هانا فابر یک آتش نشان است که بدلیل ناتوانی در نجات جان سه کودک دچار کابوس های شبانه و عذاب وجدان شده است. بدلیل همین مشکلات روحی او را مامور برج دیده بانی کرده اند تا آتش سوزی در جنگل را گزارش دهد. در یکی از روزها دو آدمکش حرفه ای بنام جک و پاتریک بلک ول که به دنبال کشتن اوون کاسرلی هستند، در جاده ای جنگلی کمین کرده و او را می کشتند. اما پسر کاسرلی موفق به فرار می شود. در حین فرار با هانا بر خورد کرده و از او تقاضای کمک می کند...
فیلمهای تریلر به چند دسته تقسیم بندی می شود؛ که یکی از آنها از منظر ورود قهرمان قصه به دنیای پرالتهاب و غیر قابل پیش بینی تریلر است. در واقع قهرمان در شرایطی قرار می گیرد که منطق اخلاقی او و شرایط روحی قهرمان، او را مجبور می کند به درون دنیای پرالتهابی قدم بگذارد که اساسا هیچ پیش بینی از آینده آن ندارد.
که فیلم "کسانی که آرزوی مرگ مرا میکنند" از این دست تریلر ها است. با صحنه های اکشن که فیلم را به یک تریلر اکشن تبدیل کرده است.
ایده فیلمساز برای خلق این تریلر اکشن، یک ایده تکراری برای قهرمان سازی از مردم عادی آمریکا است. جنایتکارانی بسیار حرفه ای برای قتل فردی خاص وارد شهری کوچک می شوند و مردم آن شهر دمار از روزگار آن جنایتکاران در می آوردند.
البته این ایده در خیلی از فیلمها معمولا با چاشنی کمدی همراه است. همانند فیلم "آخرین مقاومت" ولی در فیلم " کسانی که آرزوی مرگ مرا میکنند" فیلمساز به هیچ وجه عناصر کمدی را وارد قصه نکرده و سعی دارد فضای دلهره را تا انتها حفظ کند.
اما تلاش فیلمساز برای خلق تریلری اکشن و جذاب بدلیل ضعف های ساختاری فیلم به ثمر ننشسته و ما عملا با اکشنی کم مایه و کم رمق که در برخی لحظات بدلیل ریتم کند فیلم بسیار کسالت بار است، روبرو هستیم.
فیلمنامه فیلم اساسا مشکل دارد و فیلمساز رسما نتوانسته بسیاری از رویدادها را درست پرداخت کرده و رابطه منسجم بین وقایع را نشان دهد.
برای نمونه می توان به صحنه آتش زدن جنگل توسط آدمکشها اشاره کرد. یکی از آدمکشها علت آتش زدن جنگل را مشغول کردن کل شهر به آتش سوزی بیان می کند؛ تا بعد از آن بتوانند به راحتی به دنبال پسر کاسرلی بروند.
اما جز یک صحنه کوتاه دیدن آتش توسط کاراکتر پلیسی که "اثان" نام دارد، و نیز دیالوگ تلفنی بین "اثان" و همسرش که حکایت از درگیری او با آتش دارد، عملا آتش سوزی هیچکسی را در شهر مشغول نکرده و رسما آتش هیچ تاثیری در انحراف توجه مردم شهر از جنایتی که در پیش است ندارد. تا انتهای فیلم نیز آتش سوزی در جنگل به عنصری بی خاصیت تبدیل شده، و بود و نبودش تاثیری در کلیت ماجرای فیلم ندارد.
اساسا جز تعداد اندکی از مردم شهر در صحنه هایی کوتاه، ساکنین شهر هیچ نقشی در فیلم ندارند در نتیجه جنایتکاران به راحتی می توانند قتل عام کنند. تنها یک پلیس در فیلم فعال بوده و شخصیت بسیار پخمه ای دارد؛ و در مقابل همسر او که 6 ماهه حامله است بسیار زبر و زرنگ است؛ حال چرا باید این زن حامله باشد و چطور از شوهر پخمه اش بسیار جسورتر و فرزتر عمل می کند؛ سوالی است که اساسا پاسخی برای آن نیست.
حضور آنجلینا جولی در نقش هانا نیز کاملا برای مباحث تجاری و فروش فیلم است. شخصیت هانا به عنوان شخصیت محوری قصه پرداخت نشده و بازی بسیار مزخرف آنجلینا جولی اوضاع را بدتر کرده است. او در نقش یک smokejumper عملا باید بسیار پر جنب و جوش و اکشن عمل کند. اما نه تنها این اتفاق نیافتاده بلکه فیلمساز با ایجاد شرایطی برای او سعی دارد بهانه ای برای کنش های بسیار کند او بتراشد. به عنوان مثال حادثه برخورد صاعقه با برج دیده بانی و افتادن از بالای برج؛ که تقریبا تا انتهای فیلم هانا با عوارض آن درگیر است؛ و البته بهانه خوبی هم هست تا آنجلینا جولی یا یک جا بنشیند یا زخم هایش را پانسمان کند و دیالوگ بگوید.
در مجموع فیلم " کسانی که آرزوی مرگ مرا میکنند" اکشنی کم رمق و تریلری حوصله سر بر است و تنها سعی دارد با حضور آنجلینا جولی و ایده تکراری که در ابتدا گفته شده مخاطب آمریکایی فیلم را سر کیسه کند.
پایان/
نظر شما