به گزارش تحریریه، رسانه خصوصی «توتیاو» متعلق به شرکت فناوری بایتدنس چین در مقالهای با عنوان «بزرگترین خطای استراتژیک آمریکا پس از جنگ جهانی دوم! چین میداند از کجا ضربه بزند» چنین نوشت:
پایان موقت جنگ تعرفهای چین و آمریکا: وضعیت بغرنج ایالات متحده
در نیمهشب یازدهم آوریل، اداره گمرک و حفاظت مرزی آمریکا در بیانیهای جدید، سیاستهای مربوط به تعرفههای گمرکی را بهروز کرد و بهصورت بیسروصدا، برخی اقلام را از فهرست مشمولان تعرفه حذف کرد. کالاهایی مانند تلفنهای هوشمند، رایانهها و قطعات الکترونیکی از این معافیت برخوردار شدند. این معافیتها برخلاف اعلام اولیه که مبتنی بر «تعرفههای متقابل» بود، به هیچ کشور خاصی اشاره نمیکند، اما همگان میدانند که چین بزرگترین صادرکننده این نوع کالاها به ایالات متحده است. طبق آمار منتشرشده، ارزش مجموع این معافیتها به ۱۴۲.۴ میلیارد دلار میرسد!
- تلفن همراه: ۶۴.۱ میلیارد دلار – معاف از تعرفه
- رایانه و قطعات جانبی: ۵۰.۵ میلیارد دلار – معاف
- لوازم خانگی: ۱۴.۸ میلیارد دلار – معاف
- تجهیزات مخابراتی: ۱۳ میلیارد دلار – معاف
بهعبارتی، این چهار گروه از کالاها که در میان ۱۰ قلم اول صادرات چین به آمریکا قرار دارند و در مجموع ۳۵ درصد از این صادرات را شامل میشوند، اکنون از پرداخت تعرفه معاف شدهاند. بهویژه در مورد تلفنهای همراه، این اقدام عملاً بهنفع شرکت اپل بوده است. بنا بر گزارش CNN، حدود ۹۰ درصد از تولید و مونتاژ آیفونهای اپل در چین انجام میشود. حتی زمانی که شرکت فاکسکان در سال ۲۰۲۰ اعلام کرد که کارخانههای خود را از چین به هند منتقل میکند، چهار سال بعد یعنی در سال ۲۰۲۴، بیسروصدا به چین بازگشت! چراکه مزیت چین صرفاً در نیروی کار ارزان نیست، بلکه زنجیره تأمین منسجم، ثبات سیاسی، سیاستگذاریهای پایدار، نیروی کار با مهارت و برق ارزان و پایدار، همه و همه برتری چین را تضمین میکنند.
چین، تأمینکننده بیرقیب بازار فناوری آمریکا
بهجز تلفن همراه، آمریکا در زمینه رایانه و قطعات جانبی نیز کاملاً وابسته به چین است. بهعنوان مثال، در حوزه لپتاپ، عمدهترین پایگاههای تولیدی در چین قرار دارند و ظرفیت تولید این کشور حدود ۸۹ درصد از کل ظرفیت جهانی را تشکیل میدهد. اگر آمریکا از چین خرید نکند، از کجا باید تهیه کند؟
در عمل، هیچ جایگزینی وجود ندارد! در مورد لوازم خانگی نیز وضع مشابهی برقرار است. برای نمونه، صادرات تلویزیون از سرزمین اصلی چین به بیش از ۱۱۰.۵۴ میلیون دستگاه میرسد که معادل حدود ۵۳ درصد از کل فروش جهانی تلویزیون است. در این شرایط، اعمال تعرفههای جدید از سوی آمریکا بر کالاهای چینی، آن هم در بازاری که تلویزیون یکی از پرفروشترین محصولات آن است، اقدامی کاملاً متناقض و بیاثر بهنظر میرسد.
در حال حاضر، فهرست کالاهایی که از تعرفه معاف شدهاند حدود ۲۰ درصد از کل اقلام مشابه را شامل میشود، اما پیشبینی میشود که این فهرست در آینده گسترش یابد. دلیلش هم روشن است: آمریکا برای بسیاری از این محصولات هیچ جایگزین تولیدی ندارد. البته در شرایط فعلی، آمریکا نمیتواند همه کالاها را یکباره از تعرفه معاف کند؛ چراکه از لحاظ سیاسی، چنین کاری وجهه مطلوبی نخواهد داشت. با این حال، میتوان حدس زد که اقلام زیر بهزودی مشمول معافیت خواهند شد:
- تجهیزات الکتریکی و صنعتی: ۴۶.۲ میلیارد دلار — هنوز مشمول معافیت نشده
- قطعات خودرو: ۱۵.۵ میلیارد دلار — هنوز مشمول معافیت نشده
- اسباببازی، بازیها و لوازم ورزشی: ۳۰.۸ میلیارد دلار — هنوز مشمول معافیت نشده
وابستگی آمریکا به قطعات و سیستمهای الکترونیکی تولید چین بسیار بالاست و هیچ جایگزینی برای آن وجود ندارد. شرکتهایی مانند جنرال الکتریک، راکول، هانیول و امرسون از واردکنندگان بزرگ این محصولات هستند و همه اینها از پیمانکاران اصلی وزارت دفاع ایالات متحده به شمار میآیند. فعلاً خبری از معافیت برای این کالاها نیست، اما این احتمال وجود دارد که تصمیمگیری در اینباره به لابیگری این شرکتها واگذار شود—و در این میان، تیم ترامپ نیز میتواند سودی از راه باز کردن درهای معافیت بهدست آورد!
آمریکا دیگر هدفی ناشناخته برای چین نیست. پکن دقیقاً میداند که نقطه ضعفهای آمریکا کجاست. هرچند که از زمان اصلاحات اقتصادی، نوعی «ترس از آمریکا» در میان نخبگان چین وجود داشت، اما این جنگ تجاری باعث شد این ترس فرو بریزد. دیگر آمریکا آن غول شکستناپذیر نیست؛ ضعفهایش قابل لمس و آسیبپذیریاش واقعیست.
بهویژه در مورد قطعات خودرو، این حوزه به احتمال زیاد در صف بعدی معافیتها قرار دارد، چراکه شامل شرکتهایی چون تسلا، فورد و جنرال موتورز میشود. برای نمونه، بخش سیمکشی و ماژولهای کنترلی مدل Y شرکت تسلا هنوز فاقد جایگزین معتبر خارج از چین است. اسباببازیها نیز از دیگر اقلام مهم هستند—محصولاتی با کیفیت مناسب و قیمت اقتصادی که حدود ۸۰ درصد ظرفیت تولید جهانی آنها در چین متمرکز است. این محصولات بهویژه در زندگی خانوادههای با درآمد پایین و متوسط در آمریکا نقش بسزایی دارند و مستقیماً بر «شاخص خوشبختی» این قشر تأثیر میگذارند. آمریکا کجا میتواند برای این اقلام جایگزینی پیدا کند؟
مسئله بحران مالی نیست؛ اینبار آمریکا خودش با دست خود شرایط را وخیم کرده است!
از زمان آغاز ریاستجمهوری ترامپ، آمریکا تقریباً با همه کشورهای جهان—بهجز اسرائیل—بهنوعی درگیر شده است. حتی متحدان دیرینهاش همچون کانادا، بریتانیا و استرالیا نیز از سیاستهای آمریکا در امان نماندند و بهنوعی تحقیر شدند. با این حال، تا پیش از این، آمریکا بهواسطه قدرت بیرقیب دلار، سلطه مالی و برتری نظامیاش توانسته بود بدون هزینه جدی این مسیر را ادامه دهد. اما از دوم آوریل، زمانیکه آمریکا تصمیم گرفت بر واردات جهانی تعرفه وضع کند، یک اشتباه کلیدی مرتکب شد: وارد تقابل با کشوری شد که نباید با آن درگیر میشد—چین.
ایالات متحده پس از اعمال تعرفههای گمرکی علیه کشورهای مختلف جهان، تماسهایی از سوی ۵۰ کشور برای مذاکره دریافت کرد و دهها کشور دیگر نیز آمادهی تسلیم بودند. اما هنگامی که واشنگتن تعرفهای ۳۴ درصدی بر کالاهای چینی وضع کرد، این اقدام خشم پکن را برانگیخت. تنها دو روز بعد، در تاریخ ۴ آوریل، چین با اقدام متقابل و اعمال تعرفههای برابر علیه ایالات متحده پاسخ داد. دونالد ترامپ، رئیسجمهور وقت آمریکا، انتظار چنین واکنشی را نداشت و در تاریخ ۷ آوریل با صدور اولتیماتومی تهدید کرد اگر چین عقبنشینی نکند، تعرفهها را تا ۵۰ درصد افزایش خواهد داد. اما چین نیز در تاریخ ۹ آوریل مجدداً با افزایش متقابل تعرفهها به این تهدید پاسخ داد. ترامپ که بهشدت عصبانی شده بود، تعرفهها را بهطور ناگهانی تا ۱۲۵ درصد افزایش داد. چین نیز اعلام کرد که مقابلهبهمثل خواهد کرد و دیگر تمایلی به ادامه مذاکره ندارد، چرا که در چنین شرایطی، دیگر امکان ادامهی مناسبات تجاری میان دو کشور وجود نداشت.
اگرچه آمریکا ظاهراً در جنگ تعرفهها با چین احساس پیروزی میکرد، اما در واقع هیچ پشتوانه محکمی برای این اعتماد به نفس وجود نداشت. از زمان آغاز جنگ تجاری چین و آمریکا در سال ۲۰۱۸، چین در حوزههایی که هدف تحریمهای آمریکا قرار گرفتند، پیشرفتهای چشمگیری داشته است. بومیسازی تولید مدارهای مجتمع (IC) بهسرعت پیش رفته و هدفگذاریهای برنامه «ساخت چین ۲۰۲۵» تا کنون با نرخ تحقق ۸۶.۴ درصدی همراه بوده است. پس از انتخاب دوباره ترامپ به عنوان رئیسجمهور چهل و هفتم آمریکا، چین بهطور کامل برای ورود به جنگ تعرفهها آماده بود؛ چرا که ترامپ از پیش اعلام کرده بود قصد دارد علیه کل جهان تعرفه وضع کند.
از سوی دیگر، ایالات متحده آمادگی چندانی نداشت، چرا که ترامپ اصلاً احتمال نمیداد چین بهطور جدی واکنش نشان دهد. همچنین او توجهی نداشت که پس از تلاشهای آمریکا برای «حذف چین از زنجیره تأمین»، هنوز بخش عمدهای از واردات کالا از چین، اجتنابناپذیر باقی مانده است. ترامپ به هیچ وجه تصور نمیکرد که واکنش قاطعانه چین بتواند حمایت جهانی را بهدنبال داشته باشد. در نتیجه، با الگوبرداری از چین، کشورهایی مانند کانادا، اروپا و حتی مکزیک نیز به صف مخالفت با آمریکا پیوستند. در تاریخ ۱۰ آوریل، ترامپ ناچار شد اعلام کند برای کشورهایی که اقدامات تلافیجویانه انجام نمیدهند، بهمدت ۹۰ روز معافیت از تعرفه در نظر میگیرد تا بتواند خود را برای رویارویی نهایی با چین آماده کند.
اما آیا این تصمیم مؤثر واقع شد؟ واقعیت این است که تمام جهان ضعف پشتوانهی اقتصادی آمریکا را مشاهده کرده است. ایالات متحده که بدون آمادگی با چین، بهعنوان بزرگترین قدرت تولیدی جهان، وارد جنگ تعرفهها شد، اولین ضربه را از بازار سهام خود خورد. در ادامه، ترامپ با اعلام معافیت ۹۰ روزهی تعرفهها، تلاش کرد کمی از وجههی خود را بازگرداند. با این حال، بازار اوراق قرضه نیز دچار شوک شد؛ بازده اوراق قرضه ۲۰ سالهی آمریکا از ۳.۷ درصد به ۴.۵ درصد افزایش یافت و بازده اوراق ۳۰ ساله حتی به ۵ درصد رسید!
این شرایط برای ایالات متحده بسیار خطرناک است، اما آنچه وضعیت را بحرانیتر کرده، کاهش شدید شاخص دلار است که از مرز ۱۰۰ واحد عبور کرده و در پایینترین حد خود به ۹۹.۰۲۹۷ رسیده و در حال نزدیکشدن به بازهی ۹۸ است. این کاهش سریع بهوضوح نشاندهندهی خروج گستردهی سرمایه از آمریکاست. در حالی که ایالات متحده همواره مقصد ورود سرمایههای جهانی (hot money) بوده، اکنون حتی بدون کاهش شدید نرخ بهره، با فرار عظیم سرمایه مواجه شده است؛ موضوعی که بهوضوح نشان میدهد چشمانداز جهانی نسبت به اقتصاد آمریکا تیره شده است.
بحران اوراق قرضه؛ زنگ خطر برای اقتصاد آمریکا
اوراق قرضه و دلار، دو شریان حیاتی اقتصاد آمریکا هستند. ایالات متحده تاکنون بیش از ۳۶.۶ تریلیون دلار اوراق قرضه منتشر کرده که نیمی از آن تنها طی هشت سال گذشته و در دوران ریاست جمهوری ترامپ و بایدن بوده است. با توجه به سرعت کنونی خرجکرد دولت فدرال، ایالات متحده هر ماه نیاز دارد حداقل ۷۰۰ میلیارد دلار اوراق بفروشد تا بتواند هزینههای جاری خود را تأمین کند؛ یعنی روزانه بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ میلیارد دلار. اما با افزایش نرخ بهره، جذابیت خرید اوراق قرضه بهشدت کاهش یافته و اکنون فروش آنها بسیار دشوار شده است؛ این یعنی خطر ورشکستگی دولت آمریکا در کمین است.
در ماه ژوئن سال جاری، حدود ۶.۵ تریلیون دلار از اوراق قرضه آمریکا سررسید خواهد شد و تا پایان سال، این رقم به ۹.۲ تریلیون دلار میرسد؛ رقمی که بالاترین میزان سررسید اوراق قرضه در یک بازهی هفتگی از سال ۲۰۰۱ تاکنون بهشمار میرود. در نتیجه، هزینهی بازپرداخت بدهیهای قدیمی و صدور بدهیهای جدید برای آمریکا در سال جاری بهشدت بالا خواهد رفت. همچنین تا پایان سال ۲۰۲۶، بیش از ۱۷ تریلیون دلار از اوراق قرضه آمریکا سررسید خواهد شد. ترامپ شاید قصد داشته باشد با افزایش تعرفهها، هزینهی بهرهی بدهیها را جبران کند، اما اگر چنین تصمیمی دارد، حداقل باید با چین کنار بیاید؛ چرا که در برخورد با دیگر کشورها، هر رفتاری که بخواهد میتواند داشته باشد، اما با چین نمیتوان چنین کرد!
اینبار واقعاً کسی نمیداند کدام کشور یا نهاد پشت فروش سنگین اوراق قرضه آمریکا بوده است، اما بنا بر تحلیلهای متخصصان مالی در سراسر جهان، افزایش شدید بازده اوراق خزانه آمریکا تنها میتواند نتیجه یک فروش گسترده باشد. در حالی که بازار ارز کشورهای مختلف دچار نوسان شده، چین تقریباً هیچ حرکتی نداشته است؛ به این معنا که یا اوراق آمریکایی را نفروخته یا تنها به مقدار بسیار اندکی دست به فروش زده است. این امر نشان میدهد که بدبینی به آینده اقتصاد آمریکا، نگرانی بسیاری از کشورهاست — و آن هم نه فقط یک کشور، بلکه چندین کشور در سطح جهانی!
اما نکتهای که بیش از هر چیز آمریکا را نگران کرده، فرار گسترده سرمایههای داغ از دلار و حرکت آنها به سمت ارزهای دیگر است. آمریکا سالهاست با طراحی ابزارهای مالی پیچیده، ایجاد ناآرامیهای منطقهای و دامن زدن به جنگها تلاش کرده خود را به عنوان پناهگاه امن سرمایهها معرفی کند. اکنون در حالی که حتی جنگی هم رخ نداده و تنها یک نبرد تعرفهای با چین در جریان است، سرمایهها در حال ترک آمریکا هستند. اوراق خزانه دیگر پناهگاه امن نیستند!
نتیجه چه بود؟ امروز همه دنیا میدانند که بازده اوراق خزانه ۱۰ ساله آمریکا که به ۴.۵٪ رسیده، به نقطه ضعف اصلی دولت ترامپ و وزیر خزانهداری او، اسکات بیسنت، تبدیل شده است. این تنها در شرایطی اتفاق افتاده که چین هنوز بهصورت گسترده اوراق خود را نفروخته است. اگر در جریان جنگ تعرفهای، چین تصمیم به فروش سنگین بگیرد، بازدهی اوراق ممکن است تا ۶ یا حتی ۸ درصد نیز افزایش یابد! در آن صورت، آمریکا دچار بحرانی همانند شوروی در آستانه فروپاشی در سال ۱۹۹۱ خواهد شد؛ بدهیهایی که هیچ ایالت یا نهادی حاضر به پذیرش آنها نخواهد بود و در عمل، فروپاشی ایالات متحده ممکن میشود!
بزرگترین اشتباه استراتژیک آمریکا پس از جنگ جهانی دوم
واقعاً باورکردنی نیست که جنگ تعرفهایای که آمریکا خودش آغاز کرد، حالا خودش را در لبه پرتگاه سقوط قرار داده است. آیا این همان مصداق «خود کرده را تدبیر نیست» نیست؟ پاسخ قطعاً مثبت است. تقریباً همه گزارشها به وضوح تأکید دارند: در نبرد تعرفهای و تجاری با چین، آمریکا بازنده قطعی خواهد بود.
- مدیرعامل شرکت بزرگ سرمایهگذاری بلکراک، لری فینک، صراحتاً اعلام کرده که این بحران هیچ ربطی به مسائل مالی ندارد، بلکه نتیجه رفتارهای عجیب و ناپخته دولت آمریکاست.
- وزیر خزانهداری پیشین آمریکا، لارنس سامرز، اظهار کرده که اگر در دولت ترامپ مسئولیتی داشت، بلافاصله استعفا میداد.
- نویسنده مطرح نیویورکتایمز، توماس فریدمن، سه نفر از مهمترین مقامات اقتصادی دولت آمریکا — وزیر بازرگانی «هاوارد لوتنیک»، وزیر خزانهداری «بسنت»، و مشاور تجاری «ناوارو» — را احمق خوانده است.
- پروفسور آمیتاو آچاریا از دانشگاه واشنگتن دی سی و کارشناس روابط بینالملل معتقد است که نظم جهانی تحت سلطه آمریکا در حال فروپاشی است — و این نه تنها بد نیست، بلکه شاید فرصتی برای بازتعریف نظم جهانی باشد.
- آدام پوسن، رئیس مؤسسه اقتصادی پترسون، با قاطعیت میگوید که آمریکا حتماً در جنگ تجاری با چین شکست خواهد خورد.
- شبکه CNN هم با طعنه مینویسد: «هیچکس بهخاطر فقر نمیمیرد، ولی بهخاطر غرور حتماً خواهد مرد!»
شاید نیت اولیه ترامپ «بازگرداندن عظمت به آمریکا» بوده باشد، اما او هیچگاه واقعیت قدرت امروز آمریکا را به درستی ارزیابی نکرد — بهویژه در مواجهه با چین. در حالیکه با غرور و پیشداوری تصمیم میگرفت، باید دانست که از زمان جنگ جهانی دوم، آمریکا پنج اشتباه بزرگ استراتژیک مرتکب شده و جالب آنکه تقریباً همه این اشتباهات مستقیم یا غیرمستقیم با چین در ارتباط بودهاند:
- جنگ کره: نتیجه آن، قدرت گرفتن چین و برآمدن ژاپن بود. چین در برابر ارتشی متشکل از ۱۶ کشور ایستاد و پیروز شد، و از آن پس، هیچ کشوری دیگر جرئت کوچک شمردن چین را نداشت. ژاپن نیز از طریق تأمین تدارکات جنگی، از ویرانههای پس از جنگ به صنعتی بزرگ بدل شد.
- جنگ ویتنام: آمریکا با چاپ بیرویه دلار هزینه جنگ را تأمین کرد و باعث فروپاشی سیستم «برتون وودز» شد. در سوی دیگر، ژاپن که صنعتی شده بود، توانست با محصولات ارزان و باکیفیت خود بازار آمریکا را تصاحب کند.
- جهانیسازی افراطی: در حالیکه آمریکا امیدوار بود با جهانیسازی سلطه خود را حفظ کند، چین بهعنوان استثنایی از این قاعده، به قدرتی بیرقیب در تولید بدل شد.
- جنگ با تروریسم: در این دوره، چین نهتنها از نظر اقتصادی رشد کرد بلکه در بسیاری از عرصهها به خودکفایی و خوداتکایی رسید و جایگاه خود را تثبیت نمود.
- جنگ تعرفهای با چین: اینبار، چینیها نهفقط اقتصادی بلکه از نظر روانی و فرهنگی نیز به خودباوری رسیدهاند. برای نخستینبار در تاریخ معاصر، ملت چین باور دارند که در نبرد اقتصادی با آمریکا نیز میتوانند پیروز شوند.
فرصتسوزی واشنگتن؛ از WTO تا ۱۱ سپتامبر
استراتژی جهانیسازی آمریکا از ابتدا با نگاهی حسابشده طراحی شد: کشورهای کمترتوسعهیافته باید به منبع نیروی کار ارزان، محل استقرار صنایع آلاینده و کارگاههای تولید کالاهای سطح پایین تبدیل میشدند. در این نقشه، بخشهای کلیدی و پردرآمد زنجیره تولید—از طراحی و تحقیق و توسعه گرفته تا برندینگ جهانی—در دستان آمریکا و متحدان غربیاش باقی میماند.
برای جلوگیری از صعود قدرتهای نوظهور، پنج مانع کلیدی توسط غرب طراحی شد: توسعه صنعتی محدود، فشارهای محیطزیستی، الزامات سختگیرانه استانداردهای جهانی، سلطه مالی و در نهایت تهدید نظامی. نقشهای هوشمندانه و پیچیده که قرار بود رشد هر بازیگر تازهنفس را از همان ابتدا خنثی کند.
اما چین، خلاف همه پیشبینیها، توانست این تلهها را یکییکی پشت سر بگذارد. با اتکا به برنامهریزیهای بلندمدت، سیاستهای اقتصادی قاطع، و واکنشهایی دقیق و هدفمند، مسیر متفاوتی را در پیش گرفت. در بحبوحه نبردهای مالی با آمریکا و سرمایهگذاری سنگین روی تکنولوژیهای نظامی، چین خیزشی تاریخی را آغاز کرد—و بهناگهان، بدل به بازیگری کلیدی در نظم جهانی شد. این تحول، چیزی نبود که در نقشه غرب پیشبینی شده باشد؛ بلکه یک "باگ سیستمی" بود که همه چیز را به هم ریخت.
کشوری که زمانی تصویر یک اقتصاد فرسوده و عقبمانده را یدک میکشید، حالا در صف قدرتهای جهانی ایستاده است. با این حال، تاریخ یک بار دیگر فرصتی پیش روی آمریکا گذاشت: در سال ۲۰۰۱، زمانی که چین با انگیزهای وصفناپذیر به عضویت سازمان تجارت جهانی (WTO) درآمد.
آمریکا این لحظه را غنیمت شمرد تا شروطی سنگین و ناعادلانه بر چین تحمیل کند؛ شرایطی که بیشتر به یک ضیافت مرگبار میمانست.
آمریکا، سرمست از نمایش قدرت خود در جنگ خلیج فارس و فناوری حملات دقیق نظامی، تصور میکرد برنده بلامنازع میدان است و چین هیچ شانسی ندارد. اما ورق ناگهان برگشت. حادثهی ۱۱ سپتامبر، سیاست آمریکا را به مسیر دیگری برد. دولت جورج بوش پسر، به جای تمرکز بر مهار چین، تصمیم گرفت اولویت خود را مبارزه با تروریسم جهانی قرار دهد—تصمیمی که به یکی از بزرگترین خطاهای راهبردی تاریخ آمریکا بدل شد.
اما نتیجه چه شد؟ آمریکا درگیر جنگی بیپایان با تروریسم شد که ۲۰ سال به طول انجامید. در همین بازه، چین پس از پیوستن به سازمان تجارت جهانی، شتابی بیسابقه در رشد اقتصادی تجربه کرد. نرخ رشد GDP از ۸.۴۹ درصد در سال ۲۰۰۰ به ۱۴.۲۴ درصد در سال ۲۰۰۷ رسید و اقتصاد چین وارد فاز رشد فوقالعاده شد. تولید ناخالص داخلی کشور از ۱۰ تریلیون یوان در سال ۲۰۰۰ به بیش از ۱۰۱ تریلیون یوان در سال ۲۰۲۰ رسید؛ یعنی رشد دهبرابری در کمتر از دو دهه!
جنگ تجاری سال ۲۰۱۸ بین چین و آمریکا نقطه عطفی بود؛ فرصتی دیگر برای آمریکا تا شاید مسیر خود را اصلاح کند. اما چون روند جدایی اقتصادی سریع نبود و بهصورت تدریجی و مرحلهبهمرحله پیش رفت، چین فرصت یافت تا خودش را برای رویارویی آماده کند. حالا در سال ۲۰۲۵، چین از هر جهت آماده است—چه جنگ تعرفهای، چه تجاری، چه جنگ سرد یا حتی نظامی؛ آمریکا هر سناریویی را انتخاب کند، چین ایستادگی خواهد کرد.
آمریکا دیگر هدفی ناشناخته برای چین نیست. پکن دقیقاً میداند که نقطه ضعفهای آمریکا کجاست. هرچند که از زمان اصلاحات اقتصادی، نوعی «ترس از آمریکا» در میان نخبگان چین وجود داشت، اما این جنگ تجاری باعث شد این ترس فرو بریزد. دیگر آمریکا آن غول شکستناپذیر نیست؛ ضعفهایش قابل لمس و آسیبپذیریاش واقعیست.
اگر آمریکا بیحرکت میماند، هنوز هم آن ابهت گذشته را حفظ میکرد. اما حالا که وارد میدان شده، چین نهتنها ترسی ندارد، بلکه اعتماد بهنفس بیشتری هم پیدا کرده است. در واقع، چین هنوز همه برگهایش را رو نکرده، اما آمریکا همین حالا هم نفسنفس میزند.
متحدان سنتی آمریکا هم دیگر مثل گذشته به او تکیه ندارند. حتی اگر این گروه از کشورهای پراکنده تصمیم بگیرند با چین همراه نشوند، تا زمانی که در منازعه راهبردی میان دو قدرت مداخله نکنند، برای چین کافی خواهد بود.
پایان/
نظر شما