دیروز سومین نشست گفتگوی ایرانی عربی در تهران پس از دو دور قبلی آن در دوحه شروع شد. طرف ایرانی برگزار کننده این سلسله نشستها یعنی شورای راهبردی روابط خارجی از نهادهای حکومتی ایران و طرف عربی برگزار کننده نیز یعنی مرکز مطالعاتی الجزیره وابسته به شبکه رسانهای الجزیره به عنوان نهادی نزدیک به حاکمیت قطر است.
بنابراین مهمانان ایرانی و عرب این نشستها نیز معمولا از سلایق و گرایشهای همسو و یا نزدیک به دو قرائت ایرانی و قطری هستند. البته این بدان معنا نیست که دو قرائت همپوشانی دارند، بلکه اتفاقا ناهمگونی و اختلافنظرهای جدی میان هر دو بر سر مسائل متعدد منطقهای وجود دارد. با این حال، روابط نسبتا خوب ایران و قطر و وجود قسمی از اشتراک نظر درباره مساله فلسطین، فضایی برای تضارب آرا و گفتگو میان دو طیف فراهم کرده است.
از این رو، نه مهمانان ایرانی کلکسیونی از حضور همه سلایق آکادمیک و رسانهای صاحب نظر در حوزه ایرانی عربی است و نه اندیشمندان عرب شرکت کننده پژواک همه قرائتها، اطیاف و سلایق عربی است و وجود سفرای برخی کشورهای عربی نیز بیشتر زینت المجلس است. به هر حال، نمایندگان دیگر سلایق عربی نزدیک به بقیه قطبهای رسمی عربی همچون عربستان، امارات و بعضا مصر حضور خاصی در این نشستها ندارند و علل آن هم بیشتر پرهیز آنها از مشارکت، خواه به دلیل زاویهای است که با ایران ویا قطر دارند و خواه به دلیل محدودیتهای دیگر. ناگفته هم نماند که برخی سلایق منطقهای نزدیک به قطر هم که زاویه بیشتری با ایران دارند، حضور ندارند.
بنابراین ما با گفتگوی فراگیر رسمی ایرانی با نمایندگان همه قرائتهای نخبگانی و رسمی عربی روبرو نیستیم، بلکه گفتگو با بخشی از نخبگان جهان عرب است که زاویه کمتری دارند. البته در این سطح هم اهمیت خود را دارد.
این گفتگوها نظر به جایگاه تاثیرگذار الجزیره در جهتدهی به افکار عمومی عربی میتواند در تلطیف فضا اثرگذار باشد؛ اما بعید است که برگردانی در رویکردهای رسمی دیگر بلوکهای عربی داشته باشد.
سطحی از گفتگوها همواره از دیرباز وجود داشته؛ اما خروجی موثر و جهت دهنده نداشته و بیشتر گفتگو برای گفتگو و خالی نماندن عریضه بوده است.
از دو دهه پیش هم متعاقب حمله به عراق و سپس شروع بحران سوریه، شکاف ایرانی عربی چه در سطح افکار عمومی چه رسمی به نحو بیسابقهای تعمیق یافت. این رخدادها بیشتر نقشی مکمل دارند و علت العلل بحران وجود یک نوع بیاعتمادی تاریخی معطوف به آمیختگی عواملی تاریخی با عناصر معاصر است که با وجود فراز و نشیبهایی همچنان به قوت خود باقی است. کما این که نبود سطحی معقول و مقبول از شناخت دو سویه از یکدیگر و دخالت بازیگران فرامنطقهای نیز مزید بر علت بوده است.
با این حال، پس از جنگ 8 ساله میان ایران و عراق، رفته رفته تنشهای ایرانی عربی تا حدودی فروکش کرد و روابط ایرانی عربی در دوران اصلاحات بر ریل بهبودی قرار گرفت، اما این وضعیت شکننده به دلایل عدیدهای به گفتگوی ژرفی منتهی نشد و دوباره با شعلهور شدن آتش تنش، گفتگوی ایرانی عربی به نقطه صفر خود بازگشت.
مجددا با فروکش ظاهری برخی تنشها و توام با بنبستهای منطقهای، گفتگوهای ایران و عربستان با میانجیگری چین موجب از سرگیری روابط میان دو کشور شد. همین اتفاق مهم و قابل توجه حداقل در ظاهر به شکلگیری فضای مساعدی در سطح منطقه کمک کرد، اما با گذشت یک سال از آن، هنوز گفتگوی عمیقی میان دو طرف شکل نگرفته و روابط هم از حدود متعارف رسمی در حد بازگشایی سفارتخانهها فراتر نرفته است.
به نظر میرسد که ریاض به دلایلی بسیار محتاطانه عمل میکند و حتی در حد از سرگیری پروازهای مستقیم به ایران هم گام خاصی برنداشته است؛ چه رسد به همکاری اقتصادی و همکاری امنیتی در سطح منطقه. در زمینه اقتصادی نیز که اکنون مهمترین مولفه خلق منافع مشترک برای شکلگیری روابطی پایدار است، در سال قبل نه تنها عربستان صادراتی به ایران نداشته، بلکه صادرات ایران به آن کشور نیز کاهشی بود.
همین خود انعکاس این واقعیت است که گفتگوهای ایرانی عربی هنوز در ایستگاه نخست خود است و راه درازی در پیش دارد و فعلا وارد فاز همکاری منطقهای نشده است. وقتی جنگ خانمانسوز غزه مستمسکی برای شروع و شکلگیری این همکاری نشد و هیچ فعل مشترکی جز در سطح بیانیهنویسی در سه نشست سازمان همکاری اسلامی شکل نگرفت، تو خود حدیث مفصل خوان از این مجمل.
اما آنچه در زیر پوست منطقه میگذرد، عمیقتر از آن چیزی است که در ظاهر امر تحت عناوینی پدیدار است.
گفتگوهای فشرده عربستان و آمریکا در چند ماه اخیر برای انعقاد توافقنامه امنیتی "تاریخی" و ما به ازای آن (عادی سازی روابط عربستان و اسرائیل)، انعکاسی از واقعیتهای ژرفِ در جریان و همچنین برونداد تداوم بحران بیاعتمادی ایرانی عربی است.
پایان/
نظر شما