ترانه و امیر، زن و شوهر جوانی هستند که در شب تولد امیر، با یک راننده تاکسی درگیری لفظی پیدا می کنند. درگیری آنها بالا گرفته و پس از زدوخورد به پایان می رسد. ولی این ابتدای ماجرا است؛ آنها خبردار می شوند که راننده تاکسی در همان روز درگیری از دنیا رفته است. همین اتفاق این زوج جوان را وارد مسیر پیچیدهای می کند که هرچه در آن پیش میروند، امکان بازگشتشان کمتر میشود.
فیلم “جمشیدیه” شروع خوبی دارد؛ به علت بسط ندادن بسیاری از عناصر قصه به اوج نمی رسد و در نهایت در ورطه شعارزدگی میافتد.
در فیلم ما دو خانواده داریم؛ خانواده زن و شوهر جوان ( سارا بهرامی - حامد کمیلی ) و خانواده راننده تاکسی؛ که در اثر یک نزاع خیابانی به هم می رسند. تضادی بنیادین میان این دو خانواده وجود دارد که بدلیل بسط و عمق نیافتن شخصیت ها این تضاد، بحران عمیق دراماتیک خلق نمی کند؛ در نتیجه کشمکش این دو خانواده به اوج خود نمی رسد.
چیز خاصی از خانواده چارک چی (راننده تاکسی) به ما نشان داده نمی شود. خیلی گذار و کم مایه صرفا در چند سکانس؛ با آنکه یک زن رنج دیده میانسال ( پانتهآ پناهیها ) و یک پسر و دختر جوان دارد. این درحالی است که خانواده چارک چی یک روی سکه بوده و اساسا سرنوشت خانواده جوان به نظرات خانواده چارک چی مربوط است.
فیلم موضوعی را مطرح می کند که مهمترین عنصر آن مسائل روانشناختی است. به عنوان مثال درگیری چارک چی با امیر، ورود ترانه به نزاع، عذاب وجدان ترانه که منجر به رفتن نزد پلیس می شود؛ تمام این اتفاقات مسائلی روانشناختی است. در نتیجه پایه های درام بر جنبه های رفتاری شخصیت ها بنا شده است. اما وقتی پرداخت صورت نگرفت، خود به خود هارمونی درام به هم می ریزد.
در تمام فیلم، خانواده چارک چی در حاشیه باقی می مانند. انگار نه انگار عذاب وجدان و در نتیجه سرنوشت ترانه و کل داستان به نظر آنها مربوط است؛ اساسا فیلمساز علاقه ای ندارد که این خانواده را برای ما پرداخت کند.
ترانه در خطابه شعاری خود در دادگاه می گوید" من شب و روز به حال غیر طبیعی خودم در آن لحظه فکر می کنم. خشمم، عقده هام، ترس هام" این در حالی است که بعد از به زندان افتادن ترانه ما اساسا چنین چیزی را نمی بینیم. چطور و چگونه او به این مسائل فکر کرده؛ اساسا چیزی به ما نشان داده نمی شود. نتیجه گیری ترانه، از علت کاری که در نزاع با چارک چی مرتکب شده یکی از مهمترین عناصر شخصیت ترانه است که ناگهان فیلمساز به ما اعلام می کند او به این نتیجه رسیده است! بدون هیچ نما و سکانسی.
فیلمساز صرفا در دادگاه با شعارهای گل درشتِ نچسب، چرایی رفتار ترانه را بیان می کند. این شعارها از خطابه امیر در دادگاه شروع می شود. آنجا که امیر در جواب قاضی می گوید: " آقای قاضی من تو زندگیم دست روی کسی بلند نکردم، این قانون است که باید بزند؛ قانون گاهی دیر میرسد و مردم قربانی می شوند" که فیلم کاملا در ورطه شعارزدگی وارد شده؛ و در ادامه هم دیالوگهای ترانه.
اگر هدف فیلمساز تقبیح نزاع ها و فحاشی های پوچ خیابانی است، باید آن را در درون فیلم بگنجاند؛ نه اینکه پس از ایجاد بحران برای شخصیت ها در دیالوگی چند خطی همچون کلاس درس به دانش آموزان بیان کند!
"جمشیدیه" نامی کاملا بی ربط نسبت به این فیلم است. چراکه هیچ عنصر محیطی و مکانی از جمشیدیه نشان داده نمی شود؛ ترانه در خطابه پایانی می گوید: "من ازش (چارک چی) می ترسیدم، چون از همه کسانیکه فحش میدهند می ترسم؛ من عصبانی بودم، نه فقط از آن راننده بلکه از تمام کسانیکه بخاطر یک اتفاق کوچک هرچی از دهنشان در میاید می گویند؛ من از همه کسانیکه یک عمر به من فحش دادند و به حقوقم تجاوز کردند عصبانی بودم، از دست مردم این شهر عصبانی بودم، شهری که به زن و دخترش متلک می گوید"؛ این سوال پیش می آید؛ چرا جمشیدیه؟ مگر متلک و توهین و غیره در جای دیگر شهر به زنان و دختران گفته نمی شود؟
انتخاب نام جمشیدیه برای این فیلم تنها یک هدف را دنبال می کند؛ آنکه نشان دهد ساکنان محله های بالاشهر( ترانه و امیر) با یک پایین شهری (راننده تاکسی) درگیر شده اند؛ پایین شهری فحاش و بالاشهری مودب است؛ که خود این مساله هم در تناقض آشکار با شعارهای انتهای فیلم است.
در مجموع چون فیلمساز هدفی جز خواندن خطابه پایانی را دنبال نکرده، خود به خود تمام تلاشهایش برای ساخت فیلمی خوب بر باد رفته است.
پایان/
نظر شما