رفتارشناسی طرفداران پزشکیان!

با بررسی برخی عناصر سیاسی اجتماعی در تاریخ معاصر ایران می توان به خوبی فهمید چه افرادی و با چه انگیزه ای از پزشکیان حمایت کرده و هیچ انتقادی را نسبت به او پذیرا نیستند.

یکی از عوامل مهم در انتخابات رفتارشناسی جامعه است که گروه ها و جناحهای سیاسی بر اساس نوع نگرش خود، سعی می کنند از اقشار مختلف جامعه یارگیری کنند. اینکه می بینیم در انتخابات اخیر مسعود پزشکیان بدون ارائه هیچ برنامه و وعده خاصی نسبت به آینده ایران می تواند به عنوان رئیس جمهور انتخاب شود به یارگیری جناح او از جامعه ارتباط دارد. اصلاح طلبان به عنوان جناح حامی وی در دور اول و دوم، و بخشی از اصولگرایان (وفاقی ها) در دور دوم توانستند طیف کوچکی از مردم را متقاعد کنند که پزشکیان می تواند آمال و آروزهای آنها را برآورده کند؛ که همین طیف کوچک به عنوان ارتش حامی پزشکیان چونان برای رای آوری او تلاش کردند که توانستند رای اکثریت را برای او رقم بزنند.

حالا باید بررسی شود که این طیف کوچک جامعه چه کسانی هستند و انگیزه آنها برای روی کار آمدن پزشکیان چیست؟ با شناخت دقیق آنها خواهیم دانست که چرا پس از گذشت چند ماه از شروع دولت پزشکیان این طیف کوچک، از حذف گشت ارشاد و یا آزادی واردات آیفون چونان سخن می گویند که گویی پزشکیان توانسته تورم را در این مدت کوتاه تک رقمی کرده و تمام مشکلات معیشتی ملت را حل کند.

در سال 1390 غلامعباس فاضلی در سایت پرده سینما یادداشتی را در نقد فیلم جدایی نادر از سیمین نوشت. وی در بخشی از یادداشت به رفتارشناسی قشری از جامعه با عنوان "روشنفکر متوسط شهری" اشاره می کند که از جرات میتوان گفت آنها را همان طیف کوچک جامعه به بیان بهتر همان ارتش حامی پزشکیان هستند:

تا سال 1341 جامعه شهری ایران عموماً به دو طبقه «فقیر» و «غنی» تقسیم می شد. شمایل ثروتمندان و فقرا به وضوح در فیلم های دهه 1330 ایران و داستان و تاریخ نگاری های های جعفر شهری و علی محمد افغانی قابل مشاهده است. اما از سال 1341 و وقوع اصلاحات ارضی طبقه جدیدی در ساختار شهری شکل گرفت که با گذشت زمان جمعیتی بیش از دو طبقه دیگر پیدا کرد. شاه عمیقاً تمایل داشت طبقه اجتماعی نوینی در ایران شکل بگیرد. این طبقه اجتماعی نوین «طبقه متوسط شهری» نام داشت. اگرچه اصول ششگانه «انقلاب سفید» که بعدها در گذر زمان به نوزده اصل افزایش پیدا کرد در شکل ظاهری در راستای حمایت از روستاییان بود، اما چیزی که پهلوی دوم از آن به عنوان «انقلاب شاه و مردم» یاد می کرد تأثیری غیر قابل انکار بر ساختار طبقه متوسط شهری گذاشت. شاه تصور می کرد گسترش چنین طبقه نوینی می تواند او را به بسیاری از اهداف مورد نظرش که اشاره به آنها در فرصت این مقاله نیست نائل کند. استقبال او در مهاجرت روستاییان به شهرها که در دهه 1350 به اوج خود رسید، و جایگزین کردن ساختار صنعتی به جای ساختار کشاورزی در کشور، از دیگر شیوه های اجرایی او برای گسترش طبقه متوسط شهری بودند. شاه در اواخر دهه ی 1340 بنای «شهیاد آریامهر» را که امروز با نام «برج آزادی» برای همه شناخته شده است برای طبقه متوسط شهری ساخت. این نخستین عمارت باشکوه تاریخ معماری ایران بود که نه برای شاهان و سلاطین، بلکه برای طبقه متوسط شهری ساخته می شد. او همچنین برای همین طبقه مونتاژ اتومبیل «پیکان» را در چرخه کارخانه اتومبیل سازی «ایران ناسیونال» به راه انداخت. شعار «هر خانواده ایرانی باید یک اتومبیل پیکان داشته باشد» که در دهه 1350 از سوی حکومت شاه مطرح می شد در راستای گسترش امکانات رفاهی و توسعه و تعمیق همین طبقه متوسط شهری بود.

اما شاه نکته ای کلیدی را در مناسبات این طبقه اجتماعی نادیده انگاشته بود و آن انبوه «روشنفکران»ی بود که مثل قارچ از این طبقه سر بر می آوردند. طبقه متوسط شهری استعداد غیر قابل انتظاری در تولید «روشنفکر» داشت. «روشنفکر»انی که با آن چیزی که قبل از آن هم «روشنفکر» نامیده می شد و معمولاً در طبقه آریستوکرات و اشرافی جامعه وجود داشتند تمایزاتی اساسی داشتند. این تمایزات همانقدر که غریب بودند، دچار نفرین «ابدی بودن» هم شده بودند. بنابراین نه تنها با گسترش طبقه متوسط شهری در دهه ی 1350 و وقوع انقلاب اسلامی در سال 1357 از بین نرفتند، بلکه با شدت و حدت بیشتری تا امروز هم در ساختار طبقه متوسط شهری استمرار دارند.

به عبارت دقیق تر سرچشمه بسیاری از رویدادهای سیاسی- اجتماعی متنوعی که از اواخر دهه ی 1340 تا امروز در ایران به وقوع پیوسته مربوط به همین بخش از جامعه ایرانی است. و شاید منشأ بسیاری از بحران ها، مصیبت ها، و بلایایی که جامعه ایرانی در چهل سال اخیر با آن دست به گریبان بوده همین «روشنفکر»انی باشد که از اواخر دهه 1340 در طبقه متوسط شهری سر برآوردند. فکر می کنم برای تحلیل فیلم جدایی نادر از سیمین شناخت خصوصیات «روشنفکر» طبقه متوسط شهری ضروری باشد. این خصوصیات در 10 محور قابل اشاره اند.

1-«روشنفکر» طبقه متوسط شهری بی سواد نیست، اما سواد به شدت میانمایه ای دارد. مطالعه چند کتاب یا مدتی تحصیل در محیط های دانشگاهی او را خیلی زود به این نتیجه رسانده که دانای کل است و به اندازه تمام دنیا قدرت فهم و درک تحولات دنیای اطراف اش را دارد. «روشنفکر» طبقه متوسط شهری معمولاً محصول ندارد. اثر هنری و ادبی و مطالعاتی بیرون نمی دهد؛ اگر هم بدهد در حدی میانمایه و سطحی خواهد بود. او فقط در حدی سواد دارد که بتواند با اتکاء به آن دیگران را بی سواد بیانگارد و رفتارهای من درآوردی اش را برای خودش یا اطرافیان موجه جلوه دهد. بر همین اساس نه تنها هر حرکت سیاسی و برنامه عمرانی که از سوی دولتمردان هر عصر صورت پذیرد، از سوی این گروه باطل و بیهوده تلقی می شود، بلکه هر فقیهی به تعبیر این گروه «بیسواد» و هر دانشمندی «خرفت» محسوب می شود. از دیدگاه «روشنفکر» طبقه متوسط شهری وزیر (فرقی نمی کند امیرعباس هویدا باشد یا محمدعلی رجایی) بی سواد است. وکیل مجلس بی سواد است (فرقی نمی کند عبدالله ریاضی باشد یا علی لاریجانی). پزشک ها بی سوادند، وکلا بی سوادند، منتقدان بی سوادند،... همه در هر لحظه که منافع و خواست این گروه اقتضا کند «بی سواد» هستند.

2-«روشنفکر» طبقه متوسط در ظاهر دموکرات و در باطن دیکتاتور است. در هر محفلی از دموکراسی حمایت می کند، اما وقت عمل دیکتاتور تمام عیاری است و دیکتاتوری اش را با هزار ترفند توجیه می کند. مثلاً قاچاق فیلم بد است. اما اگر این عمل در مورد فیلم جناح مخالف اتفاق بیافتد و اسم فیلم اخراجی ها3 هم باشد خیلی خوب است! تقلب در انتخابات بد است اما اگر این تقلب به شکل لابی کردن در انتخابات «خانه اصناف» اتفاق بیافتد خیلی هم خوب است! فساد مالی بد است اما اگر آقا فلان و خانم بهمان انجام دهند نوش جان شان! جناح بندی و دسته بازی مذموم است، اما وقتی پای منافع ما پیش بیاید چه اشکالی دارد!

3-«روشنفکر» طبقه متوسط «مخالف» ازلی و ابدی است. تمایل فراوانی به مخالفت با هر نظام حکومتی دارد. فرقی نمی کند کی و چی؛ همیشه طرف گروه «مخالف خوان» می رود. در دوران حکومت شاه از بیژن جزنی و احسان طبری حمایت می کند و در دوران بعد از انقلاب از کیانوری. در دوران سازندگی مخالف غلامحسین کرباسچی و خط مشی توسعه شهری اوست و در زمانه اصلاحات می شود طرفدار او! در دهه 1360 مخالف میرحسین موسوی است چون طرفدار دارد و در دهه 1380 طرفدار اوست چون مخالف دارد! در سال 1384 طرفدار محمود احمدی نژاد است چون مخالف اکبر هاشمی رفسنجانی است و در سال 1388 طرفدار اکبر هاشمی رفسنجانی است چون مخالف محمود احمدی نژاد است! «روشنفکر» طبقه متوسط اقتصاددان یا سیاستمدار نیست، اما با هر حرکت اقتصادی و سیاسی که از سوی دولتمردان انجام شود مخالف است. فرقی نمی کند تشکیل حزب رستاخیز باشد یا ارتش بیست میلیونی. فرقی نمی کند دفترچه کوپن خوارو بار باشد، خصوصی سازی باشد، یا طرح هدفمندی یارانه ها. در هر حال او همه حال نقش «مخالف» را بازی می کند.

4-«روشنفکر» طبقه متوسط ضد دین و ضد سنت است. اما این مخالفت را علنی نمی کند. متدیّن ها و حتی سنتی ها از دیدگاه او «اُمّل» هستند. سنت فقط در حدی به درد او می خورد که ذائقه های توریستی و سفره خانه های سنتی و عکس ها و فیلم های شیرین نشاط را بیاراید. بیش از این بشود جاهل مسلکی و لمپنی است! «روشنفکر» طبقه متوسط قدرت مخالفت با دین را ندارد، اما قدرت تمسخر یا تصغیر آن را دارد. دین را قط در حدی که منافع اش اقتضا کند می پذیرد. «نماز؟! آقا دلت باید با خدا باشه! این ها تکلّف و تشریفاته!» «روزه؟! ای آقا! من ضعف دارم. آدم خودش بهتر از هر پزشکی وضعیت بدن اش را تشخیص می ده. من نمی تونم بگیرم».

«روشنفکر» طبقه متوسط همیشه با «حجاب» مخالف است. هر چقدر هم روسری ها و آستین ها و پاچه شلوارها بالاتر بروند او همواره ناراضی است.

5-«روشنفکر» طبقه متوسط در ظاهر منطقی و معقول و در باطن کاملاً غیر منطقی است. در ظاهر مؤدب و در مواقعی که به تله می افتد به شدت بی ادب است. وقتی پای حفظ منافع یا خواسته های او پیش بیاید هیچ تاریخ نگاری و مدرکی او را قانع نمی کند. در برابر دهها صفحه تحلیل و منطق با جملاتی مثل «چقدر پول گرفته اید؟» «شما چابلوسی می کنید» «شما مزدورید» «خائن!» «خفه شو!» و... خودش را خلاص می کند. وقتی طرفدار شخص یا گروهی باشد نه تنها انتشار هر سند یا مدرک یا مقاله ای دال بر تقصیر و گناهکاری آن شخص یا گروه او را قانع نمی کند، بلکه آورنده سند یا نویسده مقاله را نیز با کلماتی نظیر «خائن» و «مزدور» مورد هتاکی قرار می دهد. او دوست دارد در شکل ظاهری خودش را مؤدب جلوه دهد، اما برخلاف این تظاهر، به شدت بی ادب است. نقطه ضعف هایش در برابر سواد یا استدلال دیگران را با پوزخند، تمسخر و هتاکی فرافکنی می کند.

6-«روشنفکر» طبقه متوسط خودخواه، ریاکار، و فاقد آرمان جمعی است. در نتیجه همیشه غیر قابل اطمینان است و همواره از این موضع است شکست می خورد. به همین خاطر است هیچوقت نمی تواند در یک جریان سیاسی پیروز شود یا حتی فیلمی را «تحریم» کند! همه آدم های این دسته «می گویند» که تحریم می کنند، اما خودشان قبل از همه «می روند» و فیلم را تماشا می کنند! این ریاکاری، این روراست نبودن با خود، این تظاهر به چیزی که ندارند و لیاقتی برای داشتن آن از خودشان نشان نمی دهند سرچشمه تمام شکست ها و ناکامی ها سیاسی و اجتماعی «روشنفکران» طبقه متوسط شهری است.

7-«روشنفکر» طبقه متوسط در شکل ظاهری جسور و بی پروا، اما در باطن محافظه کار و منفعت طلب است. می خواهد صاحب هم چیز باشد بدون آنکه قیمت آن را پرداخت کند. در رویدادهای سیاسی - اجتماعی همیشه در حد «تماشاگر» باقی می ماند و هرگز خودش را به خطر و زحمت نمی اندازد. اما استعداد زیادی دارد که با تکرار مکرر نام آدم هایی که در راه آرمانی جان باخته اند، از خسرو گلسرخی و بیژن جزنی و «رضایی ها» گرفته تا ندا آقاسلطان و سهراب اعرابی خودش را بی پروا جلوه دهد. در حالی که هرگز جرأت آنها را ندارد و ابداً کاری نمی کند که آرامش و امنیت زندگی اش به خطر بیافتند. او بدون تقبل کمترین هزینه ای با مهارت زیادی از نام این افراد استفاده می کند تا دیگران را زیر منّت خودش قرار دهد! تظاهر می کند در قلب خطر قرار دارد، در حالی که هیچوقت از حاشیه امن خودش خارج نمی شود. شخصاً بارها به کامنت افراد مختلفی برخورده ام که از نوشتن نام کوچک، نام خانوادگی، ایمیل، و حتی نام مستعار پرهیز می کنند و با امضایی که از یک یا چند نقطه یا پاره خط تشکیل شده کامنت می گذارند که «مرگ بر فلانی، زنده باد بهمانی! همیشه سبز باشید، گرامی باد یاد خون های فلان و فلان» و انتظار دارد بدون تقبل کمترین هزینه ای، از ما به عنوان تریبون جنبش فلان و نهضت بهمان استفاده کند! و بعد که کامنت ها منتشر نمی شود در کامنت های بعدی فریاد برمی آورد «ترسوها! خائن ها! قاتل ها! سانسورچی ها! ...» خب این استراتژی مشمئزکننده اما فراگیری در «روشنفکران» طبقه متوسط است. تو روی صندلی تماشاگران می نشینی و هزینه رفتارت را باید دیگران پرداخت کنند و اگرنکنند خائن و ترسویند!

8-«روشنفکر» طبقه متوسط حافظه تاریخی ندارد. برایش مهم نیست کی پارسال چکاره بوده و امسال چکاره است؟ تاریخ برایش اهمیتی ندارد. مهم نیست فلانی پنج یا ده سال پیش در جناح مخالف چه ها کرده؟ مهم نیست دیدگاه هایش چه تفاوت های اساسی و بزرگی با او دارد، مهم نیست چه نیّتی دارد، مهم این است که امروز دشمن مشترکی با او دارد و می تواند به او منفعت برساند. از همین رو افرادی نظیر محسن مخملباف، جعفر پناهی و عبدالکریم سروش بدون در نظر گرفتن سوابق و نیّات و پیشینه تاریخی شان از سوی «روشنفکران» طبقه متوسط مورد تکریم و ستایش قرار می گیرند.

9-«روشنفکر» طبقه متوسط هرگز مسئولیت اعمال و کردارش را نمی پذیرد. هرگز اشتباهات اش را به عهده نمی گیرد. همیشه طوری رفتار می کند که گویی عاری از خطاست. در فرایند بررسی خطاها، همیشه او نقش آدمی را بازی می کند که بیگناه بوده و هیچ اطلاعی از ماوقع نداشته است. همیشه عده ای پیدا می شوند که «روشنفکر» طبقه متوسط گناه اعمال و کردارش را به عهده آنها بگذارد و از خودش سلب مسئولیت کند. او در مقاطع حساس زود خیانت می کند، اما همیشه یک مقام مافوق، یک هیئت مدیره، یک شورا، یک همکار، یک بازجو، یا یک زندانبان وجود دارد که «روشنفکر» طبقه متوسط گناه اشتباه یا خیانت اش را روی دوش آنها بیاندازد!

10-«روشنفکر» طبقه متوسط همیشه طلبکار و حق به جانب و ناسپاس است. همواره تصور می کند جامعه، حکومت، دولت، مردم و سایر نهادهای اجتماعی به او بدهکارند. فرقی نمی کند رییس دولت یا نهاد مربوطه جمشید آموزگار باشد، یا سید محمد خاتمی؛ مهرداد پهلبد باشد، یا مصطفی میرسلیم و عطاالله مهاجرانی. طرفی از معادله که غیرقابل تغییر است این است که شاه و گدا به او بدهکارند. در عین حال که او مسئول هیچ چیز نیست و نباید سپاسگزار کسی باشد. هر کسی کاری کرده «وظیفه»اش بوده. مطالبات او از جامعه، مردم، و نهادهای دولتی بی پایان است.

تجربه تاریخی نشان داده «روشنفکر» طبقه متوسط شهری از نظر سیاسی با جناح چپ پیوند مستحکمی داشته است. فرقی نمی کند این جناح چپ «حزب توده» باشد، «سازمان چریک های فدایی خلق» باشد، یا «جبهه مشارکت» و حزب «اعتماد ملی». به هرحال از نظر «روشنفکر» طبقه متوسط شهری چپ چپ است! اینکه چه میزان از جناح چپ را «روشنفکران» طبقه متوسط تشکیل می دهند یا چند درصد «روشنفکران» طبقه متوسط شهری از جناح چپ هستند باز مسئله چندان مهمی نیست. مسئله مهم این است که «روشنفکر» طبقه متوسط شهری هیچوقت دست راستی نبوده است.

اگرچه سازمان های چپ تا دهه 1360 از ساختار ایدئولوژیک مستحکمی برخوردار بودند، اما چیزی که از اواسط دهه 1370 در ایران با نام «جناح چپ» شناخته شده است برآیند بسیاری از اصول دهگانه ای است که بنیان عملی «روشنفکران» طبقه متوسط شهری را تشکیل می دهند. اگر شما بخواهید به جناح راست بپیوندید به صراحت به شما خواهند گفت اصول اعتقادی شان فلان و بهمان است. آیا شما آن را قبول دارید و از آن تبعیت می کنید؟ چنانچه پاسخ شما مثبت باشد می توانید با اثبات گفته هایتان وارد جناح راست شوید! اما در مورد جناح چپ قضیه فرق می کند. در جناح چپ از شما خواهند پرسید اصول اعتقادی شما چیست؟ فرقی نمی کند پاسخ شما کانت باشد یا هگل و هایدگر. آشپزی به سبک رزا منتظمی باشد یا اسکاروایلد. مصدق چی و لیبرال باشید یا مائویست. در هر حال طرف شما در جناح چپ به شما لبخند خواهد زد و پاسخ خواهد داد «اتفاقاً ما هم همین را می گوییم!» چون استراتژی جناح چپ این است که وانمود کند هر آنچه دیگران در جستجویش هستند نزد ما است! به همین خاطر است که روزنامه های جناح چپ مثل شکم کوسه که در آن هر چیزی یافت می شود، از لنگه کفش و پلاک اتومبیل تا قوطی کنسرو و جلبک دریایی، همه چیز را در خود دارند. از سیاست روز گرفته تا هنر مفهومی. از آشپزی به سبک ملوک خانم گرفته تا آنتونیو گرامشی.

* متن کامل نقد را میتوانید در لینک زیر مطالعه کنید: https://www.cinscreen.com/?id=1250

پایان/

۱۵ آبان ۱۴۰۳ - ۱۴:۰۰
کد خبر: 30999

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 1 + 2 =