هارلن ترامبی نویسنده مشهور کتابهای جنایی و معمایی در شب جشن 85 سالگی خود خودکشی می کند. اما کاراگاهی به نام بلانک معتقد است مرگ ترامبی بسیار مشکوک و به احتمال زیاد ترامبی کشته شده است. به همین علت او در کنار پلیس تحقیقات خود را شروع کرده تا نظریه قتل ترامبی را اثبات کند. هر چه تحقیقات کاراگاه بیشتر شده، ماجرای مرگ ترامبی نیز پیچیده تر می شود....
چاقوکشی با چاقوی های بدون غلاف از آثار بسیار جذاب سالهای آخر این دهه میلادی است. ریان جانسن که در کارنامه فیلمسازی خود شاهکار لوپر را دارد، در این فیلم نیز به زیبایی تمام توانسته است فیلمی بسیار جذاب و سراسر هیجان بسازد. فیلمی که در ژانر معمایی جنایی حتما اثری مانگار خواهد ماند. چیدمان دقیق عناصر فرم توسط فیلساز به خوبی اثری چند وجهی را بوجود آورده که به سادگی نباید از کنار آن گذشت.
اصول ساختار روایی در این فیلم با دقت و ظرافت زیاد در بستر ژانر معمایی جنایی رعایت شده است؛ به طوری که تمام رویدادها زنجیره وار به هم وصل شده و می توان گفت حتی یک نمای اضافه هم در فیلم وجود ندارد. ترکیبی از غافلگیری و تعلیق که هیجان فیلم را مضاف کرده است.
ریان جانسن با انتخاب لوکیشن اصلی فیلم در خانه ای تاریخی بیننده را به فضای داستانی هرکول پوآرو برده و در همان ابتدای فیلم کاراگاهی را به ما معرفی می کند که تداعیگر شرلوک هولمز است. در واقع بلانک را می توان نوع تکامل یافته و ترکیبی از پوآرو و هولمز دانست؛ که این موضوع کاملا در شیوه حل معما توسط او آشکار است.
در همان ابتدای فیلم نمایی بسته از لیوان مخصوص هارلن ترامبی را داریم که کل روحیات و شخصیت او در همین نما مشخص می شود. روی لیوان بسیار درشت نوشته است: "خانه من، قوانین من، قهوه من" که نشان می دهد ترامبی شخصیتی بسیار خودخواه، مغرور و متکبر است؛ و با اطلاعاتی که فیلمساز در ادامه می دهد آشکار می شود روحیات ترامبی در خانواده او هم تجلی یافته است.
فیلم در واقع کشمکش خانواده ترامبی و مارتا کابررا (خدمتکار مخصوص هارلن ترامبی) است. و هرچه فیلم جلوتر می رود تضادهای شخصیتی بین آنها بیشتر و بیشتر می شود. در زمان خواندن وصیتنامه هارلن ترامبی این تضاد همچون آتش زیر خاکستر تبدیل به بحران شده و کار را برای کاراگاه فیلم مشکل تر می سازد.
در ابتدای فیلم بخوبی معما طرح شده و کم کم به پیچیدگی آن افزوده می شود. در زمان طرح معما که در همان ابتدای فیلم است بلانک از خانواده ترامبی تحقیقات را شروع می کند. که در پی آن اطلاعاتی به بیننده داده می شود که مخاطب به دروغگویی خانواده آگاه می شود. این اطلاعات بصورت رجعت های ذهنی تنها به بیننده فیلم داده شده و بلانک عملا از آنها بی خبر است. بعد از آنکه بلانک تحقیقاتش را از مارتا آغاز می کند، مشخص می شود بلانک نیز به دروغگویی خانواده پی برده است. اینجاست که یک کاراگاه بسیار باهوش و تیزبین همچون شرلوک هولمز در ذهن بیننده شکل می گیرد.
بعد از شروع تحقیقات از مارتا مشخص می شود که مارتا دختری بسیار ساده و خوش قلب بوده و توانایی دروغگویی ندارد و در صورت دروغگویی خیلی زود لو می رود. در نتیجه بلانک، مارتا را که اطلاعات بسیار خوبی از درون خانواده دارد کلید حل معمای مرگ ترامبی می کند.
تضاد تکبر و دروغگویی خانواده ترامبی، با خوش قلبی و راستگویی مارتا، آتش زیر خاکستری است که کم کم شعله ور شده و در عین پیچیده تر شدن معمای مرگ ترامبی، به خوبی بحران عظیم می آفریند.
همانطور که گفته شد چاقوکشی یک اثر چند وجهی است و بسادگی نباید از کنار آن گذشت. این اثر ریان جانسن همانند لوپر به نوعی نقد جامعه امروز آمریکا است. جامعه ای با تاریخی اندک، غروری بالا و ادعایی فراوان که سراسر نژاد پرستی است.
خانواده ترامپی بشدت به آمریکایی بودن خود می بالند و نژاد پرستی کاملا در وجودشان مشهود است. در بخش تحقیقات ابتدای فیلم ریچارد (داماد ترامبی) روی مهاجر بودن مارتا تاکید کرده و می گوید "مهاجرها-- کار را تمام می کنیم".
دیالوگ های سکانس دورهمی خانواده در کنار شومینه در شب تولد ترامبی هم همگی نشان دهنده نژاد پرستی این خانواده است. در این سکانس لیندا می گوید: "آلمان در سال 1930 فقط یه عوضی رو کم داشت" ناگهان یکی از دخترهای ترامبی می گوید "سبک زندگی و فرهنگمان دارد از دست می رود؛ میلیونها مکزیکی دارند وارد کشور می شوند" و ادامه می دهد:"اگر اروپایی هم بودند من همین را می گفتم" و باز ادامه می دهد" ما به آنها اجازه می دهیم وارد آمریکا بشوند و بعد فکر می کنند صاحب همه چیز هستند." و بعد از آنکه بحث بین آنها بالا می گیرد، صحبت از شکستن قوانین توسط مهاجران می شود و ریچارد در عبارتی کلیدی می گوید" آمریکا برای آمریکایی هاست" و سپس خطاب به مارتا می گوید "تو سخت کار می کنی و سهمت را می گیری" و سپس ادامه می دهد "اگر قوانین را زیر پا بگذارند مهم نیست چقدر قلبشان پاک است؛ باید با عواقب آن روبرو شوند"
فیلمساز تاکید دارد که این خانواده نژادپرست، نسل به نسل بدتر شده اند؛ که تمسخر لهجه بلانک توسط رنسم(نوه بزرگ هارلن ترامبی) اشاره به این نکته است.
در واقع فیلمساز این خانواده را نماد کل جامعه امروز آمریکا قرار داده؛ که در حالیکه خودشان مهاجران سرزمین آمریکا هستند سعی دارند خود را نژادی برتر با تاریخ کهن جلوه دهند. زمانیکه در فیلم مشخص می شود که هارلن ترامبی خانه قدیمی خود را از یک پاکستانی خریده است، فیلمساز در واقع تاریخ مورد ارادت این نژادپرستان را نیز زیر سوال می برد.
جامعه امروز آمریکا روی ثروتی که گذشتگان مهاجر آنها بنا کردند، سعی دارند برای خود افتخار آفرینی کنند. در حالیکه هیچ عنصر انسانی افتخارآمیزی ندارند. نه همانند هارلن ترامپی سخت کوشند؛ نه همانند مارتا نوع دوست.
کل خانواده ترامپی از پسر و دختران و نوه ها همگی نماد جامعه امروز آمریکا هستند که انواع فساد اخلاقی در آنها موج زده و تمام سرمایه آنها تلاشها و کوشش های پدرانشان است.
در پایان فیلم بلانک به مارتا می گوید"می خواهم چیز مهمی را بهت یادآوری کنم؛ تو بازی را به شیوه خودت بردی نه به شیوه هارلن؛ تو آدم خوبی هستی" که اشاره به قلب پاک و نوع دوستی مارتا دارد. اما در سکانس پایانی فیلم دو نکته مهم وجود دارد؛
ابتدا مارتا درحالیکه روی بالکن خانه ترامبی ایستاده، همان لیوان مخصوص ترامبی را در دست داشته و انگشتان خود را روی سه عبارت"خانه من، قوانین من، قهوه من" گذاشته است؛ که فیلمساز نشان می دهد تنها راه نجات آمریکای امروز، درستکاری، قلب پاک و ازخودگذشتگی است.
اما در دو نمای پایانی درحالیکه خانواده ترامبی به مارتا خیره شده اند، انگشتان مارتا از روی عبارات کنار رفته و مارتا شروع به خودن نوشیدنی می کند. نمای پایانی که نمایی اورسن ولزی همانند پایان فیلم همشهری کین می باشد، در واقع اعلام پایان باز فیلم است؛ و این سوال را برای مخاطب مطرح می کند که آیا مارتا هم مسیر هارلن ترامپی را می رود؟
پایان/
نظر شما