شعرخوانی اردوغان درباره ارس و حسرت از جدایی قهری دو کرانه آن جنجال آفریده است؛ اما باز طبق معمول واکنشها معطوف به حملاتی احساساتی و بیشتر از سر عصبانیت است که البته به عنوان امری اولیه قابل درک است؛ اما در چنین مواقعی منطق حکم میکند دنبال علت العلل گشت؛ علتی که نه در ناآشنایی اردوغان با تاریخ و جغرافیا نهفته است و نه در درک و فهم وی از حساسیتهای ایران؛ بلکه وی خوب میداند چه چیزی را با چه هدف و مقصودی و در چه زمانی میگوید.
علت اساسی چنین رفتارهای گاه و بیگاهی از سوی همسایگان این است که سیاست خارجی ایران فاقد فاکتور بازدارندگی موثر شده است؛ به گونهای که حتی در اندازه جلوگیری از بیان سخنانی جنجالی پیرامون مسائل کلان مرتبط با امنیت ملی بازدارنده نیست؛ چه رسد به این که بخواهد مانع تشکیل ائتلاف میان همسایگانی در جنوب و شمال غربی با اسرائیل شود. همچنین نمونههای دیگری دال بر کاهش سطح بازدارندگی از جمله همین ترورهای یک سال اخیر وجود دارد.
اما این که چرا بازدارندگی خارجی در روابط با همسایگان به این سطح نازل رسیده است، خود حدیث مفصلی میطلبد؛ ولی اجمالا میتوان آن را از یک طرف با شکل خاص سیاستورزی ایران در سطح منطقه توام با نوعی تشتت و شعارزدگی و از طرف دیگر به اولویت نداشتن روابط با همسایگان و نگاه بالا به پایین به آنها در چند دهه مرتبط دانست.
در نتیجه به مرور زمان تنش و بحران سیمای غالب روابط ایران با همسایگان خود را شکل داد و در همین حال هم ظرفیتهای ژئوپلیتیکی و تمدنی تاریخی رفته رفته فاقد کارکردگرایی مطلوبی شدند. در مقابل هم، فرصتی تاریخی برای ورود متغیرات منطقهای و غیر منطقهای ناسازگار به متن روابط ایران و همسایگانش و جهت دادن به آن بر خلاف منافع ایران فراهم شد؛ به گونهای که با بهرهبرداری از این تنشها، به تعمیق آنها پرداخته و کار به جایی رسیده است که تنش با برخی همسایگان عملا به تابعی از بحران با متغیرات فرامنطقهای تبدیل شده است.
اینجا بود که تا چشم باز شد اسرائیل هم در خلیج فارس هم در غرب به عنوان یک متغیر مهم و تاثیرگذار خود را بر روابط ایران در این دو منطقه حساس تحمیل کرد و فاکتور جغرافیا و همسایگی را که بالقوه یک عنصر مطلوب و سازنده در برقراری روابط حسنه میان دول است، به تهدیدی بالفعل تبدیل و از حیز انتفاع برای ایران خارج شد.
در حالی که خود خصومت جمهوری اسلامی با آمریکا و اسرائیل منطقا الزاماتی را در بحث روابط با همسایگان بر سیاست خارجی به همراه داشت که نادیده انگاشته شدند. بر مقتضای آنها ضرورت داشت این روابط از چند دهه پیش در اولویت قرار میگرفت و کاربست سیاست منطقهای به گونهای نباشد که برای کشور فرصتسوز و برای بازیگران متخاصم فرصتساز باشد.
از دیگر سو، در چنین وضعیتی، تکثر "دشمنان" و بحرانها و تنشها در روابط خارجی و الزامات ناشی از آن نوعی مماشات پرهزینه را نیز بر سیاست خارجی تحمیل کرده که نمونههای آن در برخی حوزهها مشهود است. برخی بازیگران از جمله ترکیه و روسیه با درک این وضعیت در راستای منافع شان بهربرداری خود را میکنند و در صرافت ماهیگیری از آب گل آلودند.
صابرگلعنبری
پایان/
نظر شما