به گزارش تحریریه، یکی از چالش های اساسی کشور در عرصه کشاورزی، تأمین دام و گوشت است که هر از چندی به خاطر کمبود، قیمت آن سر به فلک می کشد و متاسفانه از سفره خانوارها حذف شده است. حیدر رحیم پور ازغدی، قصه پرغصه نابودی دامپروری ایران و نیز کمبود گوشت تازه و در نتیجه چند برابر شدن قیمت گوشت را از قبل از انقلاب تا زمان حاضر این چنین حکایت می کند:
پرده اول:
پیش از پیروزی انقلاب، مسئول امور دام و دامپروری ایران، بهاییان و فاطمه پهلوی بودند که او هم بهایی شد و اکنون در قبرستان بهاییان آمریکا مزه جنایاتش را می چشد. رانت خواری آنان در پناه شرکت گوشت، شرکت ران، سردخانه ها و نام های دیگر در این جهت بود که با واردات گوشت های حذفی کفار و ارزان خریدن آنها، دامپروران کشور را ورشکست و حرفه را ضرری می ساختند تا پس از آن بتوانند به یاری دامپروری های بزرگ خود در ملک شش دانگ شان، دشت مغان، تولید گوشت تازه کشور را در قبضه گرفته و به قیمت دلخواهشان بفروشند. لیکن مردم آن روزگار هوشیار بودند که توانستند چنین انقلابی را بیافرینند و اجازه چنین خیانتی را به دشمنان کافر ندادند.
به یاد دارم که پرچمدار این مبارزه در خراسان و به طبع آن در کشور، همین رهبر امروز انقلاب بود و کار را با گروهی آگاه از اینجا آغاز فرمودند. نخستین گزارش شان اینکه، گوشت هایی را که به ایران می فرستند با ذبح شرعی نمی باشد و از این گذشته، گوشت های از رده خارجی را که در کشور صادر کننده به حیوانات می دهند، اینک هدیه به بزرگان کشور داده و آنان به خورد ما می دهند. بنابراین مردم نباید گوشت های وارداتی را بخورند و امت آنچنان برانگیخته گردید که از قصاب هایی که گوشت های وارداتی می فروختند هیچ کس گوشتی نمی خرید و هیچ گونه غذایی را هم در غذاخوری های که متهم به مصرف گوشت های وارداتی بودند نمی خوردند و در این فرصت کبابی ای که بعدها به نام موسی کبابی شهرت کشوری یافت، پشت شیشه مغازه اش نوشت: «این کبابی از گوشت های وارداتی استفاده نمی کند» و به همین گزارش، فروشش آنچنان گردید که هرگز توان پاسخگویی متقاضیان را نداشت و به یاد دارم که رهبر معظم انقلاب و برخی از روحانیان آگاه و متعهد، متظاهرانه، سخت کباب خور شده بودند تا آنجا که هرکس به مجلسی دعوت شان می کردند می گفتند اگر غذا را از موسی کبابی بخری ما هم می آییم و به یاری فرهنگ توانای خود، با دست خالی این سیاست دشمن را به کمال فلج ساختند.
پرده دوم:
ولی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، چیزی نگذشت که معترضان بر گوشت های وارادتی را ماجراجو می شناساندند و شماطت می شدند و داستان از این قرار بود: پس از فرار بهاییان، کارمندان سردخانه، یکی دو سالی گوشت کشور را تأمین می کردند لیکن پس از چندی شکارچیان یقه گردی به سراغ حرفه آمدند و با تاسیس شرکت پشتیبانی امور دام، پخش گوشت کشور را به عهده گرفتند و سردسته گروه وزیر محترم راستی آن روز و چپ نمای امروز، آقای فروزش بود. این شرکت خیلی زود و به تمام معنی بر اوضاع دام و گوشت کشور مسلط و با حیله ها کمبود می آفرید و به خاطر تامین گوشت مردم به واردات گوشت پرداخته و همان کاری را می کرد که غرب آرزویش را می کشید. این بار موجهانه و با کشتار شرعی و تحت نظر فردی روحانی.
پرده سوم:
سود واردات این گوشت ها به اندازه ای بود که اینان به طمع افتاده و همچون پیشنیان شان در اندیشه نابودی دامپروری ها و به ویژه دامپروری گوسفندی برآمدند. سرآغاز بر پایه روشی انگلیسی مانند پیشنیان با همکاری اداره بهداشت و شهرداری ها به سراغ دامپروری ها رفته و مامورانی را می فرستادند. همان هایی که در خانه های شان سگ و گربه و خرگوش پرورش می دادند، تا دامداری ها را به دلیل غیر بهداشتی بودن تعطیل کنند، با اینکه مردم آن نواحی، سالم ترین افراد بودند. این گونه سرمایه ها را به بازار و کارگران دامپروری ها را پی پخش هرویین فرستادند.
محقق و اقتصاددان عزیز مرحوم سررشته دار با عمقی که داشت به دانشجوی کشاورزی ای پیشنهاد کرد که پایان نامه خود را پیرامون روستای خیابان، روستایی در دو فرسنگی مشهد، بنویسد و نتیجه تحقیق دانشجو این شد: پیش از انقلاب 70 درصد مردم آن روستا به گونه ای در رشته دامپروری، دستندرکار بودند و در آنجا به جز چند وابسته به حکومت، معتادی نبود. لیکن پس از پیروزی، دامداری های آنجا بسته شد 17 دامپرور در همان روستای یک وجبی مغازه طلا فروشی بازکردند، زیرا سود خرید طلاهای ذخیره روستاییان و فروش آنها به کسانی که طلا صادر می کردند از حرفه دامپروری بیشتر بود و نیز گزارش داده بود که برخی دامپروران پیشین هم دستندرکار فروش هرویین گشته اند و هر لحظه معتادان بیشتر می شوند و اعتیاد فراگیر.
پایان/
نظر شما