استراتژی نظامی غزه در جنگ اسرائیل ممکن است تغییر کند و بسته به شرایط خاص هر جنگ متفاوت باشد. اما در کل، استراتژی نظامی اسرائیل در جنگهای غزه شامل عوامل زیر بوده است:
۱. حملات هوایی: اسرائیل از حملات هوایی برای ضربه زدن به هدفهای استراتژیک و نظامی مانند ساختمانها، تونلها، تجهیزات نظامی و سلاحهای راکتی استفاده میکند.
۲. عملیات زمینی: اسرائیل از عملیات زمینی برای نفوذ به مناطق غزه و نابودی زیرساختهای نظامی مختلف استفاده میکند. این عملیات ممکن است شامل اشغال مناطق، تعقیب و کشتن عناصر مسلح و تخریب تجهیزات نظامی باشد.
۳. بلاکاد: اسرائیل برای کنترل حرکت و حملات از طریق دریا، زمین و هوا، بلاکاد روی غزه اعمال میکند. این بلاکاد شامل کنترل نقاط ورود و خروج به غزه و تصویب نقشههای حرکتی مربوط به کالاها و خدمات است. (اسلون، ۱۳۹۶: فصل ۱،۲،۳)
با توجه به ۳ استراتژی که بن گوریون، بنیانگذار اسرائیل در جنگ داشت، میتوانیم این حمله حماس را بینظیر بدانیم:
اولین استراتژی یا ستون اول اسرائیل این بود که جنگ باید از داخل فلسطین به خارج از فلسطین کشانده شود زیرا قرار بود عربها فلسطین را آزاد کنند.
در واقع از اولین جنگ که سینای مصر را گرفتند این اتفاق افتاد؛ یعنی تمرکز عملیات از درون فلسطین به بیرون رفت و اعراب باید به فکر آزادسازی خود بودند! استراتژی دوم، غافلگیری است. در تمامی جنگها و نبردها اسرائیلیها از این قاعده استفاده کردند و به اصطلاح غافلگیری، قاعده تاریخی جنگهای اسرائیلی است. استراتژی و ستون سوم: عملیات جنگی برقآسا و سریع است. یعنی جنگ باید سریع خاتمه یابد و معرکه مفتوح نباشد.
در واقع اتفاقی که در دو دهه اخیر با مقاومت لبنان رخ داده، ویژگیهای دوره انتقاضه و مقاوت مردمی است که جدید محسوب میشود.
جنگ کنونی غزه هم جزء جنگهای جدید است زیرا به گفته مقامات اسرائیلی جنگ چند هفته ادامه پیدا خواهد کرد و ما روزهای سختی خواهیم داشت! چارهای جز پیش بردن نبرد طولانیمدت را ندارند.
نبرد غزه اوج پروژه مقاومت و انتقاضه است؛ به این معنا که مهندسی معکوس استراتژی ۳ ستونه اسرائیل را فلسطینیها میخواهند اجرا کنند.
نخست این که صحنه نبرد باید به درون فلسطین دوباره برگردد.
دومین استراتژی معکوس فلسطینیها غافلگیری است که تقریباً برای اولین بار در تاریخ فلسطین عملیات بزرگ و غافلگیرانهای انجام داده است که اکنون تمامی قدرتها آمادهاند تا حمایت خود را از اسرائیل بیان کنند.
اگر اسرائیل همان قدرتی است که تصویرسازی میشود، دیگر چه نیازی به حمایت و پشتیبانی دارد؟ بنابراین صحبتها در مورد بیرون راندن حماس و شکستن مقاومت، بیپایه و اساس است و اسرائیل دیگر قدرت و توان ندارد. اگر ضعفی وجود نداشته باشد، این میزان حمایت و پشتیبانی دلیلی ندارد.
اسرائیل اگر داد و بیداد میکند، نشان از آن دارد که در ضعف قرار گرفته است. این اتفاق برای این افتاده که اسرائیل در دهههای گذشته قدرت نظامی و مادی ایجاد کرده بود ولی در حال حاضر در برابر این مرحله جدید از مقاومت و انتقاضه کم آورده است.
بحران غزه می تواند فرصتی برای پکن برای متمایز بودن از غرب در حمایت از اسرائیل و در نتیجه دریافت اعتبار از سوی جنوب جهانی "کشورهای کم درآمد و متوسط که به طور گسترده به عنوان "جنوب جهانی" شناخته می شود" باشد که به شدت با آرمان های فلسطین همراه است. پکن تنها به ابراز نگرانی نسبت به تشدید تنش و خشونت در غزه اکتفا کرده و از گروه های درگیر خواسته است تا با حفظ آرامش از غیرنظامیان محافظت کنند و راه حل دو دولتی را پیش ببرند. چین معتقد است که "ایستادگی برای فلسطینی ها در کشورهای عربی، کشورهای با اکثریت مسلمان و بخش بزرگی از جنوب جهانی طنین انداز شده است."
نادیده انگاشته نمی شود که عملکرد نیابتی ها به عنوان ابزاری در جهت گسترش خطوط عرضه و ایجاد عمق استراتژیک در مکان هایی که امکان ارائه قدرت با مشکل روبه رو می شود، می تواند برای پکن یک باور فریبنده را ایجاد کند که عملیات ۷ اکتبر را در جایگاه الگویی در جهت انجام حمله ای مشابه به تایوان تلقی کند.
جنگ کنونی بین اسرائیل و حماس تنها منحصر به مناقشه فلسطین و اسرائیل نبوده بلکه پهنه وسیعی از خاورمیانه را با یک تکتونیک ژئوپلیتیک روبه رو کرده که امواج حاصل از آن به صورت تظاهرات در پرتو جریان مداوم تصاویر از رنج غیرنظامیان در غزه و یا در حمایت از اسرائیل برای دفاع از خود در بسیاری از کشورها رانده شده است.
جنگ های نیابتی مدل های به روز شده و راهگشا در بسیاری از رویاروییها برای بازیگران دولتی است که آن را آغاز میکنند، اما تمایلی به ادامه مسیر نداشته و منافع استراتژیک دور خود را از طریق بهانه های استراتژیک نزدیک از سوی گروه های شبه نظامی نیابتی دنبال می کنند. آن چه جنگ نیابتی را برای بازیگران دولتی جذاب می سازد، ترس از تلافی و اجتناب از هزینه های سنگین مشارکت مستقیم در جنگ است. از این رو قدرت فزاینده بازیگران غیردولتی در کشمکش های منطقه ای نشان می دهد که جنگ های نیابتی می توانند در آینده رایج تر شوند.
منبع: دیپلماسی ایرانی
پایان/
نظر شما