تهران - تحریریه - علی علیزاده در یادداشتی با عنوان "قتل فجیع میترا استاد و ورشکستگی اخلاقی اصلاحطلبان ایرانی" به بررسی جامع قتل مرحومه میترا استاد به وسیله محمدعلی نجفی شهردار اسبق تهران پرداخت.
دو روز پیش افکار عمومی ایران با زلزلهای خبری شوکه شد: سیاستمدار سرشناس اصلاح طلب با اسلحه گرم همسر سی سال جوانترش را به قتل رسانده بود. چند ساعت بعد جزییات بیشتر منتشر شد. مثل اغلب موارد زنکُشی، رایطه پرخشونت بوده و شوهر بارها زن جوانش را ضرب و شتم کرده بوده.
خشونت خانگی علیه زنان امروزه تابویی نابخشودنی و گناهی کبیره است و حتی یک سیلی، پایان زندگی یک سیاستمدار یا هنرمند یا ورزشکار. عدالت حکم میکند جامعه وقانون از امنیت زنان دوچندان دفاع کند چرا که آنها از منظر فیزیکی و اجتماعی و اقتصادی «غالبا» در موقعیت اسیب پذیر و مستضعفتر و شوهران در موقعیت قدرتمندتر قرار دارند. چه رسد به اینکه شوهر معاون سابق رییس جمهور، وزیر سابق و شهردار سابق شهر دوازده میلیونی و از پرنفوذترین و پرقدرت ترین کارگزاران چهار دهه گذشته بوده باشد. مردی حتی مسلح به اسلحه گرم.
واکنش طبیعی که از جامعه انتظار میرفت، انفجار خشم عمومی از قاتل بود. همدلی با مادر و پسر سیزده ساله قربانی. و یک سوگواری در سطح ملی در همدلی با زن قربانی. و در هرجای دیگر دنیا سیاستمداران هم حزب و هم جناح قاتل که برغم همه نشانهها در شانزده ماه گذشته مانع رخ دادن این جنایت نشدند باید استعفا میدادند و عذر میخواستند و ابراز شرمساری میکردند.
اما ماجرا روندی کاملا متفاوت یافت. ماشین تبلیغاتی و پروپاگاندایی و رسانهای عظیمی بلافاصله به راه افتاد. سرجوخه های تبلیغاتی اصلاحات برای به خط کردن فضای مجازی گسیل شدند. بعد هم بیبیسی فارسی و تلویزیون سعودی ایران اینترنشنال و بعد هم سلبریتیها برای مدیریت احساسی فضا به کمک آمدند. - اول سعی در تلطیف فضا کردند. گفتند نباید دیگران را قضاوت کنیم. گفتند ممکن است چنین سرنوشتی گریبان همه را بگیرد. (نه! شما ممکن است، اما هر کسی نمیتواند قاتل باشد). روی هوش نجفی در دوره تحصیل مانور دادند. (انگار قتل وخشونت خانگی ربطی به رتبه کنکور دارد). و بعد وارد فاز تهاجمی شدند. انگار دستور از اتاق فکر رسیده باشد. مسایل انحرافی را مطرح کردند و مسایل فرعی متعددی را به جای مساله اصلی نشاندند. از مقتول یک هیولا ساختند. و از قاتل یک قربانی مظلوم.
در کمتر از چند ساعت شایعه کردند که مقتول یک «پرستو» بوده. به زبان مودبانه یک روسپی الیت یا نخبه که برای سازمانهای امنیتی کار میکند. گفتند عکسهای خصوصی را به سازمانهای امنیتی میفرستاده. و چندین و جند فرضیه دیگر. چرا که این استادان جنگ روانی میدانستند تعدد فرضیههای چه بسا متناقض، حتی اگر مورد باور مخاطب قرار نگیرد، برای کمرنگ کردن و به فراموشی بردن اصل ماجرا کفایت میکند.
زنان معروف فمینیست اصلاحات مثل شهیندخت مولاوردی که رگ گردنشان علیه خشونت خانگی بیرون میزند کلمه ای در همدلی با زن قربانی و محکومیت جنایت هم حزبی شان نگفتند. در بیبیسی وکلای فمینیستی مثل شادی صدر و مهرانگیز کار که سالها به اسم مقابله با خشونت خانگی اسلامهراسی میکنند، فقط و فقط از حقوق قضایی شوهر سیاستمدار دفاع کردند و کلمهای علیه اصل جنایت حرف نزدند.
در کمتر از دو روز انگشت اتهام افکار عمومی طبقه متوسط ولیبرال از روی قاتل چرخید و نهادهای نظامی و امنیتی و جناح مقابل را نشانه گرفت تا اصلاح طلبان از زیر فشار فرار کنند و تبرئه شوند.
روی سخن این متن اصلاح طلبان و کارگزاران و بدنه سیاسی طرفدار روحانی نیستند. بر آنها حرجی نیست که جویندگان قدرت به هر قیمتی هستند. روی سخن این متن مردم عادی هستند که به این جناح سیاسی بدون ذرهای پرسشگری در این سالها اعتماد کور کردهاند. آنها که انتخابات به انتخابات با یک «تکرار میکنم» گلهوار به ادای تکلیف خوانده میشوند. اگر چنین مخاطبی هستید از شما میخواهم جای قاتل را در ذهنتان عوض کنید و یکی از شخصیتهای اصولگرا یا حزب اللهی یا سپاهی را جایگزین کنید. میخواهم چشمتان را لحظهای ببندید و تصور کنید که فلان وزیر سابق حزب اللهی، فلان رییس سابق بسیج، فلان سردار و فلان نماینده مجلس اصولگرا همسرش را با تفنگ کشته. حالا تصور کنید که روزنامهها و رسانه ملی عملا فقط از خصوصیات غیراخلاقی آن زن کشته شده بگوید وافکار عمومی را به این سمت سوق دهند که این زن اگرچه همسر قانونی این سیاستمدار بوده اما جاسوسهای فرستاده شده از موساد و سیا بوده. چه حسی میکنید؟ اگر حس تان متفاوت است از خودتان بپرسید چرا؟ بپرسید چگونه در این ماجرا اجازه دادید احساستان دزدیده و دستکاری و عوض شود؟
در ماجرای میترا استاد شما مردم عادی همدست قاتل شدهاید. دست شما هم به «قتل مضاعف» یک زن بیگناه آلوده است. هم قتل فیزیکی او و هم نابودی آبرو و اعتبار او. قتل مضاعف چرا که بالای جنازه یک زن کشته شده ایستادهاید و وقیحانه و ناعادلانه او را عملا به یک روسپی تبدیل کرده اید. و زندگی بازماندگان او از جمله پسرش را نابود کردهاید. تا اجازه دهید وزیر و شهردار و کارگزار سابقا محبوبتان در ذهنتان تلویحا تبرئه شود. چرا که اگر بپذیرید کارگزار اصلاح طلبتان دست بزن داشته، اهل خشونت خانگی بوده و یک جانی و قاتل بالقوه بوده، نظام نمادین و ایدیولوژیکی که در بیست و دو سال گذشته با مغزشویی و تبلیغات رسانهای در مغزهایتان تعبیه کردهاند فرو میریزد.
شما «اجازه دادهاید» با بحثهای فرعی منحرف شوید. تا ایمانتان به جریانی که در بیست و دو سال گذشته همه اعضایش را قدیسانی معرفی کرده که برای دفاع از ازادی مردم و حقوق زنان و دفاع از حقوق شهروندان عادی در مقابل صاحبان قدرت، زندان میکشند و اعتصاب غذا میکنند و از حقوق اجتماعی محروم میشوند خدشه دار نشود. و حالا فهمیدهاید این قدیسان در منازل میلیاردیشان همسران سی سال کوچکترشان را ضرب وشتم میکنند و بعد هم میکشند. شما اجازه دادهاید از نظر احساسی «استحمار» شوید.
سکوت اصلاح طلبان در یکسال ونیم گذشته برغم آگاهی از رابطه پرخشونت قاتل نابخشودنی است. چرا که میتوانست از این قتل جلوگیری کند. دروغگویی آشکار اصلاحطلبان درباره چرایی استعفای قاتل از شهرداری تهران نابخشودنیتر. اما آنچه براستی شنیع وباورنکردنی است رفتار عملا یکدست اصلاح طلبان و عقبه رسانهای و پروپاگاندایی آنها در تبرئه قاتل و همدلی تلویحی با جنایتکار و هیولاسازی از قربانی و مقصر جلوه دادن مقتول در چهل و هشت ساعت گذشته است. رفتاری که حقیقتا یک نقطه عطف در تاریخ معاصر سیاسی ایران است. نقطه نمادین علنی شدن ورشکستگی اخلاقی اصلاحات.
حالا دیگر ماسک فرو افتاده. چهل و هشت ساعت گذشته نشان داد تنها برتری اخلاقی اصلاح طلبان هنرشان در تبدیل قاتل به مظلوم و هیولاسازی از رقیب سیاسی و همراه کردن افکار عمومی با استفاده از ترفندهای مدرن رسانهای و جنگ روانی است. برتری استفاده از پروپاگاندا. والبته نداشتن اصول ملی و کمک گرفتن از رسانههای کشورهای بریتانیا و سعودی برای تحقق بخشیدن به استراتژی جنگ رسانهای و روانیشان.
ولی این فاجعه روی دیگری هم دارد. دستگاه ناکارامد و فاسد و عقبمانده صداوسیما. دستگاهی با مدیران نئاندرتال کم هوش و کمخردش که اصلی ترین هدف اغلبشان حفظ صندلیهای هزارساله خودشان و رانتخواری آقازادههای مشغول بیزینس شان است و هنری ندارند جز اینکه با اشتباهات روزافزونشان به دشمن خارجی یا جناح باهوشتر رقیب پاس گل بدهند. پوشش دستپاچه، پراشتباه، غیرحرفهای و خلاف عقل صداسیما به اعتماد عمومی ما به قوه قضاییه، نیروی انتظامی، نظام تحقیقات جنایی و کاراگاهی ضربهای جدی زد و باعث ایجاد دهها شبهه غیرضروری شد که هریک از این شبههها توسط رسانههای دشمن و جناح اصلاحات مورد سواستفاده قرار گرفت. و همینطور بی عدالتی رسانهای غیرقابل بخشش با پوشش یکسویه ماجرا و دادن تریبون به قاتل و ندادن هیچگونه امکان سخن گفتنی به خانواده قربانی. اگر پوشش رسانه ملی از این جنایت اینقدر بیخردانه نبود امروز جای جنایتکار و قربانی عوض نشده بود، فضا برای مانور سرهنگهای جنگ روانی اصلاحات باز نشده بود و آنها نمیتوانستند اینقدر مسائل فرعی و حاشیهای متعدد را برجسته کنند و منافع ملی و منافع نظام یک بار دیگر به خطر نیفتاده بود و آبرو و خون زنی قربانی هم پایمال نشده بود.
علی علیزاده
پایان خبر/
نظر شما