به گزارش تحریریه، با این نابرابری اسفناک میان دلار و ریال بدترین اتفاق تجاری ممکن برای مردم ایران به عنوان یک واحد اقتصادی رخ میدهد. در تحلیلها پیرامون سقوط ارزش ریال اغلب به جنبۀ داخلی قضیه میپردازند. همۀ حواسها به این است که این سقوط ارزش ریال چه تأثیری بر معیشت ایرانیها میگذارد و چه پیامدهای تورمی هولناکی دارد. اما در این نوشتار میخواهم به بُعد دیگری بپردازم که به «شخصیت تجاریِ» ایرانیان مربوط است. اگر بخواهم تمام حرفم را پیشاپیش در یک جمله خلاصه کنم و سپس آن را توضیح دهم، باید بگویم: بخش بزرگی از ایرانیان «کاملاً» و بخش کوچکی نیز «تا حد زیادی» از بازار جهانی اخراج شدهاند. و این به گمان من به همان اندازۀ پیامدهای معیشتیِ داخلی ناگوار است و حتی خطر امنیتی در خود دارد.
در اینجا نمیخواهم شما را با اعداد و ارقام درگیر کنم. به دو دلیل: یکی اینکه بخشی از ما دیگر نسبت به اعداد بیحس شدهایم. چه سود که الان بگویم فلان کشور درآمد سالانهاش به دلار صد برابر شهروند ایرانی است؟ دوم هم اینکه برای بخشی دیگر از مردم مرور این اعداد و ارقام فقط مایۀ افسردگی و نومیدی مضاعف است و بعید میدانم کسی در ایران از یأس به اندازۀ کافی لبریز نشده باشد. پس، از مرور اعداد و ارقام میگذرم و خود مسئله را بیان میکنم.
وقتی میگوییم یک نفر در ایران فلان اندازه دلار در سال درآمد دارد، بیدرنگ با این پاسخ روبرو میشویم که باید «توان خرید» را در نظر گرفت؛ یعنی اینکه یک ایرانی در سال هزار دلار درآمد دارد و یک نفر در فلان کشور دو هزار دلار درآمد دارد، دلیل نمیشود فرد ایرانی از آن خارجی فقیرتر باشد. زیرا باید دید با معادل ریالی هزار دلار در ایران چقدر فرد توان خرید دارد و آنگاه آن را با توان خرید آن فرد خارجی مقایسه کرد. اما وقتی در گسترۀ «بازار جهانی» معادلات را در نظر میگیریم، دیگر «توان خرید ریالی» بیمعنا میشود و ما مبنا را باید بر همان دلار بگذاریم.
در «بازار جهانی» توان خرید بر حسب دلار محاسبه میشود. اینجاست که ارزش پول ملی خود را نشان میدهد. البته در هر کشوری مدیران اقتصاد ملی طبق مصالح تجاری میکوشند نرخ برابری پول ملی را با ارزهای خارجی به نحوی تنظیم کنند که توان صادرات کشور تقویت شود و شاید در این راستا گاهی تعمداً ارزش پول ملی را قدری پایین بیاورند (که سر این قضیه جنگهای تجاری هم میان کشورها درمیگیرد). اما وقتی ارزش واحد پولی یک کشور سقوط میکند، دلاری که شهروندان آن کشور در جیب دارند نابود میشود و فرد از یک «شریک تجاری» در تجارت جهانی به یک شریک کمارزش و خُرد، و از یک «مشتری محترم» در بازار جهانی به یک تماشاچی تبدیل میشود که نهایتاً میتواند ویترینها را تماشا کند و پاساژگردی کند.
بخش بزرگی از مردم ایران حقوقبگیرند و این یعنی درآمدشان در طول سالهای اخیر در بهترین حالت چند ده درصد رشد کرده، اما ارزش دلاریِ پولی که در ماه درمیآورند، حدوداً یکهشتم شده (یعنی هفتصد درصد تنزل). نتیجه اینکه میانگین درآمد حقوقبگیران (و همینطور صاحبان مشاغل آزاد) به صد تا نهایتاً دویست دلار در ماه رسیده است. با درآمد روزانۀ سه تا شش دلار بخش عمدۀ مردم ایران دیگر نمیتوانند در بازار جهانی «شخصیت تجاری» خود را حفظ کنند. البته کسانی هم که درآمد بیشتری دارند گرچه شخصیت تجاری خود را حفظ میکنند، اما به شریکی کمبُنیه و ضعیف تبدیل میشوند که هر آن ممکن است در تأمین مالی یک پروژۀ مشترک به بنبست بخورند.
شراکت به هر شکل آن، از جمله شراکت از نوع فروشندهـخریدار خود منشأ امنیت است. زندگی اقتصادی فروشنده وابسته به خریدار است و به همین دلیل وجود خریدار، سلامت او، امنیت اقتصادی و سیاسیاش به دغدغۀ فروشنده تبدیل میشود. در دنیای واقعی از دست رفتن شخصیت تجاری، به شخصیت حقوقی نیز آسیب جدی میزند. واقعیت این است که اهمیت مردمان به توان خرید آنها در بازار جهانی ربط مستقیمی دارد. شاید وقت آن باشد که یک بار دیگر پیامدهای این وضع اقتصادی را بررسی کنیم و اگر پیامدها گرانبارتر از آن چیزی که اول گمان میکردیم شده است، چارهای عاجل بیندیشیم.
مهدی تدینی*
پایان/
نظر شما