من از آدم هایی که از زندگی ام رفته اند (تا به امروز) خلاصی ندارم. نمی توانم آنها را جایی رها کنم، چون به شکل های متفاوتی بازمی گردند و با لحظه های خوبِ زندگیم ترکیب می شوند. این درهم تنیدگی آنها گاهی تکان دهنده است. سر زده کسی از راه می رسد دور میزی که نباید باشد حاضر می شود. شده با آنها ساعت ها و یا روزها جایی دیگری بوده ام. همین وقت هاست که زندگی ام زیر و رو می شود ... به این خاطرِ که جایی که هستم، یا باید تاریک تاریک باشه، یا روشن روشن ... من از ماندن «زیر نورِ کم» می ترسم.”
متن فوق تمام آن چیزی است که فیلمساز می خواهد در "زیر نور کم" به مخاطب خود بگوید. گیرکردن در گذشته و درجا زدن در آن؛ همانند آدمی که روی تردمیل راه می رود و یا می دود؛ هیچ حرکت رو به جلویی ندارد؛ محصول فعالیت فرد، تنها درجا زدن است؛ با این تفاوت که درجا زدن هر آدمی روی تردمیل موجب سلامتی، و حرکت آدم هایی با نوع نگرش فیلم مذکور، موجب بیشتر شدن بیماری ذهنی فرد است.
آدمهایی که در گذشته خود غرق شده و در آن بی خود و بی جهت دست و پا می زنند. آنها زندگی را مجموعه از اتفاقات می دانند مثلا ناگهان و کاملا اتفاقی کسی را می بینند؛ اتفاقی عاشق می شوند؛ کاملا اتفاقی همه چیز را از دست می دهند؛ اتفاق، محور و اساس زندگی از دید آنهاست. انسجامی هم میان این اتفاقات وجود ندارد.
زنی به نام رویا در گذشته با مردی به نام امید دوست بوده ولی امید بیمار و رفته رفته حالش بدتر می شود. در یکی از روزها درحالیکه رویا و امید در مسیر لواسان با ماشین حرکت می کردند ناگهان حال امید بد شده و نیاز به آب پیدا می کند. رویا ماشین را کنار جاده نگه داشته و پس از پیاده شدن، از ماشینهای دیگر تقاضای کمک میکند. ولی ناگهان ماشین حرکت کرده و به ته دره می رود و امید می میرد(ظاهرا امید خود موجب سقوط ماشین به دره می شود). همین مساله است که سالها ذهن رویا را درگیر می کند؛ حتی بعد از ازداوج با حامد...
فیلمساز سعی دارد فیلمی در قالب سینمای هنری بسازد؛ فواصل دائمی و نهفته همراه با پراگنده گویی و فاصله گذاری بین روابط علّی مرسوم و استفاده از تصادف. که روی عنصر تصادف تاکید زیادی دارد بطوری که در بخشی از فیلم در لحظاتی که حامد در حال رانندگی است، ماشینی از کنار او رد شده و تصادفا آینه ماشین حامد صدمه می بیند.
اما فیلمساز مهمترین عنصر این سینما که همان روانشناسی شخصیت ها و پرداخت درست آنها است را فراموش کرده و عملا با فیلمی بی سر و ته روبرو هستیم.
هارمونی در فیلمهایی که متکی بر روانشناسی شخصیت هستند نقشی بی نهایت مهم بر عهده دارد. چیزی که در فیلم "زیر نور کم" به چشم نمی خورد.
رویا خود را در مرگ امید مقصر می داند و در گذشته و خاطراتی که با او داشته غرق شده است. اما عذاب وجدان رویا، ارتباطش با زمان حال و خاطره بازی های رویا چیزی به شخصیت او اضافه نمی کند.
نکته بسیار مهمی که در فیلم به آن هیچگاه اشاره نمی شود زمان و عمق رابطه امید و رویا است. بیننده باید بداند رویا چه اندازه و تا چه حد و چگونه انقدر دلباخته امید شده است که حتی بعد ازدواج و در شرف بچه دار شدن هنوز غرق خاطرات امید است. مساله ای که هرگز به آن اشاره نمی شود.
در سکانس های انتهای فیلم بخشی از گذشته فریبا و امید مشخص می شود که مسیر تفکر رویا را نسبت به امید عوض می کند. از این مسائل حامد نیز خبر داشته؛ حال چرا مدتها این مسائل را از او پنهان کرده بود اساسا توضیحی داده نمی شود.
"زیر نور کم" فیلمی با پرداخت ضعیف اشخاص بازی و ارتباطات فی مابین آنهاست که فیلم را اساسا گنگ نامفهوم کرده است.
پایان/
نظر شما