت ایران هم مساوی خواهد بود با ایجاد یک شکاف عمیق ژئوپلیتیکی در این منطقه!
اما نکته کلیدی هم این است که دست ایران در شرایط فعلی برای تنبیه جدی باکو بسته است. متاسفانه دلیل اصلی رفتارهای امروز جمهوری آذربایجان نتیجه حمایت های احساسی ایران از جنگ قره باغ به نفع باکو در سال گذشته بود که ایران اصلا نباید از این جمهوری حمایت می کرد.
در حال حاضر نیز عمده موضعگیری های ایران در قبال یاغی گری آنکارا و باکو منفعلانه است و طرف مقابل از رفتارهای متناقض و پر از اشتباه ایران ، پیام بازدارنده ای از تهران دریافت نمیکند! انفعالی که گرفتارش هستیم ریشه در مسائل مختلف و اشتباهات پر هزینه ای دارد که در این منطقه مهم از زمانی شروع شد که در سال ۱۹۹۳ در کنفرانس تهران وا دادیم و نتیجه آن شد که حیدر علی اف بعد از نماز جمعه اجباری دانشگاه تهران و بازگشت به باکو اسب خود را زین کردند که با نادیده گرفتن ایران سهم ما را در خزر غارت کنند و ما امروز به جای راهبردی اثر گذار، چاره را در فحاشی و نثار کردن مرگ به سران این کشورها می بینیم و همچنان مرغ ما یک پا بیشتر ندارد.
* عضو هیات علمی دانشگاه تهران
پایان/
نظر شما