به گزارش تحریریه، نشریه تایم نوشت، با اینکه دولت ایالات متحده آمریکا، چه در مدیریت رابطه روز به روز تنش آمیزترش با چین یا تلاش برای حفظ حمایت نظامی غرب از اوکراین، بطور کامل درگیر است، جو بایدن تصمیم گرفته است که بخش قابل توجهی از سرمایه دیپلماتیک خود را برای پیشبرد توافق عادیسازی میان اسرائیل و عربستان سعودی، دو متحد قدیمی خود در خاورمیانه، هزینه کند.
بی گمان، دولت بایدن چنین توافقی را به عنوان یک پیروزی تکان دهنده در منطقهای می بیند که اغلب با کشمکش و پیچیدگی های دیپلماتیک همراه است. آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه آمریکا، چشم اندازهای چنین توافقی را "یک رویداد دگرش دهنده" می خواند. مشاور امنیت ملی آمریکا، جِیک سالیوان، هم در ماه جاری توضیح داد که هرچند گفت وگوها به سرانجام نرسیده اما طرفها به "درک گسترده ای در بسیاری از عناصر کلیدی" دست یافته اند.
با این حال، سوال این نیست که آیا توافق عادیسازی میان اسرائیل و عربستان سعودی، برای آمریکا، چیز خوبی خواهد بود یا نه، سوال این است که واشنگتن تا چه اندازه آماده پرداخت هزینههای بالا برای انجام این توافق است. بسیار مهم است که کاخ سفید اطمینان حاصل کند که تمایلش به دستیابی به یک پیروزی دیپلماتیک مهم، چشمانش را بر روی مخاطراتی نبندد که امتیازدهی بیش از حد فراهم می آورد.
محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی، متوجه است که عادیسازی میان اسرائیل و عربستان سعودی یک اولویت کلیدی برای سیاست خارجی ایالات متحده در خاورمیانه است. با این حال، چنین تصمیمی، در عربستان سعودی و در سراسر جهان عرب، به شدت ناپسند است مگر اینکه اسرائیل امتیازاتی همچون تأیید حقوق مسلمانان در مسجد الاقصی، یک راهحل جامع برای منازعه اسرائیلی – فلسطینی یا حداقل واگذاری اختیارات بیشتری به حکومت خودگردان فلسطینی در مناطق اشغالی کرانه غربی بدهد. بن سلمان به هیچ روی نمی خواهد که بدون دریافت امتیازاتی، توافق عادی سازی را به آسانی امضا کند زیرا احتمال واکنشهای منفی وجود دارد و نیز پدرش، ملک سلمان، بر روی حمایت از حقوق مردم فلسطین در تشکیل یک دولت مستقل سرمایه گذاری زیادی کرده است.
به همین دلایل است که بن سلمان، از امکان امضای یک توافق عادیسازی برای کسب سلسله امتیازاتی از ایالات متحده به سود ریاض استفاده میکند. در بالای فهرست این درخواست ها، تضمین امنیتی ایالات متحده برای پادشاهی سعودی قرار دارد که ایالات متحده را ملزم به دفاع از سعودیها در صورت حمله خارجی می کند، مانند حملهای که در سپتامبر 2019 رخ داد، زمانی که یک مجموعه از موشکهای کروز به دو تاسیسات نفتی مهم سعودی اصابت کرد.
اگر واقعاً چنین درخواستی روی میز باشد، ایالات متحده باید از عقل سلیم پیروی کند و بلافاصله از اتاق گفت وگوها خارج شود، پیش از آنکه دیر بشود. باید به هر بهایی، از تضمین امنیتی ایالات متحده به عربستان سعودی پرهیز شود، چرا که معایب پرشماری دارد.
نخست اینکه، هیچ وجه دو جانبه ای درباره یک بند بلاصطلاح دفاع متقابل با عربستان سعودی وجود ندارد. واکنش این پادشاهی به درخواستهای گذشته ایالات متحده برای کمک، نشان داده که ریاض یک شریک نیرومند نیست. زمانی که دولت اسلامی عراق و شام (داعش) در سالهای 2014 و 2015 در اوج قدرت بود و مناطق گستردهای از سوریه و عراق را کنترل میکرد، عربستان سعودی تقریبا یک تماشاگر بود حال آنکه امارات متحده عربی و اردن هواپیماهای رزمی خود را برای مأموریت های ضدداعش اعزام و در حملات هوایی علیه این گروه مشارکت کردند. همکاری عربستان سعودی، عمدتا به امکان استفاده آمریکا از قلمروی آن کشور برای آموزش نیروهای درگیر با دولت اسلامی محدود می شد.
دوم اینکه، واگذاری تضمین امنیتی به پادشاهی سعودی، عملا به این معناست که نیروهای نظامی ایالات متحده، از جمله سربازان، دریانوردان، خلبانان جنگنده و تفنگداران دریایی آمریکا به نگهبانان امنیتی خانواده سلطنتی سعودی، که کشور را اداره میکند، تبدیل شوند. این کار بی گمان به منافع عربستان سعودی خدمت میکند که برغم دهها میلیارد دلار خرید تسلیحاتی از ایالات متحده، در جنگ یمن ناتوانی نظامی خود را اثبات کرد. اما این کار بهترین منافع را برای آمریکا به همراه نمی آورد زیرا ایالات متحده باید حضور خود را در این منطقه کاهش دهد تا منابع بیشتری را برای چرخش به سمت آسیا فراهم کند. باید توجه داشت که با وجود گفت وگوهای آتش بس با حوثی ها، نیروهای نظامی سعودی همچنان در جنگ هشت ساله یمن فعال هستند. آیا از سرگیری حملات موشکی حوثی ها به عربستان، به مشارکت نیروهای ایالات متحده در عملیات نظامی در یمن منجر خواهد شد؟ در حال حاضر، این یک سوال فرضی است اما اگر واشنگتن و ریاض یک توافق دفاعی فعال یا بهتر بگوییم یک اتحاد دفاعی داشته باشند، این مسئله به یک فوریت برای سیاستگذاران ایالات متحده تبدیل خواهد شد.
سرانجام اینکه، بن سلمان در سالهای اخیر گامهای خطای زیادی برداشته که او را به عنوان یک شریک ناپایدار با توان داوری ضعیف نشان داده است. بر اساس ارزیابی های اطلاعاتی آمریکا، قتل جمال خاشقجی با تایید بن سلمان انجام شد، کاری که آسیب زیادی به وجهه عربستان سعودی در غرب و در آمریکا وارد کرد. دولت او همچنین متهم به ربودن نخستوزیر سابق لبنان، سعد حریری، و وادار کردن او به استعفا در برابر دوربین تلویزیون است چرا که از نظر بن سلمان به اندازه کافی نسبت به حزبالله رویکرد تهاجمی نداشت. همچنین او با همکاری امارات متحده عربی، محاصره ای زمینی و دریایی را علیه قطر اجرا کرد تا دوحه را به تغییر سیاست خارجی خود وادار کند. این رویکرد هم نتوانست تغییرات مورد نظر بن سلمان را بوجود آورد اما در شورای همکاری خلیج فارس شکاف انداخت و قطر را به ایران نزدیکتر کرد.
بن سلمان این اواخر از خود چهره انعطافپذیرتری نشان داده و بر سازش به جای درگیری تاکید گذاشته است. سعودیها روابط خود را با قطر از سر گرفته و با ایران هم عادی سازی کردهاند، ضمن آنکه به آتش بسی با حوثیها هم دست یافته اند. اما هیچکس نمیتواند با اطمینان ادعا کند که این تغییر رویکرد، پایدار بماند و این ریسک وجود دارد که تضمین امنیتی ایالات متحده ممکن است محمدبن سلمان را به همان رویکرد پیشین بازگرداند.
مهمترین نکته این است که دولت بایدن در تلاش برای تحقق صلح بین اسرائیل و عربستان سعودی باید بسیار دقیق و محتاط عمل کند. در غیر اینصورت، ممکن است در این فرآیند به دام افتد.
منبع: دیپلماسی ایرانی
پایان/
نظر شما