دکتر عباس زاده مشکینی در تحلیلی به بررسی آینده جریان اصولگرایی پرداخت که به صورت سلسله گزارشهایی در موسسه مطالعاتی تحریریه منتشر می شود.
تهران -
تحریریه - جلسات مداومی با حضور صاحب نظران علوم سیاسی و روابط بین الملل برگزار می کنیم ، موضوع بحث دو جلسه اخیر " جریان اصولگرایی؛ مقتضیات زمان، الزامات آینده و بازسازی" بود و آقای دکتر شفیعی فر عضو هیات علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی تهران تقبل زحمت نموده بحث نسبتا کامل و علمی پیرامون موضوع ارائه دادند خلاصه این مبحث را برای بهره برداری مخاطبین کانال به شرح ذیل تقدیم می کنیم.
(قسمت اول)
شکست های پیاپی در سه انتخابات 1392، 1394 و 1396 و سردرگمی تشکیلات اصولگرایی، موجب طرح این سؤال شده که آیا با این شکست ها، اصولگرایی تمام شده و باید گفتمان دیگری ساخت و پرداخت؟ اگر، جواب این سؤالها آری است، چه تغییر و تحولاتی، در کجا و در چه حوزه هایی باید ایجاد شود؛
تغییر اسم و عنوان اصولگرایی؟
تغییر محتوای درونی اصول¬گرایی؟
یا تغییر روشها و تاکتیکها؟!
اصولگرایی و الگوهای تطبیق اسلام با مقتضیات زمانه
از هنگام ورود تجدد به ایران، واکنش نخبگان فکری ایران برای تطبیق بین فرهنگ بومی با عناصر مدرنیسم موضوعیت یافته و الگوهای مختلفی از تطبیق و انطباق با تفسیر و تأویل اسلام یا تجدد عرضه شده است. اولین این نوع تلاشها به میرزا ملکم خان برمی گردد که در آرزوی پیاده شدن تجدد غربی در جامعۀ سنتی ایران، همه اصول مدنیت غربی را موافق و مطابق اصول اسلام مطرح می نمود.
سیدجمال الدین اسدآبادی نیز تلاش می کرد برای آموزه های غربی، مبنایی اسلامی و دینی پیدا کند و این گرایش و الگو در دورۀ مشروطه خود را بروز داد و علامه نائینی و علمای طرفدار مشروطه با این توجیه که این مفاهیم و ارزشهای غربی مثل دموکراسی و پارلمان و .... از جهان اسلام به اروپای دروۀ بعد از رنسانس وارد شده و حالا همان مفاهیم با تغییر لفظ و صورت به خود ما برگشته (بضاعتنا رُدّت الینا) و مشکلی از جهت تطبیق با اسلام ندارد، مبلّغ مشروطه شدند. در حالیکه علمایی مثل شیخ فضل الله نوری معتقد بودند مشروطه به عنوان یک الگوی مدنی غربی نمی تواند کاملاً با اسلام منطیق شود و مشروطه و اسلام، دو الگوی متفاوتی هستند که مبناهای متفاوت دارند.
در ادامۀ این تلاشهای فکری برای این تطبیق و انطباق، در دورۀ پس از کودتای 28 مرداد و شکست عملی طرح مشروطه در بن بست دیکتاتوری پهلوی، نسل جدیدی از روشنفکران دینی و علمای حوزوی ظهور کردند که تفسیر و فهم قابل قبول تری از پیوند اسلام با شرایط جدید و مقتضیات زمانه ارائه نمایند. وقوع انقلاب اسلامی و متعاقب آن تشکیل نظام جمهوری اسلامی محصول این دورۀ تأملا نظری بود و اوج آن در امام خمینی تبلور یافت که از متن دین اسلام و فقه شیعه، مردم سالاری دینی را تئوریزه نمود. ایشان فقه را به تنهایی برنامۀ عملی اداره حکومت و جامعه معرفی نمود .
اما با حاکمیت جمهوری اسلامی در قالب نظریه ولایت فقیه، هنگام عملیاتی کردن این تز و کاربست فقه برای حل مشکلات جامعه و حکومت، بتدریج دو گرایش در درون آن شکل گرفت که ابتدا در قالب چپ- راست و سپس در قالب اصلاح¬طلب- اصول گرا، دو جناح رقیب در جمهوری اسلامی را تشکیل داده اند و در این دو قطبی، همواره نگاه به بیرون و عناصر مدرنیته وجود دارد و احتمال اینکه یکی از جناح ها در جستجوی تطبیق با شرایط متحول زمانه، به التقاط گرایش یابد، فراوان است، همان طور که ممکن است جناحی دیگر در آرزوی حفظ اصول و مبانی اسلام و انقلاب، به تحجر و عدم عقلانیت سوق یابد.
ادامه دارد...
نظر شما